یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی نا شادم
دوش میامد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزذهای سوخته بود
تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد
زنادان بنالد دل سنگ و کوه
ازیرا ندارد بر کس شکوه
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |