تو کز چشـم و دل مــردم گریزانی چه میـــدانی .......... حدیث اشــک و آه من برو از باد و باران پرس...( شهریار)
بر درخت زنده بی برگی چه غم
وای بر احوال برگ بی درخت
"محمد رضا شفیعی کدکنی"
تو کز چشـم و دل مــردم گریزانی چه میـــدانی .......... حدیث اشــک و آه من برو از باد و باران پرس...( شهریار)
بر درخت زنده بی برگی چه غم
وای بر احوال برگ بی درخت
"محمد رضا شفیعی کدکنی"
ما را همه شب نمی برد خواب
ای خفته روزگار دریاب
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم
"سعدی"
رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع
صدای پای تو که می روی
و صدای پای مرگ که میآید…
دیگر چیزی را نمیشنوم!
گفتی بیا
زندگی خیلی زیباست!
دویدم…
جهد کن تا ز اهل عشق شوی
که بجز عشق نیست راه خلاص
عاشقان کوی جانان با گدایی خوش ترند .......... این چنین شه را کجا باشد نظر بر تخت و تاج
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن>>><<<منم که دیده نیالوده ام به بد دیدننه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم
حریفا میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن>>><<<منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
از تاب وتب هجران گفتن سخن وصلت>>><<<بود این هذیان،آری،خاصیت آن تب هااگر ز خون دلم بوی شوق می آید
عجب مدار که همدرد آهوی ختنم
از تاب وتب هجران گفتن سخن وصلت>>><<<بود این هذیان،آری،خاصیت آن تب ها
هر ساعتی از نو قبله ای با بت پرستی می رود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
وصال او ز عمر جاودان به
خداندا مرا آن ده که آن به
حافظ
عنان به میکده خواهم تافت زاین مجلس>>><<<که وعظ بی عملان،واجب است نشنیدننسخه حسن تو ز حرف مکرر ساده است
پیچ و تاب خاص دارد چون کمر هر موی تو
عنان به میکده خواهم تافت زاین مجلس>>><<<که وعظ بی عملان،واجب است نشنیدن
لبریز طراوت است دشت و هامون
در روزنهم ز ماه پر فیض ربیع
من شکسته ی بدحال زندگی یابم در آن زمان که به تیغ غمت شوم مقبول
ساقی به نفس رسید جان>>><<<تر کن به زلال می دهانم
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
ساقی به نفس رسید جان>>><<<تر کن به زلال می دهانم
چون شد نفسش به سینه در تنگ>>><<<زد شیشه ی باد بر سر سنگگیرندمردم دوستان نامهربان و مهربان ................. هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس
چون شد نفسش به سینه در تنگ>>><<<زد شیشه ی باد بر سر سنگ
در کار جهان صرف مکن عمر به امید
کافسوس بود حاصل این کار و دگر هیچ
صائب تبریزی
زبس رنج و آفت که در زندگی است>>><<<حسد می برم مردگان را به مرگگفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر بر آید
زبس رنج و آفت که در زندگی است>>><<<حسد می برم مردگان را به مرگ
مو که سر در بیابانم شو و روز
سرشک از دیده بارانم شو و روز
نه تب دیرم نه جایم میکند درد
همیدونم که نالونم شو و روز
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم>>><<<حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشممن قول داده ام که به عشق ات سفر کنم
دل را به جاده ها بسپارم٬خطر کنم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 17 | ||
S | مشاعره با اشعار بداهه ... | مشاعره | 151 | |
مشاعره با نام کاربر قبلی | مشاعره | 2075 | ||
P | مشاعره کودک ۷ ساله ایرانی - رها حسین پور معتمد | مشاعره | 0 | |
مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد | مشاعره | 441 |