مشاعرۀ سنّتی

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
مستیم از سر پرید ای همنفس
بار دیگر پر کن این پیمانه را

خون بده ، خون دل آن خود پرست
تا بپایان آرم این افسانه را
 

wall_E

عضو جدید
نازم به ناز کسی که ننازد به ناز خویش .....ما را به ناز ناز فروشان نیازی نیست ...........
 

t.askari

عضو جدید
دل بيمار مرا هر كه گرفتار تو خواست

يا رب آزاد نگردد ز گرفتاري دل

دل به راه غمت افتاد خدايا مددي

كه در اين راه ثواب است مددكاري دل
 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک شب ز لوح خاطر من بگشای
تصویر عشق و نقش فریبش را

خواهم به انتقام جفاکاری
در عشق تازه فتح رقیبش را
 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من

پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم

 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دست عشق از دامن دل دور باد!
می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟

در صدايم گوش مي كردم

درد سيال صدايش را

شرمگين مي خواندمش بر خويش

از چه رو بيهوده گرياني

در ميان گريه مي ناليد

دوستش دارم نمي داني
 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد آن شب که تو را دیدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه عشق
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا