دلا ز کوی محبت، متاب روی، به سختی
که رنج و محنت این ره، سلامت است و سعادت
بیان عشق، میسر نمیشود به حکایت
که شرح شوق، ز حد عبارت است، زیادت
در ازل بود که پیمان محبت بستن
نشکند مرد اگر سر برود پیمان را
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توستای که در کوچه معشوقه ما میگذری ... برحذر باش که سر میشکند دیوارش
تا گل روی تو دیدم همه گلها خارند
تا تو را یار گرفتم همه خلق اغیارند
لافِ وفا مزن که یادت نداده استیا رب این اتش که در جان من است ....سرد کن زانسان که کردی برخلیل
آسمان بار امانت نتوانست کشیدوه که گرمن باز بینم روی یار خویش زا
تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
هر که شد محرم دل در حرم یار بمانددرا در وادی ایمن که ناگاه ***درختی گویدت انی انا الله
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
آنکه این کار ندانست در آن کار بماند
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
ثلث دین من دیده یار است***عاشقم من ذین بسیار استدرد مارا نیست درمان الغیاث
هجر مارا نیست پایان الغیاث
تا که صبوح دم زند شمس فلک علم زند / باز چو سرو تر شود پشت خم دوتای منثلث دین من دیده یار است***عاشقم من ذین بسیار است
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
انکه پای از سر نخوت ننهادی برخاکیار مرا ، غار مرا ، عشق جگر خوار مرا
یار تویی ، غار تویی ، خواجه نگه دار مرا
دردانه ام به دامن غلطيد و اشکم از شوق
لرزيد چون ستاره کز باد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |