انديشه هاي سوخته ارغوان ببين
رمز خيال سوختگان بي سخن بگو
آن شد كه سر به شانه شمشاد مي گذاشت
آغوش خاك و بي كسي نسترن بگو
درد بي عشقي ما ديد و دريغش آمد
آتش شوق درين جان شكيبا زد و رفت
خرمن سوخته ما به چه كارش ميخورد
كه چو برق آمد و در خشك و تر ما زد و رفت
در زیر پای بوته ی هرزی شقایق له شدهتا دل به برم هوای دلبر دارد
افسانهی عشق دلبر از بر دارد
دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری
دل از دلبر چگونه دل بر دارد
در زیر پای بوته ی هرزی شقایق له شده
اما برای مامدن سرخش تقلا میکند
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در سینه های صیقلی هر لحظه گردد منجلی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]کاری که با موسی دمی در طور سینی می کند[/FONT]
تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنمدل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست
امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت
منت چرا نهيم كه برخاك پاي يار
جاني نثار كرديم و ناقابل است اين
پندم دهد كه سايه درين غم صبور باش
در بحر غرقه ام من و بر ساحل است اين
دوستان ببخشيد من امتيازاتم تموم شده شرمنده
دشمنتون شرمنده این چه حرفیهمنت چرا نهيم كه برخاك پاي يار
جاني نثار كرديم و ناقابل است اين
پندم دهد كه سايه درين غم صبور باش
در بحر غرقه ام من و بر ساحل است اين
دوستان ببخشيد من امتيازاتم تموم شده شرمنده
دلم به باده و گل وا نميشود، چه كنم
كه بي تو باده و گل ناگوار مي آيد
بهار سايه تويي اي بنفشه مو باز آي
كه گل به ديده من بي تو خار مي آيد
در صید گهت که جان طرب ساز آید
سیمرغ اسیر چنگل بازآید
هر جا که صدای طبل باز تو رسد
سد مرغ دل از شوق به پرواز آید
دلا حكايت خاكستر و شراره مپرس
به باد رفته كجا و چو برق جسته كجا
خوش آن زمان كه سرم در پناه بال تو بود
كجا بجويمت اي طاير خجسته كجا
سایه جان منم امتیازام تموم شدهر دم از حلقه عشاق ، پريشاني رفت
به سر زلف بتان، سلسله دارا تو بمان
سايه در پاي تو چون موج چه خوش زار گريست
كه سر سبز تو خوش باد، كنارا تو بمان
فداي سرت عزيزجان...شعر رو درياب
تا سر زلف تو شد بازيچه دست نسيم
كار و بار جمع مشتاقان پريشان گشتن است
جام بشكستند و اكنون وقت گل خون ميخورند:
حاصل آن توبه كردن اين پشيمان گشتن است.
توبه چکنم که توبهام سایهی تست
بار سر توبه جمله سرمایهی توست
بدتر گنهی بپیش تو توبه بود
کو آن توبه که لایق پایهی تست
تمام شب به خيال تو رفت و ، مي ديدم
كه پشت پرده اشكم سپيده سر ميزد
تمام شب به خيال تو رفت و ، مي ديدم
كه پشت پرده اشكم سپيده سر ميزد
دلا! ز هجر مکن ناله، زان که در عالم
غم است و شادی و خار و گل و نشیب و فراز
درونم خون شد از نادیدن دوستزین گونه که این شمع روان میسوزد
گوئی ز فراق دوستان میسوزد
زین گونه که این شمع روان میسوزد
گوئی ز فراق دوستان میسوزد
تبسم تو دلم را ستاره باران کرد
رسم به ماه، اگر خنده ی دوباره کنی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |