مشاعرۀ سنّتی

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مشوش گشته از محنت، خیالم

شده ژولیده ز انده، پر و بالم




غبار آلوده‌ام، از پای تا سر


بخون آغشته‌ام، از پنجه تا پر




ز اوج آسمان، لختی فرود آی

بتدبیری ز پایم بند بگشای


یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا...
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الهی جهان پادشاهی تراست
زما خدمت آید خدایی تراست

پناه بلندیی و پستی تویی
همه نیستند آنچه هستند تویی
 

surrender

عضو جدید
من با شن هاي
مرطوب عزيمت بازي مي كردم
و خواب سفرهاي منقش مي ديدم‌
من قاتي آزادي شن ها بودم‌
من دلتنگ بودم‌

...

سهراب سپهری
 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من با شن هاي
مرطوب عزيمت بازي مي كردم
و خواب سفرهاي منقش مي ديدم‌
من قاتي آزادي شن ها بودم‌
من دلتنگ بودم‌

...

سهراب سپهری

مشکلست اینکه کسی را به کسی دل برود
مهرش آسان بدرون آید و مشکل برود
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو رها در من و من محو سراپای توام
تو همه عمر من و من همه دنیای توام

دل و جان تو گرفتار نگاه من و من
بس پریشان رخ و صورت زیبای توام

دلم از شوق تو لبریز و تو دیوانه من
ای تو دیوانه من، عاشق و شیدای توام

دل تو صید کمند خم ابروی من است
من که
مجنون تو و واله لیلای توام

نروم لحظه ای از خواب و خیال تو عزیز
من دمادم همه وقت غرقه رویای توام

تو
گل باغ من و مرغ هوایم شده ای
من دلباخته نیز ماهی
دریای توام...

 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود

به گردابی چو می افتادم از غم
به تدبیرش امید ساحلی بود
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوش مرغی به صبح می نالید * ***عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از یاران مخلص را ****مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که تو را ****بانگ مرخی کند چنین مدهوش
...
 

surrender

عضو جدید
شب است


شبي آرام و باران خورده و تاريك
كنار شهر بي غم خفته غمگين كلبه اي مهجور
فغانهاي سگي ولگرد مي آيد به گوش از دور
به كرداري كه گويي مي شود نزديك
درون كومه اي كز سقف پيرش مي تراود گاه و بيگه قطره هايي زرد
زني با كودكش خوابيده در آرامشي دلخواه
دود بر چهره ي او گاه لبخندي
كه گويد داستان از باغ رؤياي خوش آيندي
نشسته شوهرش بيدار ، مي گويد به خود در ساكت پر درد
گذشت امروز ، فردا را چه بايد كرد

...

اخوان ثالث
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دو دست کمر کرد او بگرفت مرا در بر

زان تاج نکورویان نادر کمرم آمد


آن باغ و بهارش بین وان خمر و خمارش بین

وان هضم و گوارش بین چون گلشکرم آمد


از مرگ چرا ترسم کو آب حیات آمد

وز طعنه چرا ترسم چون او سپرم آمد


امروز سلیمانم کانگشتریم دادی

وان تاج ملوکانه بر فرق سرم آمد


از حد چو بشد دردم در عشق سفر کردم

یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد


وقتست که می نوشم تا برق زند هوشم

وقتست که برپرم چون بال و پرم آمد


وقتست که درتابم چون صبح در این عالم

وقتست که برغرم چون شیر نرم آمد


بیتی دو بماند اما بردند مرا جانا

جایی که جهان آن جا بس مختصرم آمد
 

surrender

عضو جدید
نشسته ماه بر گردونه عاج
به گردون مي رود فرياد امواج
چراغي داشتم، كردند خاموش
خروشي داشتم، كردند تاراج

فریدون مشیری
 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

دیگر پذیرفتم که تنهایی بدیهی است
حتی اگر از آسمان آدم ببارد....!

دل به غم سپرده ام در عبور سال ها
زخمی از زمانه و خسته از خیال ها
چون حکایتی مگو رفته ام ز یاد ها
برگ بی درختمُ در مسیر باد ها...
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل به غم سپرده ام در عبور سال ها
زخمی از زمانه و خسته از خیال ها
چون حکایتی مگو رفته ام ز یاد ها
برگ بی درختمُ در مسیر باد ها...


آیینه ای به دست تو دادم که بنگری
خود را در این جهان پر از حیرت و هراس

پنداشتی مجسمه سنگ و یخ یکی ست؟
کو آفتاب تا بشوی فارغ از قیاس
 

surrender

عضو جدید
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم
....

قیصر امین پور
 

دختر معمار

عضو جدید
کاربر ممتاز
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم


قیصر امین پور


من از احساس لبریزم... دمی با باد میرقصم...
گهی غمگین و تاریکم...گهی بارانی ام، خیسم...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا