تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است
تا کی به تمنای وصال تو یگانه*اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است
تا کی به تمنای وصال تو یگانه*اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی *یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
یک شبی پروانگان جمع آمدند
در مضیفی طالب شمع آمدند
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست*در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تو نازک طبعی و طاقت نیاری
گرانی های مشتی دلق پوشان
تو دریای من بودی آغوش وا کننخفته ام ز خیالی که میپزد دل من*خمار صد شبه دارم شرابخانه کجاست
تو دریای من بودی آغوش وا کن
که میخواهد این قوی زیبا بمیرد
نخست موعظه ی پیر می فروش این است/که از مصاحب ناجنس احتراز کنیددل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست
در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من ........................ دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر مننخست موعظه ی پیر می فروش این است/که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
نگاه ميكنم اما به گريه مي آيمدل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من ........................ دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
مرا خود با تو سرّی در میان هست ............................. و گرنه روی زیبا در جهان هستنگاه ميكنم اما به گريه مي آيم
به قاب عكس تو اي نوبهار زيبايم
هنوزعشق تو دراشك هاي من جاريست
هنوز بوي تورامي دهد غزل هايم
تازیان را غم احوال گران باران نیستمرا خود با تو سرّی در میان هست ............................. و گرنه روی زیبا در جهان هست
مست شد خواست که ساغر شکند عهد شکست.......................فرق پیمانه و پیمان ز کجا داند مستتازیان را غم احوال گران باران نیست پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوممست شد خواست که ساغر شکند عهد شکست.......................فرق پیمانه و پیمان ز کجا داند مست
مست عشقم ، مست شوقم، مست دوستترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم
آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن .............................. که ندارد دل من طاقت هجران دیدنمست عشقم ، مست شوقم، مست دوست
مست معشوقی که دنیا دست اوست
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن .............................. که ندارد دل من طاقت هجران دیدن
دیدی که غم عشق دگر بار چه کردنگار من که به مکتب نرفتو خط ننوشت.....................به غمزه مساله اموز صد مدرس شد
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد...دیدی که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد...
در بحر فتاده ام چو ماهی ........................... تا یار مرا به شست گیرد
دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد
به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زددل مضطرب به رأیی ز توأش نیاز دارد ............................ چه کند که عشوه بازی تو ، رمز و راز دارد
فی البداهه از خودم با وزن و قافیه و ردیف شعر شما
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
پ.ن:تقدیم به شما..
چه کنم که فی البداهه نتوان سرود شعری.................هم مگر شور و پریشانی دوستان کّنَدَم شیدایی!!
(به به!)
...
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرددعات گفتم و دشنام اگر دهی سهلست
که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
"سعدی"
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
پ.ن:تقدیم به شما..
چه کنم که فی البداهه نتوان سرود شعری.................هم مگر شور و پریشانی دوستان کّنَدَم شیدایی!!
(به به!)
...
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانمبی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد
مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد
مرسی، به نکته ی خوبی اشاره کردید
مرسی دوست خوبم.
اتفاقاً مصرع اول رو خیلی خوب و درست نوشتین ولی در مورد مصرع دوم وزن عوض شده...
تلاش کن.تو می تونی
یک نظر مستانه کردی عاقبتدوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت گر بت نمی پرستی
یک نظر مستانه کردی عاقبت
عقل را دیوانه کردی عاقبت
با غم خود آشنای کردی مرا
از خودم بیگانه کردی عاقبت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |