مشاعرۀ سنّتی

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تکیه گــاهم نیســـتی ، آرام جـــانم نیستــی

مــی وزد طوفان درد ُ بادبــانم نیستـــی




نیستی هر وقت محتــاج تو ام


امشبــی که سخــت محتــاج تـو ام



امشبی که مــرگ می خندد به من


مــی رســم تا لحظه ی تنهــا شدن

 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
تکیه گــاهم نیســـتی ، آرام جـــانم نیستــی

مــی وزد طوفان درد ُ بادبــانم نیستـــی




نیستی هر وقت محتــاج تو ام


امشبــی که سخــت محتــاج تـو ام



امشبی که مــرگ می خندد به من


مــی رســم تا لحظه ی تنهــا شدن

نه مِی مونده نه مستی شبامو غم گرفته ................. مثله اینه که ساقی برام ماتم گرفته
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه مِی مونده نه مستی شبامو غم گرفته ................. مثله اینه که ساقی برام ماتم گرفته
همين جا بودكه آتشي سوزنده از چشمي مست برآمد و بر جانم نشست
دست مرا فشرد
و نمي دانم چه حسي مرا لرزان كرد
همين جا بود كه با من پيمان بست
همين جا بود كه پيمان شكست...
 

narsis.m

عضو جدید
همين جا بودكه آتشي سوزنده از چشمي مست برآمد و بر جانم نشست
دست مرا فشرد
و نمي دانم چه حسي مرا لرزان كرد
همين جا بود كه با من پيمان بست
همين جا بود كه پيمان شكست...

تویی برابر تو، چشم در برابر چشم
در آن دو چشم پر از گفتگو چه می بینی؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نیست دلداری که دلداری کند
نیست غمخواری که غمخواری کند
دمی تو شربت وصلم نداده ای جانا

همیشه زهر فراغت ، همی چشم بی تو

اگر تو با منِ مسکین چنین کنی جانا

دو پایم از دو جهان نیز، دستکشم بی تو

پیام دادم و گفتم بیا ، خوش آن دیدار

جواب دادی و گفتی که من ، خوشم بی تو
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دارم چه شکایت ها از دست ستمکاران ................. ای کاش به پا خیزد از عدل تو غوغایی
یادمان باشد شاید شبی آنچنان آرام گرفتیم که دیدار صبح فردا ممکن نشد ،
پس به امید فرداها "محبتهایمان" را ذخیره نکنیم . . .
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادمان باشد شاید شبی آنچنان آرام گرفتیم که دیدار صبح فردا ممکن نشد ،
پس به امید فرداها "محبتهایمان" را ذخیره نکنیم . . .
من آن یک مشت خاکم خاک پاکم خاک پاکم ................... برای واقعیت ها هلاکم من هلاکم من هلاکم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من آن یک مشت خاکم خاک پاکم خاک پاکم ................... برای واقعیت ها هلاکم من هلاکم من هلاکم
من.... تو


ایینه را نگاه مکن


من رشک می برم بر تو

وقتی در ایینه خود را تماشا میکنی

بیهوده است اینکه برای نبودن من

پرونده های سبز بشر دوستانه باز میکنی
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
من.... تو


ایینه را نگاه مکن


من رشک می برم بر تو

وقتی در ایینه خود را تماشا میکنی

بیهوده است اینکه برای نبودن من

پرونده های سبز بشر دوستانه باز میکنی

یکی بخشش می کنه جونشو با عزت نفس ................ دیگری بهر یه لقمه نون شکایت می کنه
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم .................... دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
ساده می گویم اگر عشق چنین خون جگریست
صحبت از همسفری و غم دل ما را بس
مرد ره نیستم اَر عشق چنین امروزیست
نزد مردم نشوم سخت خجل ما را بس!
:D
بداهه بود
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
یکی مرد عاشق به رسم کهن
بزد دل به دریا به ترک وطن
که من عاشقم، مرد راهم ببین
که این ترک منزل گواهم ببین
برفت و برفت تا به شهری رسید
دل ملتهبّش به صبری رسید

ادامه دارد...;)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی مرد عاشق به رسم کهن
بزد دل به دریا به ترک وطن
که من عاشقم، مرد راهم ببین
که این ترک منزل گواهم ببین
برفت و برفت تا به شهری رسید
دل ملتهبّش به صبری رسید

ادامه دارد...;)
دلا امشب سفر دارم ....چه سودائي به سر دارم
حكايتهاي پر شرر دارم....چه بزمي با تو تا سحر دارم

