در زمان شاه عباس کبير
بود خياطي نه مثل ما فقير
روشنی بخش حریفان، مه و خورشید نبود
آتشی بود که از باده ی مستانه دمید
آتشی بود که از باده ی مستانه دمید
در زمان شاه عباس کبير
بود خياطي نه مثل ما فقير
يك شب چراغ روي تو روشن شود، ولي
چشمي كنار پنجره انتظار كو؟
خون هزار سرو دلاور به خاك ريخت
اي سايه! هاي هاي لب جويبار كو؟
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وين نغمـه محـبت ، بعــد از مـن و تـو مـاند [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا در زمــــانه بـــــاقــي است آواز باد و باران[/FONT]
نا امیدم مکن از سابقه روز الست
تو چه دانی که پس پرده که خوبست و که زشت
تپيدم، ناله كردم، داغ گشتم، خاك گرديدم .... وفا افسانه ها دارد كه مي بايد شنيد از مننا امیدم مکن از سابقه روز الست
تو چه دانی که پس پرده که خوبست و که زشت
تپيدم، ناله كردم، داغ گشتم، خاك گرديدم .... وفا افسانه ها دارد كه مي بايد شنيد از من
تا در نزنی بهر چه داری آتش
هرگز نشود حقیقت وقت تو خوش
عیاران را ز آتش آمد مفرش
عیار نهای ز عاشقان پا درکش
تو همچو صبحي ومن شمع خلوت سحرم
تبسمي كن و جان بين كه چون مي سپرم
توبه کردم ز شور و بیخویشتنی
عشقت بشنید از من به این ممتحنی
از هیزم توبهی من آتش بفروخت
میسوخت مرا که توبه دیگر نکنی
یا ز رۀ وفا بیا،یا ز دلِ رهی برودرویشان را عار بود محتشمی
واندر دلشان بار بود محتشمی
اندر ره دوست فقر مطلق خوشتر
کاندر ره او خوار بود محتشمی
یک گلِ مقصود در این بوستانمن ذره بدم ز کوه بیشم کردی
پس مانده بدم از همه پیشم کردی
درمان دل خراب و ریشم کردی
سرمستک و دستک زن خویشم کردی
ناخوانده به هرجا که روی غم باشی
ور خوانده روی تو محرم آن دم باشی
تا کافر را خدا نخواند نرود
شرمت بادا ز کافری کم باشی
نميدانم چرا با اينكه ميدانم از ان من نخواهي بود
چرا با تارو پود جان برايت خانه ميسازم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |