مشاعرۀ سنّتی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یاد آنروز خوش ندیده بخیر

یاد آن آهوی رمیده بخیر

شب اگر باده در خفا نوشید

جرعه ای هم بیاد ما نوشید
 

Eshragh-Archi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
 

baharmandegar

عضو جدید
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

از وی همه مستی و غرور است و تکبر/وز ما همه بیچارگی و عجزو نیاز است
رازی که به غیر نگفتیم و نگوییم /با دوست بگوییم که او محرم راز است
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو هم درد مرا درمان نخواهی داد، ‌می دانم

فقط آرامشم را می دهی بر باد، میدانم

علی رغم تمام لحظه های آشنایی مان

تو هم روزی نخواهی كرد از من یاد می دانم
 

kazem2011

عضو جدید
کاربر ممتاز
می گذارم در غم خود روزگار هیچ کس را نیست با من هیچ کار

( عطار )
درنظر بازي ما بي خبران حيرانند
من چنينــم كه نمودم دگر ايشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولي
عشق داند كه در اين دايره سرگردانند
 

baharmandegar

عضو جدید
درنظر بازي ما بي خبران حيرانند
من چنينــم كه نمودم دگر ايشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولي
عشق داند كه در اين دايره سرگردانند

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم / واندرین کار دل خویش به دریا فکنم
از دل تنگ گنهکار بر آرم آهی / کاتش اندر گنه آدم و حوا فکنم
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دعایت می کنم باشی سلامت

و همواره زمان باشد به کامت ...

نه در دیرور مانی نه فردا ..

که دنیا در همین لحظه است جانا ...
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دعایت می کنم باشی سلامت

و همواره زمان باشد به کامت ...

نه در دیرور مانی نه فردا ..

که دنیا در همین لحظه است جانا ...

امروز تو را دسترسِ فردا نیست
و اندیشه ی فردات به جز سودا نیست

حالی خوش باش اگر دلت شیدا نیست
که این باقیِ عمر را بها پیدا نیست
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز تو را دسترسِ فردا نیست
و اندیشه ی فردات به جز سودا نیست

حالی خوش باش اگر دلت شیدا نیست
که این باقیِ عمر را بها پیدا نیست

تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من كرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتی و هنوز،
سالها هست كه در گوش من آرام،
آرام
خش خش گام تو تكرار كنان،
میدهد آزارم

و من اندیشه كنان
غرق این پندارم
كه چرا،
خانه كوچك ما
سیب نداشت
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من كرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتی و هنوز،
سالها هست كه در گوش من آرام،
آرام
خش خش گام تو تكرار كنان،
میدهد آزارم

و من اندیشه كنان
غرق این پندارم
كه چرا،
خانه كوچك ما
سیب نداشت



تا کی غمِ آن خورم که دارم یا نه
و این عمر به خوشدلی گزارم یا نه

پر کن قدحِ باده که معلومم نیست
این دَم که فرو بَرَم بر آرَم یا نه
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر دم از این باغ بری می رسد / تازه تر از تازه تری می رسد

در دایره ئی که آمدن و رفتنِ ماست
آن را نه بدایت نه نهایت پیداست

کس می نزند دمی در این معنی راست
که این آمدن از کجا و رفتن به کجاست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا