مشاعرۀ سنّتی

مهدی 108

عضو جدید
یاد باد آنکه نیاورد ز من روزی یاد
شادی آنکه نبودم نفسی از وی شاد شرح سنگین دلی و قصه شیرین باید
که بکوه آید و برسنگ نویسد فرهاد
 

مهدی 108

عضو جدید
تویی نقشی که جان‌ها برنتابد

که قند تو دهان‌ها برنتابد

جهان گر چه که صد رو در تو دارد

جمالت را جهان‌ها برنتابد
 

مهدی 108

عضو جدید
تا به کی این تیشه خواهی زد به پای خود بس است

این کهن نخل تمنا را نیفکندی هنوز

ساده دل وحشی که می‌داند ترا احوال چیست

وین گمان دارد که گویا قابل پندی هنوز
 

تاریک وتنها

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا به کی این تیشه خواهی زد به پای خود بس است

این کهن نخل تمنا را نیفکندی هنوز

ساده دل وحشی که می‌داند ترا احوال چیست

وین گمان دارد که گویا قابل پندی هنوز

زاهد ظا هر پرست از حال ما آگاه نیست

در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
 

jjjj

عضو جدید
ممنون:razz:

تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا می‌فرستمت
 

مهدی 108

عضو جدید
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست

تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد

ملکت سرمدیش نامزد فرمان باد

آن عصایی که شکست سر قیصر با اوست

پیش قصرت به سر دست کمین دربان باد
 
  • Like
واکنش ها: jjjj

مهدی 108

عضو جدید
ز گردن و سر من گاه و تخت خویش مساز
چه کرده‌ام من اگر تو سزای تخت و گهی؟
فره نجویم بر کس به عدل خرسندم
چرا کشم، چو نجویم همی فره، فرهی؟
 

مهدی 108

عضو جدید
بازم ت شد که:biggrin:

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود


در حجب مشک موی روی ببین اه چه روی

آنک خدایش بشست دور ز روشوی‌ها

بر رخ او پرده نیست جز که سر زلف او

گاه چو چوگان شود گاه شود گوی‌ها
 
  • Like
واکنش ها: jjjj

مهدی 108

عضو جدید
دوستان از اینجا شروع کنید

ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای تو

طوقم به گردن برنهد عشق جنون فرمای تو

می‌آیی و می‌افکند چا کم به جیب عافیت

شاخ گلی دامن کشان یعنی قد رعنای تو
 

مهدی 108

عضو جدید
در حجب مشک موی روی ببین اه چه روی

آنک خدایش بشست دور ز روشوی‌ها

بر رخ او پرده نیست جز که سر زلف او

گاه چو چوگان شود گاه شود گوی‌ها
 

مهدی 108

عضو جدید
وا فریادا ز عشق وا فریادا

کارم بیکی طرفه نگار افتادا

گر داد من شکسته دادا دادا

ور نه من و عشق هر چه بادا بادا


از غلط عاشقان از تبش روی او
صورت او می‌شود بر سر آن موی‌ها
هی که بسی جان‌ها موی به مو بسته‌اند
چون مگسان شسته‌اند بر سر چربوی‌ها
 

مهدی 108

عضو جدید
ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرزند
برقی ز دل بیرون جهد آتش به جایی درزند
از عهده چون آید برون گر بر زمین آمد سری
آن نیمه‌های شب که او با مدعی ساغر زند
 

تاریک وتنها

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرزند
برقی ز دل بیرون جهد آتش به جایی درزند
از عهده چون آید برون گر بر زمین آمد سری
آن نیمه‌های شب که او با مدعی ساغر زند

در این شب سیاه غم آلود

من هستم و سکوت غم انگیزی
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا