مشاعرۀ سنّتی

[رنگ خدا]

ذر بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور

 

[بارانی]

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست.....

 

[رنگ خدا]

تا توانی در جهان خدمت محتاجان کن
به دمی یا درمی یا قدمی

 

[بارانی]

تا توانی در جهان خدمت محتاجان کن
به دمی یا درمی یا قدمی

یارمرا، غارمرا، عشق جگرخوار مرا ... یارتویی، غارتویی، خواجه نگه دار مرا

 

[رنگ خدا]

اه هرکز گمان مبر کهدلم
بازبانم رفیق و همراه است
هر چه گفتیم دروغ بود دروغ
کی ترا گفتم انچه دلخواهست

 

[hami_life]

یارمرا، غارمرا، عشق جگرخوار مرا ... یارتویی، غارتویی، خواجه نگه دار مرا

واقا" این شعر فوق العاده بود ممنون از شعر
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
در ان نوبت که می بندد به پای سرو کوهر دام
گرم یاد اوری یا نه
من ارپز یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم

 

[رنگ خدا]

من انم به مستی بگردم هلاک
به ائین مستان بریم به خاک

 

[abfa]

در مصطبه ی عشق تنعم نتوان کرد
چون بالش زر نیست بسازیم به خشتی

 

[hami_life]

افرین خدایی شما کارتون خیلی درسته
یارب ان نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش

 

[رنگ خدا]

در مصطبه ی عشق تنعم نتوان کرد
چون بالش زر نیست بسازیم به خشتی

یکی از بزرگان اهل تمیز
خکایت کند زبن عبدالعزیز

 

[abfa]

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن
مگر ان که شمع رویت به رهم چراغ دارد

 

[سرمد حیدری]

دل نماند بعد از این با کس که گر خود آهن است
ساحر چشمت به مقناطیس زیبایی کشد

خود هنوزت پسته‌ی خندان عقیقین تقطه‌ای
باش تا گردش قضا پرگار مینایی کشد

 

[abfa]

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد

 

[d_vasegh]

دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند

 

[narges 400]

درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری بر گزیده ام که نپرس

 

[بارانی]

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد....

 

[= nAviD =]

در نهفته ترین باغها دستم میوه چید.
و اینک شاخه ی نزدیک از سر انگشتانم پروا نکن
بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست ،
عطش آشنایست
...

 

[گلابتون]

تو همان به كه نينديشي
بمن و درد روانسوزم
كه من از درد نياسايم
كه من از شعله نيفروزم

 

[= nAviD =]

میان دو دست تمنایم روییدی
در من تراویدی
آهنگ تاریک اندامت را شنیدم
نه صدایم و نه روشنی...
طنین تنهایی تو هستم

 

[2sadaf2]

میدونستی که خاک فرش منه رفتی نموندی
چرا بخت سپیدو به سیاهی نشوندی....

 

[tired_poet]

یارا چه شود گر تو در مهر گشایی
از هیچ دری هیچ در ما نگشایی

 

[sare_r]

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

 

[tired_poet]

روزی که محو میشد در پشت آخرین بار
مردی شبیه در شد در چارچوب افکار
(اینجا دیگه میتونم کارای خودم و بنویسم

 

[sare_r]

ببخشید داشتم با دوستم چت می کردم.

رودها از خود نه طغیان می کنند
آنچه میگوییم ما. ان می کنند

من باید یرم.
شب خوش ..

 

[tired_poet]

دوستانت همه بی مایه و پیمان شکنند
ناز کم کن که اساتید تو شاگرد منند!!

 

[sare_r]

مگه چیزی شده؟

 

[khoshhal]

روزه یک سو شد و عید آمد و دلها بر خواست ********************می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست

 

[tired_poet]

مگه چیزی شده؟

نه خانوم! چیزی نشده.. همینجوری گفتم..

 

[باران بهاری]

روزه یک سو شد و عید آمد و دلها بر خاست ********************می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست

تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک!از عقب نامه روان باش

 

[محـسن ز]

شکوفه می رقصد از باد بهاری
شده سر تا سر دشت سبز گلناری
شکوفه های بی قرار روز آفتابی
به صبا بوسه دهند با لب سر خابی