یکی عروسک کنار بالش می شود روی تخت!
یکی عروسک لب طاقچه..
یکی هم مثل من از بخت بد ،
عروسک خیمه شب بازی..!
یڪ مَترسَڪ خریده اَم
عَطر هَمیشگے اَت را بـﮧ تَنش زده اَم
در گوشـﮧی اُتاقَم ایستاده
دُرست مثل ِ توست! فَقط اینڪـﮧ روزے هزار بار از رفتَنش مَرا نمےترسانَد
عَطر هَمیشگے اَت را بـﮧ تَنش زده اَم
در گوشـﮧی اُتاقَم ایستاده
دُرست مثل ِ توست! فَقط اینڪـﮧ روزے هزار بار از رفتَنش مَرا نمےترسانَد