مشاعرۀ سنّتی

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
از دل تنگم کجا بیرون توانی رفت از آنک

گنج لطفی، گنج را در کنج ویران چاره نیست
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو مرجانی، تو در جانی، تو مروارید غلطانی
اگر قلبم صدف باشد میان آن تو پنهانی
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است

تا بسته‌ی بند اجل خویش نگردیم
از بند غم عشق تو آزاد مبادیم

نی‌نی به اجل هم نرهیم از غم عشقت
با عشق تو میریم که با عشق تو زادیم
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
منه زین بیشتر چون لاله داغی بر دل خونین

که از دست تو آخر چاک خواهم زد گریبان را
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
ابر است و اعتدال هوای خزانی است
ساقی بیا که وقت می ارغوانی است

در زیر ابر ساغر خورشید شد نهان
روز قدح کشیدن و عیش نهانی است

ساقی بیا و جام می مشکبو بیار
این دم که باد صبح به عنبر فشانی است

می هست و اعتدال هوا هست و سبزه هست
چیزی که نیست صحبت یاران جانی است
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
درد ده ای ساقی مجلس که ما
پرده‌ی درد است که بنواختیم

نه که نه ما بابت درد توییم
زانکه ز درد تو بنگداختیم
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درد ده ای ساقی مجلس که ما
پرده‌ی درد است که بنواختیم

نه که نه ما بابت درد توییم
زانکه ز درد تو بنگداختیم

مست شدم روح مرا باد برد
تا دل دیوانه فرهاد برد
تیشه فرهاد شدم خون شدم
از غم لیلای تو مجنون شدم
 

nichol

عضو جدید
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هردم فریب چشم جادویت
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
تن خانهٔ این گوهر والای شریف است

تو مادر این خانهٔ این گوهر والا
 

setayesh87

عضو جدید
ای دل آندم که خراب از می و گلگون باشی
بی زر و گنج به صد حشمت و قارون باشی
در مقامی که صدارت به وزیران بخشند
چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تو را

من چه میکردم به عالم گر نمی دیدم تو را
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ

اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای کرده غمت غارت هوش دل ما

درد تو شده خانه فروش دل ما

رمزی که مقدسان ازو محرومند

عشق تو مر او گفت به گوش دل ما
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از بيم آنكه خنده به اشكم زند رقيب
خاموش سوختم دل و خندان گريستم

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو بستم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
 

semiramis261

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
يا ربا، در ره نگهدارم درست
خواهشم تنها كمال لطف توست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
یکی دریای خون دانم که آن را دیده می‌گویم

یکی وادی غم دانم که آن را دل همی خوانم
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما را سفری فتاد بی‌ما
آن جا دل ما گشاد بی‌ما

آن مه که ز ما نهان همی‌شد
رخ بر رخ ما نهاد بی‌ما

چون در غم دوست جان بدادیم
ما را غم او بزاد بی‌ما

ماییم همیشه مست بی‌می
ماییم همیشه شاد بی‌ما
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا