مشوش گشته از محنت، خیالم
شده ژولیده ز انده، پر و بالم
غبار آلودهام، از پای تا سر
بخون آغشتهام، از پنجه تا پر
ز اوج آسمان، لختی فرود آی
بتدبیری ز پایم بند بگشای
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا...
مشوش گشته از محنت، خیالم
شده ژولیده ز انده، پر و بالم
غبار آلودهام، از پای تا سر
بخون آغشتهام، از پنجه تا پر
ز اوج آسمان، لختی فرود آی
بتدبیری ز پایم بند بگشای
الهی جهان پادشاهی تراست
زما خدمت آید خدایی تراست
پناه بلندیی و پستی تویی
همه نیستند آنچه هستند تویی
مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردمیک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
من با شن هاي
مرطوب عزيمت بازي مي كردم
و خواب سفرهاي منقش مي ديدم
من قاتي آزادي شن ها بودم
من دلتنگ بودم
...
سهراب سپهری
در معرکه عشق ز جرأت خبری نیست
غیر از سپر انداختن اینجا سپری نیست...
تو تمنای من و یار من و جان منی
پس بمان تا که نمانم ب تمنای کسی...
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
جز دل که گیرد جان من، جز من که گیرد جان دل
گر دل بمیرد وای من، گر من بمیرم وای دل...
لب تو میوه ی ممنوعه ولی لب هایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد....
دیگر پذیرفتم که تنهایی بدیهی است
حتی اگر از آسمان آدم ببارد....!
دل به غم سپرده ام در عبور سال ها
زخمی از زمانه و خسته از خیال ها
چون حکایتی مگو رفته ام ز یاد ها
برگ بی درختمُ در مسیر باد ها...
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
قیصر امین پور
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |