مشاعرۀ سنّتی

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
....

 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
....


این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبارو چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت

 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یک دانه کیست

تو این راز مگشای و با کس مگوی / مرا جز نهفتن همینست روی
سر بانوانی و هم مهتری / من ایدون گمانم که تو مادری
 
آخرین ویرایش:

rahmati8829

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو این راز مگشای و با کس مگوی / مرا جز نهفتن همینست روی
سر بانوانی و هم مهتری / من ایدونم گمانم که تو مادری

یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور


رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را

این خاطره های خوب هم می میرند
تقصیر تو نیست گردن تقدیرند
دلخوش نشوی دلم به چیزی اینجا
هر چیز که داده اند پس می گیرند
 

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
  • آفتاب آهسته تر بربام قصرش کن گذر
ترسم صدای سایه ات خواب است بیدارش کند
میدونم تکراریه ولی هربار صادقه و قشنگ

دارم سخنی با تو،گفتم نتوانم
این درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتنو از جام نگاهت
من مست
من مست چنانم که شنفتن نتوانم
...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا