رفیق واقعی تو سختیاس ک باهاته...پشتتو خالی نمیکنه
نه تو تفریح و عشق و حال!
اونجاهاشم هستن...
وقتی تو تنگنا باشیو دوس نداشته باشی خونوادت بدونن مجبوری به رفیقت بگی...
از رفاقت همینو برات بگم که من 4 سال تو خونه دانشجویی با 3تا از رفیقام بودم که از دبیرستان باهم بودیم!اصن جیبمون یکی بود.زندگیمون یکی بود.هیچ کدوممنون با کس دیگه بحث نمیکرد.غمو شادیمون باهم بود.
ازونطرف خواهرمم دانشجو بود تو همون شهر دانشگاه خودم.میگفت وحید شما تو خونه باهم چطورین؟میگفتم ما داداشیم.همو دو روز نبینیم میمیریم!
میگفت ما تو خابگاه 6نفر تو یه سوییت هستیم هر 6تامون 6تا غذای جداگونه میپزیم!!!!!!میگفت هرچی میرم پیششون نمیتونم باهاشون ارتباط برقرار کنم!!!!یعنی واقعا دلم براش میسوخت!!!هروقت با دوستام میخواستیم بریم بیرون جمعه ها خواهرمو میبردم باهام.خیلی باحال بودن 6 نفر تو یه اتاق 6تا غذای جدا درست کنن!!!!
لباسا و ظرفا و کتابا و خلاصه زندگیمون برا هم بود.یادم نمیره هیچوقت وقتی یکیمون نمره بد میاورد هممون داغون بودیم.میرفتیم پیش استادا برا هم چونه میزدیم....
رفاقت خیلی مقدسه خیلی....
بزرگترین ریسکارو سر جلسه امتحان میکردیم تا رفیقمون نیفته...یادش بخیر یه بار به یکی از رفیقام تقلب میرسوندم گرفتنم و برگمو ازم گرفتن!رفیقم بلند شد گفت استاد تقصیر من بود ااونو ولش کنین برگمو بهم پس دادن....یعنی اونجا بود گفتم دمت گرم رضا...
یه بارم یکی از استادامون با یکی از دوستام لج بود گوشی دوستم زنگ خورد سر کلاس!ته کلاس بودیم.منتظر بود از دوستم سوتی بگیره بندازش!گفت گوشی کی بود؟من ناخوآگاه گفتم من!
گفت بلندشو برو بیرون!!!!منم با راحتی رفتم بیرون و دو نمره از مجموع نمرم آخر ترم کم کرد ولی هیشکی صداشو در نیاورد.اینا فقط چیزای جزئیش بودن.من با نفس رفیقام زندم....