مشاعرۀ سنّتی

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم
من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک زمان با ما به خلوت می بخور خرم بزی

یک زمان با ما به کام دل بر آمیز ای پسر
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جزآنکه جان بسپارند چاره نیست
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
تصویر تو بر خامشای خلوتم تابید
بوی غزل در سرسرای آینه پیچید
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من وجان شما
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
از خود مران مرا که قسم میخورم هنوز

جز با دوچشم مست تو عهدی نبسته ام
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دوش گفتی به دلت در زنم آتش روزی

چه دل ای خرمن دلها شده بر باد از تو
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و چای دغدغه عاشقانه خوبیست
برای با تو نشستن بهانه خوبیست
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تو کز چشم و دل مردم گریزانی چه میدانی

حدیث اشک و آه من برو از باد و باران پرس
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست مزن!چشم،ببستم دو دست
راه مرو!چشم،دو پایم شکست
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دردم بجان رسید و طبیبم پدید نیست

دارو فروش خسته دلان را دکان کجاست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یا دل بنهی به جور و بیداد

یا قصهٔ عشق درنوردی

ای سیم تن سیاه گیسو

کز فکر سرم سپید کردی
 
  • Like
واکنش ها: raha

raha

مدیر بازنشسته
یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست
خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
ترسم که دل از وصل تو خرم نشود

تا کار تو چون زلف تو در هم نشود
 
  • Like
واکنش ها: oli

oli

عضو جدید
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخواست
می به خم خانه به جوش آمد و می باید خواست
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخواست
می به خم خانه به جوش آمد و می باید خواست


تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست
تا بنده‌ی تو شده‌ست تابنده شده‌ست

زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست
 
  • Like
واکنش ها: oli

oli

عضو جدید
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم لب که چرا گوش بنادان کردم
 

oli

عضو جدید
هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند
وآنکه این کار ندانست در انکار بماند
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
یار پیمان شکنم با سر پیمان آمد

دل پر درد مرا نوبت درمان آمد
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
یار پیمان شکنم با سر پیمان آمد

دل پر درد مرا نوبت درمان آمد


دل ديوانه سپر کرده و جان بر کف دست
ظاهر آنست که از تير بلا نگريزيم

باغ فردوس مياراي که ما رندان را
سر آن نيست که در دامن حور آويزيم...
 
  • Like
واکنش ها: oli

oli

عضو جدید
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هردم فریب چشم جادویت
 
  • Like
واکنش ها: s_aa
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا