برخیز و مخور غم جهان گذراندر عاشقی هزار غم و درد هست و نیست
دردی از این بتر که بود یار با رقیب؟!
بنشین و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران
برخیز و مخور غم جهان گذراندر عاشقی هزار غم و درد هست و نیست
دردی از این بتر که بود یار با رقیب؟!
تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است
طالع مگو که چشمه خورشید خاور است
کافر نه ایم و بر سرمان شورعاشقیست
آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است...
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
تو می دانی که من بی تو نخواهم زندگانی را
مرا مردن به از هجران به یزدان کاخرج الموتی
يا رب اين نوگل خندان که سپردي به منش
ميسپارم به تو از چشم حسود چمنش
گر چه از کوي وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
یک باره مرا از غم هستی نرهاندای که مهجوری عشاق روا میداری
عاشقان را ز بر خویش جدا میداری....
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیمماه مجلس خوانمت یا سرو بستان ای پسر
میر میران خوانمت یا شاه میدان ای پسر
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |