[h=2]1- فلسفه مدیریتی[/h]ارتقای کیفیت از انتخاب فلسفه مدیریتی شروع میشود. در سفر بی پایان ارتقای کیفیت، نقطه شروع برای تلاشهای ارتقای کیفیت در یک سازمان انتخاب آگاهانه یک فلسفه مدیریتی است. ابتدا باید مدیران ارشد سازمان از میان فلسفههای مدیریتی رايج، فلسفهای را برای جهت دادن به تلاشهای سازمان خود انتخاب نمایند. فقط انتخاب آگاهانه درست و توام با باور میتواند انرژی لازم را برای جهتگیری جدید سازمان آزاد نمايد. بايد توجه کرد که انتخاب درست اگر چه بسیار حایز اهمیت است، ولی اگر قرار است فلسفه مدیریتی انتخاب شده موجب تحول اساسی در سازمان گردد اجرای صحیح آن کمتر از اجرای آن نمیباشد. بدین معنی که مدیران ارشد ممکن است بر اساس تجربیات دیگران به اثربخشی یک فلسفه مدیریتی ایمان بیاورند ولی کسی نمیتواند برای اجرای آن فلسفه در سازمانهای مختلف نسخه واحد بپیچد. باید در هر سازمان با توجه به شرایط موجود، مناسبترین روش اجرایی را پیدا کرد. ممکن است برای اجرای یک فلسفه واحد در سازمانهای مختلف روشهای متفاوتی انتخاب گردد.
[h=2]2- کدام فلسفه مدیریتی ارجح است؟[/h]برای انتخاب فلسفه مدیریتی مناسب باید معیارهایی ارایه داد تا در پرتوی آنها بتوان انتخاب آگاهانهتری داشت. در زیر تعدادی از این معیارها ارایه میشود. بديهي است که معیارهای ارایه شده در زیر فهرست کاملی نبوده و میتوان معیارهای دیگری را نیز اضافه نمود.
کسانی که تلاش کردهاند بدون معرفی یک فلسفه مدیریتی از روشها و ابزار برای «حل مشكل» یا «ارتقای کیفیت» استفاده نمايند، هرگز نتوانستهاند موجب تغییرات دایمی شوند. سازمانها شاهد دهها سال تجربه در زمینه کاربرد روشها و ابزارهای مختلف بودهاند که بر سرنوشت آنها تأثیرات استراتژيك نداشتهاند. سازمانها قبل از هر چیزی محتاج یک فلسفه مدیریتی مناسب میباشد.
مدیریت جامع کیفیت این گونه تعریف میشود: مدیریت جامع کیفیت فرایندی است متمرکز بر روی مشتریها، کیفیت محور، مبتنی بر حقایق، متکی بر تیمها که برای دستیابی به اهداف استراتژيك سازمان از طریق ارتقای مستمر فرايندها، توسط مدیریت ارشد سازمان رهبری میشود.
[h=2]3- ارکان فلسفی مدیریت جامع کیفیت[/h]
[h=2]2- کدام فلسفه مدیریتی ارجح است؟[/h]برای انتخاب فلسفه مدیریتی مناسب باید معیارهایی ارایه داد تا در پرتوی آنها بتوان انتخاب آگاهانهتری داشت. در زیر تعدادی از این معیارها ارایه میشود. بديهي است که معیارهای ارایه شده در زیر فهرست کاملی نبوده و میتوان معیارهای دیگری را نیز اضافه نمود.
- معیار اول برای انتخاب یک فلسفه مدیریتی ارجح این است که فلسفه انتخابی بتواند مشتریمحوری، کیفیت و ارتقای مستمر را در فلسفه وجودی یک سازمان و فلسفه شكلگیری آن ادغام کند. به عبارت دیگر فلسفه انتخاب شده بايد بتواند از نقطه «چرا هستم؟»، جهتگیری سازمان را مشخص کند.
- دومین معیار انتخاب عبارت است از این که فلسفه مدیریتی انتخاب شده و عناصر اصلی تشكيل دهنده آن ساده، شفاف و برای همه قابل درک باشد. بدين معنی که درک آن متاثر از موقعیت سازماني دانش مدیریتی و فنی یا حتی سواد افراد نباشد، هر کس هر کجا قرار گرفته است آن را به خوبی درک کند و بتواند بر اساس درک درست آن نقش خود را در جهتگیری سازمان ایفا نماید.
- معیار سوم برای انتخاب یک فلسفه مدیریتی مناسب عبارت است از این که فلسفه انتخاب شده بتواند همه اجزا و عناصر یک سازمان را به عنوان یک سيستم با هم هماهنگ و همجهت نماید و به تعامل آنها جهتگیری دهد. بدیهی است تنها نگاه سيستميك و فرایندی میتواند همه اعضای عناصر و منابع سازمان را حول ارزشهایی چون مشتریمحوری و ارتقای مستمر هماهنگ و همجهت نمايد. هر فلسفهای که کلیت یک سازمان را خدشهدار کند و افراد و واحدهای سازمانی را به جزءنگری مبتلا کند، سازمان را از حیاط ساقط خواهد کرد.
- معیار چهارم عبارت است از این که فلسفه مدیریتی انتخاب شده باید بتواند فضاهای خالی بین نمودار سازمانی را که به حریمهای مقدس و نفوذ ناپذیر تبدیل شدهاند را پر کند. به عبارت دیگر خروج از این فضاها و حریمها که بنا به ضرورت سازماندهی درونی یک سازمان به وجود آمدهاند را نه تنها لازم بلكه واجب بداند و افراد و واحدها را به طور طبیعی کنار هم قرار دهد.
- معیار پنجم این که هر فلسفه مدیریتی که بتواند جو سازمانی را به یک جو «یادگیری» تبدیل کند ارجح است. در اینجا نیز باید یک بستر طبیعی برای یادگیری وجود داشته باشد. بايد فلسفه مدیریتی یک میل طبیعی، انگیزه درونی و شوق سازمانی برای یادگیری ایجاد نماید.
- معیار ششم برای انتخاب فلسفه مدیریتی مناسب این است که بتواند بدون «اعمال زور» قدرت تصمیمگيري، اقدام و تأثیرگذاری را از راس سازمان به قاعده آن منتقل نماید. به عبارت دیگر باز هم به طور طبیعی، «رهبری» را در سازمان توزیع نماید. در این صورت هر کس خود را در هدایت و جهتگیری سازمان و بقا و سود و زیان آن سهیم میداند.
- معیار هفتم فلسفهای ارجح است که برای ارتقای عملكرد سازمان یک دیدگاه «استراتژيك» داشته باشد. وجود رسوبات ضخیم سنتها، باورها، طرز فکرها و ارزشها در سازمانها از یک طرف و پیچیدگیها و سیال بودن محیط بیرون سازمانها از طرف ديگر، ما را محتاج یک فلسفه مدیریتی میکند که برای قرار دادن سازمان در یک موقعیت برتر، يک دیدگاه استراتژِیک و بلندمدت را ترغیب و تشویق میکند.
- معیار هشتم بالاخره فلسفهای ارجح خواهد بود که اتکا به اعداد و ارقام و سنجش را ترغیب میکند. با این ديدگاه علاوه بر این که حرکت سازمان باید جهتدار باشد، بايد سازمان برای نشان دادن هر نوع تغییر، اثبات هر نوع ارتقای عملكرد و برداشتن هر گام در راستای پاسخگویی به نیازها و انتظارات مشتریها سنجش انجام دهد. به عبارت دیگر سنجش باید «تار و پود» تلاشهای ارتقا را تشكيل دهد.
کسانی که تلاش کردهاند بدون معرفی یک فلسفه مدیریتی از روشها و ابزار برای «حل مشكل» یا «ارتقای کیفیت» استفاده نمايند، هرگز نتوانستهاند موجب تغییرات دایمی شوند. سازمانها شاهد دهها سال تجربه در زمینه کاربرد روشها و ابزارهای مختلف بودهاند که بر سرنوشت آنها تأثیرات استراتژيك نداشتهاند. سازمانها قبل از هر چیزی محتاج یک فلسفه مدیریتی مناسب میباشد.
مدیریت جامع کیفیت این گونه تعریف میشود: مدیریت جامع کیفیت فرایندی است متمرکز بر روی مشتریها، کیفیت محور، مبتنی بر حقایق، متکی بر تیمها که برای دستیابی به اهداف استراتژيك سازمان از طریق ارتقای مستمر فرايندها، توسط مدیریت ارشد سازمان رهبری میشود.
[h=2]3- ارکان فلسفی مدیریت جامع کیفیت[/h]
- فرایندگرایی: سازمان را فرایندی میبینیم که در آن درونداد، روند و بروندادی وجود دارد که همه افراد به صورت افقی در مراحلی از فرایند قرار میگیرد. تقسیمبندی عمودی و سلسله مراتبی وجود ندارد، اگر فرایند بروندادی دارد همه در آن سهیم هستند.
- مشتریمحوری: تمامی افرادی که روی فرایند کار میکنند و آنها که نتیجه فرایند را کسب میکنند در واقع همکار و شريک هستند و باید کار کنند. اگر چنین نگرشی در سازمان حاکم گردد، برای مشتریهای سازمان جایگاه ویژهای ایجاد میشود، مشتری صاحب حق و احترام میگردد. در این گونه سازمانها سلامت جریان کار و سلامت فرايندها و وابسته به مشتری و اظهار نظر اوست.
- ارتقای مستمر و فراگیر فرايندها و سیستمها: با تمرکز بر ارتقای عملکرد فرایندها و سیستمها و توانمند سازي کارکنان، تلاش میشود فرایندها و سیستمها به طور دایم در جهت پاسخ به نیازها و انتظارات مشتریها بهبود یابند.