شایدکه فرشته ای باشی در قالب انسانفکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش...
بی شک دیوانه نیست کسی بگوید این اتفاق افتاده
شایدکه فرشته ای باشی در قالب انسانفکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش...
همه دم با توام و از دل من بی خبری
غافلی از من و از خاطر من می گذری
مست از عطر خوش موی پریشان توام
آتش عشق تو افکنده به جانم شرری
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ .......... نیست یاری که مرا یاد کند
تمام مدعیان شهر به صف شده اند به دیدار تودر گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را
شیراز پرغوغا شدست از فتنه چشم خوشت...
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبنددلا سخت است اگر مانند یک فرمانده عاشق
امیر یک سپاه اما، اسیر یک نفر باشی..!
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وین پرده نشین باشد
تا کی در انتظار گذاری به زاریام
باز آی بعد از اینهمه چشم انتظاریام..
نه مرا خواب به چشم، نه مرا دل به دست
چشم و دل هر دو به ديدار تو آشفته و مست
تقصیر خودم نیست اگر داغ و کبودم
حرف تـو که آید به میان سخت حسودم
یک ذره وفا را، به دو عالم نفروشم
هر چند در این دوره خریدار ندارد ...
يک روز دلي بستم و يک روز گسستم
دلخسته ام از بس که گسستم دل و بستم
از آنهمه دل بســتن و دل باز گســـستن
امروز به جز خون جگر نيست به دستم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |