مشاعرۀ سنّتی

z312

عضو جدید
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد؟

در دهر چو آواز گل تازه دهند
فرمای بتا که می به اندازه دهند
از حور و قصور و ز بهشت و دوزخ
فارغ بنشین که آن هر آوازه دهند
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من

نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است
 

N O X

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا شدم حلقه بگوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم

ما لُعبتكانيم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی نه از روی مجاز
یک چند در این بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم یک یک باز...
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زمین چو کام نهنگ و گیا چو پنجه شیر

سپهر چون دم طاووس و شب چو پر غراب




مرا ز رشک بپوشیده کسوتی چون شب

هوای روشن پوشیده کسوت حجاب
 

N O X

عضو جدید
کاربر ممتاز
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
وعده وصل به فردا دهي و مي داني
هر كه امروز تو را ديد به فــردا نرسد
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد داری که ز من خنده کنان پرسیدی
چه ره آورد سفر دارم از این راه دراز؟
چهره ام را بنگر تا بتو پاسخ گوید
اشـک شوقی که فرو خفته به چشمان نیاز
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
تــو را مي خواستــم تا در جــواني
نميـــرم از
غـــم بي همـــزباني
غـــم بي همـــزباني ســوخـت جـــانـم
چه مي خـــواهــم دگــر زيـن
زنـدگـانــي؟


 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم یک دوست میخواهد که اوقاتی که دلتنگم
بگوید: خانه را ول کن بگو من، کی،کجا باشم؟

 

z312

عضو جدید
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود

[FONT=&quot]ديدند که در خلوت خود ، مي ميخوريم[/FONT]
[FONT=&quot]شلاق تشر زدند و ما ، هي خورديم [/FONT]
[FONT=&quot]داديم تعهد که به مي ، لب نزنيم[/FONT]
[FONT=&quot]ديگر پس از آن هميشه ، با ني خورديم[/FONT]
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا