سلام
مستمندان گنجشان نبود زر و سیم و مقام
چون زنند از فرط ناداری هوسها را لگام
گنج آنان آبرو باشد که با خون جگر
گرد آرندش به زور دوری از مال حرام
مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش/لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش...
سلام
مستمندان گنجشان نبود زر و سیم و مقام
چون زنند از فرط ناداری هوسها را لگام
گنج آنان آبرو باشد که با خون جگر
گرد آرندش به زور دوری از مال حرام
شبان آز را با گله پرهیز انسی نیست
بگرگی ناگهان خواهد بدل کردن شبانی را
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
باز آ که ریخت بی گل رویت بهارعمر
رخصت نظارهای گر میدهد جانان مرا
میکشد خاکستر خود در ته دامان مرا
امتحان کردیم در وضع غرور آرام نیست
شعله ازگردنکشی سرگشته چندین تب است
لب او چو باز پرسد دل عاشقان خود را
دل ریش اوحدی نیز در آن شمار بادا
مرا گفتی چو دل در عشق بندی
دهد عشقت به آخر سر بلندی
مشو ای دل تو دگرگون که دل یار بداند
مکن اسرار نهانی که وی اسرار بداند
در آن زمان که کند عقل عاقبت بینی
ندا ز عشق برآید که هرچه بادا باد
یا رب سببی ساز که یارم به سلامتدلی باید ز هر امید خالی
درون سوز آرزوکش لاابالی
دست از طلب ندارم تا کام من بر آیدتیغ قهر ار تو زنی قوت روحم گردد
جام زهر ار تو دهی قوت روانم باشد
ديده مي دوزم به دنيايي كه چشم پر فسون تودست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر آید
ديده مي دوزم به دنيايي كه چشم پر فسون تو
همچنان در ظلمت رازش
گرد آن ديوار مي سازد
فروغ
دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینیميان عاشق و معشوق فرق بسيار است
چو يار ناز نمايد شما نياز كنيد
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اولیار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسملعل سیراب به خون تشنه لب یار منست
از پی دیدن او دادن جان کار منست
من با سرکش و جادویی شرابدر وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم.
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |