مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز
که سلیمان گل از باد هوا بازآمد
دلا غافل زسبحانی چه حاصل
مطیع نفس شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمی دانی چه حاصل
باباطاهر
ره آسمان درون است ، پرِ عشق را بجنبانما در این شهر غریبیم و درین مُلک فقیر
بهکمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
در آفاق گشاده است و لیکن بسته است
از سر زلف تو درپای دل من زنجیر
من نظر باز گرفتن نتوانم همه عمر
از من ای خسروخوبان تو نظر باز نگیر
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکردمن ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی........عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم........باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی.
( سعدی )
دل بشد از دست دوست را به چه جویم
نطق فروبست، حال دل به چه گویم
نیست کسم غمگسار، خوش به که باشم
هست غمم بیکنار لهو چه جویم
می نوش ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت
مست تمام آمده است بر در من نیم شب
آن بت خورشید روی و آن مه یاقوت لب
کوفت به آواز نرم حلقهی در کای غلام
گفتم کاین وقت کیست بر در ما ای عجب
به تیغ هندی دشمن قتال مینکند
چنان که دوست به شمشیر غمزه قتال
جماعتی که نظر را حرام میگویند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
تا گرفتم خلوتی تاریک، روشنتر شدم
قطرهای بودم چو رفتم در صدف گوهر شدم
هیچ گل چون من در این گلزار بیطاقت نبود
خواب دیدم چون نسیم صبح را، پرپر شدم
خشکسالی دیدهای در این چمن چون من نبود
ابر را دیدم چو در آهنگ باران، تر شدم
یک چند به تقلید گزیدم خود را
نادیده همی نام شنیدم خود را
در خود بودم زان نسزیدم خود را
از خود چو برون شدم بدیدم خود را
امشب به رسم عاشقی یادی ز یاران می کنمیک چند به تقلید گزیدم خود را
نادیده همی نام شنیدم خود را
در خود بودم زان نسزیدم خود را
از خود چو برون شدم بدیدم خود را
دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی
بار پیری شکند پشت شکیبائی را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |