نیست شو ای برف و همه خاک شو/بنگر کاین خاک چه زیور گرفتمی برد در کربلا هفتاد ودو ذبح عظیم
بیش از این ها حرمت کوی منی دارد حسین
تا كي به تمناي وصال تو يگانهتا رفت مرا از نظر ان چشم جهان بین .................. کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
تو کز محنت دیگران بی غمیهر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست ...................... ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست
تمام هستی من ایه ی تاریکیست که تو را در خود تکرار کنان
به سحر گاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد....
تن آدمی شریف است به جان آدمیت/نه،همین لباس زیباست نشان آدمیتدی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه که در این عهد وفا نیست
توی این غروب غمگین جدایی توی قربتی که همرنگ چشاتهتن آدمی شریف است به جان آدمیت/نه،همین لباس زیباست نشان آدمیت
و جهان در نظرم تاریک است
و مرا هم سخنی نیست هنوز
آه از امشب
که صدای نفسم، هیچ نیست
که دگر در سر من شور نیست
که دگر حنجرم آواز نیست
که دگر قلب من آزاد نیست
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد | وجود نازکت آزرده گزند مباد |
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |