مشاعرۀ سنّتی

eghlimaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
از چه دلتنگ شدی
دلخوشی ها کم نیست

مثلا این خورشید

کودک پس فردا

کفتر آن هفته

یک نفر دیشب مرد

و هنوز نان گندم خوب است

و هنوز آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند...


دوش در صحرای خلوت گوی تنهایی زدم
خیمه بر بالای منظوران بالایی زدم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوش در صحرای خلوت گوی تنهایی زدم
خیمه بر بالای منظوران بالایی زدم
من از عشق بارون به دریا زدم
به بارون به آسمون دعوتیم
چه مهمونی باشکوهی شده
تو این لحظه هایی که هم صحبتیم
 

*heaven*

عضو جدید
مرغ در دامم , مرا پروانه ی پرواز نیست

در گلویم نغمه هست و فرصت آواز نیست...

 

*mohsen_24

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو از خواری همی‌نالی نمی‌بینی عنایت‌ها مخواه از حق عنایت‌ها و یا کم کن شکایت‌ها
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا در ره پيری به چه آيين روی ای دل
باری به غلط صرف شد ايام شبابت
تو این حس و حال عجیب و غریب
دو تا بال میخوای که رو شونته
تو از هر مسیری بری میرسی
تو از هر دری بگذری خونته
از این سفره ها معجزه دور نیست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رونق عهد شباب است دگر بستان را / میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را

آسمون و ماه نقرش با یه عالمه ستاره

شاهدن که این بریدن دیگه برگشتی نداره

رفتی بی اونکه بدونی دل من مال خودت بود

حال بغضای شبونم به خدا حال خودت بود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش / کز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
شکنجه میشم از خودم
نمی تونم شکوه کنم
انگاری کوه غصه ها
رو شونه ی من اومده
آخ! داره باورم میشه
خنده به ما نیومده!!
 

dasthayekhaly

عضو جدید
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی / که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد / دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک کرشمه کرد با خود ، آن چنانک
فتنه ای در پیر و در برنا نهاد
دل بي تاب و بي آرام من از شوق لبريز است
به هر سو چشم من رو ميكند فرداست
سحر از ماوراي ظلمت شب مي زند لبخند
قناري ها سرود صبح مي خوانند
 

eghlimaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل بي تاب و بي آرام من از شوق لبريز است
به هر سو چشم من رو ميكند فرداست
سحر از ماوراي ظلمت شب مي زند لبخند
قناري ها سرود صبح مي خوانند


دلم برای كسی تنگ است
كه آفتاب صداقت را
به ميهمانی گل های باغ می آورد
وگيسوان بلندش را
- به بادها می داد
و دست های سپيدش را
- به آب می بخشيد
................
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم برای كسی تنگ است
كه آفتاب صداقت را
به ميهمانی گل های باغ می آورد
وگيسوان بلندش را
- به بادها می داد
و دست های سپيدش را
- به آب می بخشيد
................
دو مسافر همه در آب و هوای خودمان
احتیاجی به در و دشت نداریم اگر
رو به هم باز شود پنجره های خودمان
درد اگر هست برای دل هم میگوییم
در وجود خودمان هست دوای خودمان
دوست داریم که نفهمند.. بیا بعد از این
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
دو مسافر همه در آب و هوای خودمان
احتیاجی به در و دشت نداریم اگر
رو به هم باز شود پنجره های خودمان
درد اگر هست برای دل هم میگوییم
در وجود خودمان هست دوای خودمان
دوست داریم که نفهمند.. بیا بعد از این
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان
نمی خواهم به جز من دوست دار دیگری باشی
برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی...
یک عمر من شکستم و با درد ساختم
اما کسی نگفت چرا بینوا شکست
ماندم میان موج غریبی ز اشک و آه
کشتی صبرم از ستم ناخدا شکست امشب ستاره ها پی دلداری آمدند
اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست
باز به داد دلم رسی........ای کاش
امشب دوباره دلم بی صدا شکست!
 

Mute

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک عمر من شکستم و با درد ساختم
اما کسی نگفت چرا بینوا شکست
ماندم میان موج غریبی ز اشک و آه
کشتی صبرم از ستم ناخدا شکست امشب ستاره ها پی دلداری آمدند
اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست
باز به داد دلم رسی........ای کاش
امشب دوباره دلم بی صدا شکست!

تا به کی نازی به حسن عاریت
ما و من آیینه داری بیش نیست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا