مشاعرۀ سنّتی

[MOΣIN]

دروغ گفتم، خود را فريب دادم،نه!

تو نيستي و دلم از هميشه تنگ‌تر است

تفنگت را زمین بگذار

تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار

 

[مرتضی ساعی]

دست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید

دلم در دوریت خون شد، بیا در اشک چشمم بین
خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید؟

 

[مرتضی ساعی]

دروغ گفتم، خود را فريب دادم،نه!

تو نيستي و دلم از هميشه تنگ‌تر است

تو را با غیر میبینم صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید

 

[MOΣIN]

دلم در دوریت خون شد، بیا در اشک چشمم بین
خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید؟

دواى درد عاشق را کسى کو سهل پندارد .............ز فکر آنان که در تدبیر درمانند درمانند

 

[*نيروانا*]

دواى درد عاشق را کسى کو سهل پندارد .............ز فکر آنان که در تدبیر درمانند درمانند

درنگ كردم و از دست رفتي و عمريست

كه چشمهام به تاوان اين درنگ،تر است

 

[Dokhtar khanoom]

در هیچ موقفم سر گفت و شنید نیست
الا در ان مقام که ذکر شما رود

 

[MOΣIN]

درنگ كردم و از دست رفتي و عمريست

كه چشمهام به تاوان اين درنگ،تر است

تا عشق سرآشوب تو همزانوی ما شد................سر برنگرفتم به وفای تو ز زانوی

 

[مرتضی ساعی]

دواى درد عاشق را کسى کو سهل پندارد .............ز فکر آنان که در تدبیر درمانند درمانند

دوست میدارم که با خویشان خود بیگانه باشم
همدم عقلم چرا هم صحبت دیوانه باشم

 

[*نيروانا*]

تا عشق سرآشوب تو همزانوی ما شد................سر برنگرفتم به وفای تو ز زانوی

یک گوشه پناهش دادی یک تکه ای از دریا را

می گریی و می گریاند اندوه تو ماهی ها را

 

[MOΣIN]

دوست میدارم که با خویشان خود بیگانه باشم
همدم عقلم چرا هم صحبت دیوانه باشم

من دامنش کشیده کای نوح روح دیده..........از گریه عالمی بین طوفان من گرفته

یک گوشه پناهش دادی یک تکه ای از دریا را

می گریی و می گریاند اندوه تو ماهی ها را

این جا کسی است پنهان دامان من گرفته.........خود را سپس کشیده پیشان من گرفته

 

[خیال شیشه ای]

من دامنش کشیده کای نوح روح دیده..........از گریه عالمی بین طوفان من گرفته

این جا کسی است پنهان دامان من گرفته.........خود را سپس کشیده پیشان من گرفته

هرجا میری یه بغضی تو گلوته، به این میگن عاقبت اسیری
دل من سنگ صبورم شدی، یه روز خوش تو زندگی ندیدی
همه رسیدن به خواسته هاشون، تو هم به این نخواسته هات رسیدی

 

[MOΣIN]

هرجا میری یه بغضی تو گلوته، به این میگن عاقبت اسیری
دل من سنگ صبورم شدی، یه روز خوش تو زندگی ندیدی
همه رسیدن به خواسته هاشون، تو هم به این نخواسته هات رسیدی

یاران دل شکسته بر صدر دل نشسته.........مستان و می‌پرستان میدان من گرفته

 

[خیال شیشه ای]

یاران دل شکسته بر صدر دل نشسته.........مستان و می‌پرستان میدان من گرفته

همه میگن که تو رفتی
همه میگن که تو نیستی
دروغهههههههههه

 

[MOΣIN]

همه میگن که تو رفتی
همه میگن که تو نیستی
دروغهههههههههه

.............
همچو سگان تازی می‌کن شکار خامش......نی چون سگان عوعو کهدان من گرفته

 

[*سهیلا*]

.............
همچو سگان تازی می‌کن شکار خامش......نی چون سگان عوعو کهدان من گرفته

هر خس و خاری در این صحرا بهاری داشت لیک.......سر به سر دوران عمر ما خزانی بیش نیست

 

[MOΣIN]

هر خس و خاری در این صحرا بهاری داشت لیک.......سر به سر دوران عمر ما خزانی بیش نیست

تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی....تا کی دوم از شور تو دیوانه به هر کوی

 

[Dokhtar khanoom]

یارم چو قدح به دست گیرد ......بازار بتان شکست گیرد

 

[*سهیلا*]

تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی....تا کی دوم از شور تو دیوانه به هر کوی

تا گریزان گشتی ای نیلوفری چشم از برم.......در غمت از لاغری چون شاخه ی نیلوفرم

 

[MOΣIN]

تا گریزان گشتی ای نیلوفری چشم از برم.......در غمت از لاغری چون شاخه ی نیلوفرم

می‌دمد صبح و کله بست سحـــاب.........الــصــبـوح الـصـبـوح یـا اصـحـاب

 

[*سهیلا*]

می‌دمد صبح و کله بست سحـــاب.........الــصــبـوح الـصـبـوح یـا اصـحـاب

بر خاطر آزاده غباری ز کسم نیست......سرو چمنم شکوه ای از خار و خسم نیست

 

[MOΣIN]

بر خاطر آزاده غباری ز کسم نیست......سرو چمنم شکوه ای از خار و خسم نیست

تا عشق سرآشوب تو همزانوی ما شد...........سر برنگرفتم به وفای تو ز زانوی

 

[*سهیلا*]

تا عشق سرآشوب تو همزانوی ما شد...........سر برنگرفتم به وفای تو ز زانوی

یافتم روشن دلی از گریه های نیمشب......خاطری چون صبح دارم از صفای نیمشب

 

[MOΣIN]

یافتم روشن دلی از گریه های نیمشب......خاطری چون صبح دارم از صفای نیمشب

بر دست من نِه جام جان اي دستگير عاشقان...........دور از لب بيگانگان پيش آر پنهان ساقيا

 

[خیال شیشه ای]

بر دست من نِه جام جان اي دستگير عاشقان...........دور از لب بيگانگان پيش آر پنهان ساقيا

اين جا قهرن سينه ها با مهربوني

تو،تو جنگل نميتونستي بموني

دلتو بردي با خود يه جاي ديگه

جايي كه خدا برات لالايي ميگه

ميدونم ميبينمت يه روز دوباره

تويي دنيايي كه آدمك نداره....

 

[*سهیلا*]

بر دست من نِه جام جان اي دستگير عاشقان...........دور از لب بيگانگان پيش آر پنهان ساقيا

آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت......غم نمی گردد جدا از جان مسکینم هنوز

 

[MOΣIN]

آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت......غم نمی گردد جدا از جان مسکینم هنوز

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست...در حق ما هر چه گویند جای هیچ اکراه نیست

 

[خیال شیشه ای]

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست...در حق ما هر چه گویند جای هیچ اکراه نیست

تو آن گل سرخی که با من از عشق می گوید
به زبانی که دلم می فهمد و
این آغاز و پایان همه چیز است

 

[MOΣIN]

تو آن گل سرخی که با من از عشق می گوید
به زبانی که دلم می فهمد و
این آغاز و پایان همه چیز است

تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهم راند...عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

 

[خیال شیشه ای]

تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهم راند...عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

تو از تبار باران ، و من از تبار خشکی !
تو از تبار احساس ، و من از تبار نفرت!
تو از تبار عشق و دلدادگی ، و من از تبار جدایی و انتظار!!!!
تو از تبار با شکوه ترین خورشید ، که در هر طلوعش با رویش نگاهت بیدار میشود !!!
و من از تبار ظلمت ترین مهتاب ، که در هر شامگاهش با نم نم اشک های پاییزی به خواب میرود !!!!

 

[mani24]

تو از تبار باران ، و من از تبار خشکی!
تو از تبار احساس ، و من از تبار نفرت!
تو از تبار عشق و دلدادگی ، و من از تبار جدایی و انتظار!!!!
تو از تبار با شکوه ترین خورشید ، که در هر طلوعش با رویش نگاهت بیدار میشود !!!
و من از تبار ظلمت ترین مهتاب ، که در هر شامگاهش با نم نم اشک های پاییزی به خواب میرود !!!!

در میان انتظار حرف تو
منتظر باش که یک سایه شوم
پابه پای تو به هر جا می روی
منتظر باش که یک برف شوم
در زمستان های سرد بی کسی
منتظر باش که یک پله شوم
رد پای تو برایم آرزو
منتظر باش که یک شاخه شوم