 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
دلا امشب سفر دارم ....چه سودائي به سر دارم
حكايتهاي پر شرر دارم....چه بزمي با تو تا سحر دارم

مرا گر ببیند که سویش شدم
روان از وطن تا به کویش شدم
چه شادی کند گر ببیند که من
لباسی ز عشقش بکردم بتن
خدایا تو را هردمی شکر شکر
اگر کرده ام من خطا عذر عذر
به لطفت مرا بر وصالش رسان
که او هم همین نکته دارد بیان
من او را بدیدم هم او من بدید
به خوابی که من را بدادست امید
...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا گر ببیند که سویش شدم
روان از وطن تا به کویش شدم
چه شادی کند گر ببیند که من
لباسی ز عشقش بکردم بتن
خدایا تو را هردمی شکر شکر
اگر کرده ام من خطا عذر عذر
به لطفت مرا بر وصالش رسان
که او هم همین نکته دارد بیان
من او را بدیدم هم او من بدید
به خوابی که من را بدادست امید
...
در دفتر زندگی از خود افسانه سازم
اما ز بازیه زمان گمراه و غافل بودم
در اوج پرواز هوای خواهش دل بودم
در سر نبود اندیشه ای جز فکر ویرانگری
غافل من از افسانه طوفان و ساحل بودم
موجم ولی خاموش و خسته
با دست خود در هم شکسته
اری من ان کوه غرورم
 

gelayor14

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در دفتر زندگی از خود افسانه سازم
اما ز بازیه زمان گمراه و غافل بودم
در اوج پرواز هوای خواهش دل بودم
در سر نبود اندیشه ای جز فکر ویرانگری
غافل من از افسانه طوفان و ساحل بودم
موجم ولی خاموش و خسته
با دست خود در هم شکسته
اری من ان کوه غرورم

من نگویم شمع باش، یا پروانه باش
گر به فکر سوختن افتاده ای ،مردانه باش
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
در دفتر زندگی از خود افسانه سازم
اما ز بازیه زمان گمراه و غافل بودم
در اوج پرواز هوای خواهش دل بودم
در سر نبود اندیشه ای جز فکر ویرانگری
غافل من از افسانه طوفان و ساحل بودم
موجم ولی خاموش و خسته
با دست خود در هم شکسته
اری من ان کوه غرورم

شعرتون رو با وزن خوندم یاد اون شعار انقلاب افتادم
پرچم، پرچم،...پرچمه خونین قرآن
در دست مجاهد مردان...
مخصوصا
موجم ولی خاموش و خسته
با دست خود در هم شکسته

دقیقا آهنگ اینجای شعار رو داره:
تا خون مظلومان به جوش است
آوای عاشورا به گوش است

البته شوخی بودا;)
من نگویم شمع باش، یا پروانه باش
گر به فکر سوختن افتاده ای ،مردانه باش

شب انتظارش سحر گشت و رفت
ز معشوقه اش باخبر گشت و رفت
که عشقی که او را بدیدش به خواب
ببیند به چشم و بگیرد جواب
جوانک به شوق رسیدن به سر می دوید
تپش های قلبش، به کامش رسید
....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شعرتون رو با وزن خوندم یاد اون شعار انقلاب افتادم
پرچم، پرچم،...پرچمه خونین قرآن
در دست مجاهد مردان...
مخصوصا
موجم ولی خاموش و خسته
با دست خود در هم شکسته

دقیقا آهنگ اینجای شعار رو داره:
تا خون مظلومان به جوش است
آوای عاشورا به گوش است

البته شوخی بودا;)


شب انتظارش سحر گشت و رفت
ز معشوقه اش باخبر گشت و رفت
که عشقی که او را بدیدش به خواب
ببیند به چشم و بگیرد جواب
جوانک به شوق رسیدن به سر می دوید
تپش های قلبش، به کامش رسید
....
در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد
 

آبـی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تویی برابر تو ، چشم در برابر چشم
در آن دو چشم پر از گفت و گو چه می بینی ؟

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میــان لاله و گـــل آشیـــانـــی داشتم
گــرد آن شمع طرب می سوختـم پروانه وار
پــای آن ســـرو روان اشـــک روانـــی داشتــم
آتشـم بر جــان ولی از شکــوه لب خاموش بود
عشــق را از اشــک حســرت ترجمــانی داشتــم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا