مدح های عاشورا

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام درد دلت را که از سفر گفتی
گمان کنم که دلت سوخت مختصر گفتی

من از جسارت آن دست بی حیا گفتم
تو از مشقت گودال و قطع سر گفتی
همان که آتشمان زد و خیمه را سوزاند
صدا زدم که الهی به پای مرگ افتی
چنان به روی سرم داد زد پس از سیلی
نگفته ام که نگو باز هم پدر گفتی
به روی نیلی و موی سفید دقت کن
بگو شبیه که هستم پدر، اگر گفتی؟
فقط بگو که چه شد ظالمانه چوبت زد
شما به غیر کلام خدا مگر گفتی
دلم برای غریبی عمه می سوزد
مگو زدرد سفر از چه مختصر گفتی
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
افتاده ای روی زمین و سر نداری
در این بیابان یک نفر یاور نداری

از بس جراحت بر تنت جا خوش نموده
یک جای سالم در همه پیکر نداری
بگذار تا که جان دهم پیش تن تو
اصلا تصور کن دگر خواهر نداری
در خیمه ها هر کودکی چشم انتظار است
خیزو بگو عباس آب آور نداری
در خیمه ها هر کودکی چشم انتظار است
خیز و بگو عباس آب آور نداری
با من بگو پیراهن و عمامه ات کو؟
بگذر از این انگشت و انگشتر نداری
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
نفس بده که نفس پای این علم بزنم
نفس بده که فقط از حسین دم بزنم

سرم فدای قدمهات آرزو دارم
که سرنوشت خودم را بخون رقم بزنم
سرم هوای تو دارد دلم هوای ضریح
چه می شود که سری گوشه ی حرم بزنم
کنار سینه زنان چه می شود ارباب
میان صحن و سرایت شبی قدم بزنم
هزار حاجتم اما رسیده ام امشب
که چشم بر قدم صاحب علم بزنم
نفس بده که زشب تا غروب تاسوعا
میان نوحه کنانت دوباره دم بزنم
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چرا مادر نمی خوابی

ندارم جز اشکم ابی

چه بی تابی چه بی تابی

لا لا لا لا گل مادر گل مادر

لا لا لا لا علی اصغر علی اصغر

زده اتش به جان مادر تو

لب خشکیده و چشم تر تو

توانی در تنم دیگر نمانده

به روی شانه افتاده سر تو

چرا مادر نمی خوابی

ندارم جز اشکم ابی

چه بی تابی چه بی تابی

لا لا لا لا گل مادر گل مادر

لا لا لا لا علی اصغر علی اصغر

فدای های ناله های سوز و سازت

فدای اشک و اه جان گدازت

به سوی مشک خالی خیره مانده

نگاه خسته چشم نیمه بازت

الا ای یاس پژمرده

عطش رنگ از رخت برده

لبانت ترگ خورده
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای پسر قشنگ من شجاع و مهربون من

پیش چشام قدم بزن تک یل پهلوون من

بزرگت کرده ام که تا حسینم رو یاری کنی

تو کربلا همراه اون عزیز علمداری کنی

هر چی بهش خدمت کنی برای تو بازم کمه

تو پسر منی اون فرزند بانو فاطمه

تا که به دنیا اومدی با شور وشین ات کرده ام

دور سرش گردونده مت وقف حسین کرده ام

تا می تونی در کربلا نوکریتو اعدا بکن

داداش بهش نگی فقط اونو اقا صدا بکن

یه روز میری تو کربلا میشی علمدار حسین

پناه کودکاش میشی یاورو غم خوار حسین

تا می تونی در کربلا نوکریتو اعدا بکن

داداش بهش نگی فقط اونو اقا صدا بکن

 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یا غریب کوفه

یا غریب کوفه

ای خدا این دل شب من چه کنم

یک تن و این همه دشمن چه کنم

صبح بودند همه یار مرا

شب زه جان دشمن خون خوار مرا

صبح من شمع و همه پروانه

شام بیگانه تر از بیگانه

صبح با من همگی پیوستند

شب در خانه به رویم بستند

صبح بر دامن من چنگ زدن

شام مرا از بام سنگ زدند

امشب ای طائه مرا خانه بده

مرغ بشکسته پرم ناله بده

امشب ای طائه بیا مردی کن

با دل فاطمه همدردی کن

کوصباح بر پسر مرجانه

کی زه ائین خدا بیگانه

گرچه پیمان شکنی شد بامم

رفته و تنها شدم بر بامم

می کشی گر چه زه پای دارم

دست از دوست کجا بردارم

رهرو عشقمو گمراه نشوم

شیرمو تابع روبه نباشم
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یا حسین

یا حسین

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی​دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می​پسندی
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه​ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی​نهایت
ای آفتاب خوبان می​جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نوحه عمه سادات بي قراره در وصف مصيبت حضرت زينب (س)


عمه سادات بي قراره
غصه و غم هاش بي شماره
تموم غصش غم ياره
تنها اميدش بي پناه
روزاي سختي توي راهه
رو خاک سوزان پا مي زاره
ذکر آسمونا واي زينب
ذکر کهکشونا واي زينب
ذکر خاک صحرا واي زينب
ذکر سينه زنها واي زينب
شعله مي کشه خورشيد
زمين مي سوزه از تب
ابرا همه مي بارن
توي چشاي زينب
ميون سينه دلي که تنگ
غم غروب روياشه
شان نزول سوره ي بارون
توي فرات چشماشه
کبوترا بي تابن تو
آغوش محمل ها
توي نگاها پيداست
بي قراري دلها
از انعکاس خبر تلخي دل
شريعه بي تاب
رو نيزه هايي که بي شمارن يه سرخي مي تابه
حالت صحرا که عجيبه
غرق سکوتي پر فريبه
پر از نسيم بوي سيبه
غروب سردش پر رازه
مثل شبايي که درازه
سينه ي خورشيد بي شکيبه
بيا توي آغوشم
داداش پريشونم
توي نگاه تلخت
درد تو رو مي خونم
عزيز خواهر تب نفسهات دل منو مي لرزونه
اگه نباشي حتي يه لحظه
تموم دنيا زندونه
دل شوره ي من بي حسابه
بگو که اينها همه خوابه
لشگر دشمن يه سرابه
بقض غريبي تو گلومه
بارون چشمام ناتمومه
پر از سوال بي جوابه
عمه ي سادات بي قراره
غصه و غم هاش بي شماره
تموم غصش غم ياره
شعله مي کشه خورشيد
زمين مي سوزه از تب
ابرا همه مي بارن
توي چشاي زينب
ميون سينه دلي که تنگ غم غروب روياشه
شان نزول سوره ي بارون توي
فرات چشماشه
تنها اميدش بي پناهه
روزاي سختي توي راهه
رو خاک سوزان پا مي زاره
کبوترا بي تابن
تو آغوش محمل ها
توي نگاها پيداست
بي قراري دلها
از انعکاس خبر تلخي دل شريعه بي تاب
رو نيزه هايي که بي شمارن يه
سرسرخي مي تابه
حالت صحرا که عجيبه
غرق سکوتي پر فريبه
پر از نسيم بوي سيبه
غروب سردش پر رازه
مثل شباي که درازه
سينه ي خورشيد بي شکيبه
حرم فقط حرم حسين
بادها نوحه خوان
بيدها سربه زير
لاله هاسينه زنان حرم باغچه
خيمه خورشيد سوخت
حسين
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگه دیوونه ندیده ای به ما میگن دیوونه
اگه دیوونه شنیده ای به ما میگن دیوونه
منم یه روز عاقل بودم عشق تو مجنونم کرد
ز شهر عقل و عاقلا یکباره ویرونم کرد
به جرم عشق و عاشقی به ما میگن دیوونه
بزار ملامت بکنن یه خوب و بد میمونه
دل من از روز ازل اسیر یک نگاهه
حسین رو دوست داره مگه خاطر خواهی گناهه
دیوونه حسینم و ویروونه حسینم
خراب و مست گوشه میخونه حسینم
دل هرکی با یاری خوشه یار دل ما حسینه
ترانه ای که دل رو میبره صدای یا حسینه
عقل از سر من پریده و دیوونگی جا گرفته
حرف اگه داری با خدا بزن عقلم رو خدا گرفته
منم یه روز عاقل بودم عشق تو مجنونم کرد
زشهر عقل و عاقلا یکباره ویرونم کرد
هرکی عاقله غمی داره روزگار درهمی داره
عاشق نشدی نمیدونی دیوونگی عالمی داره
بهشت من حسینه و سرشت من حسینه
نوشته کتاب سرنوشت من حسینه
دل من از روز ازل اسیر یک نگاهه
حسین رو دوست داره مگه خاطر خواهی گناهه


مرحوم ذاکر
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ي اهل كوفه رحمي اين طفل جان ندارد
خواهد كه آب گويد اما زبان ندارد
ديشب به گاهواره تا صبح ناله ميزد
امروز كه تر كند لب دور دهان ندارد
رخ مثل برگ پاييز لب چون دو چوبه خشك
اين غنچۀ بهاري غير از خزان ندارد
اي حرمله مكش تير يكسو فكن كمان را
يك برگ گل كه تاب تير و كمان ندارد
شمشير اوست آهش فرياد او تلظُي
جانش به لب رسيده تاب بيان ندارد
منت به من گذاريد يك قطره آب آريد
بر كودكي كه در تن جز نيمه جان ندارد
با من اگر بجنگيد تا كشتنم بحنگيد
اين شير خواره بر كف تيغ سنان ندارد
مادر نشسته تنها در خيمه بين زنها
جز اشك خجلت خود آب روان ندارد
تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن
جز شانۀ امامش ديگر مكان ندارد
(ميثم)به حشر نبود غير از فغان و آهش
آنكو از اين مصيبت آه و فغان ندارد
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مانده تنها حسین سوی او بی امان (2)
سنگ می بارد نیزه می آید (2)
مانده تنها حسین سوی او بی امان (2)
سنگ می بارد نیزه می آید (2)

گه نظر می کند او سوی خیمه ها
گه سوی علقمه می نماید نگاه
شده تنها حسین این امیر سپاه
صف به صف گرد او لشگر کوفیان
مانده تنها حسین سوی او بی امان (2)
سنگ می بارد نیزه می آید (2)

بر رگ حنجرش خنجری بوسه زد
خنجری بر لب حنجری بوسه زد
بر رگ گردنش خواهری بوسه زد


ناله دلخراش می زد از عمق جان
مانده تنها حسین سوی او بی امان (2)
سنگ می بارد نیزه می آید (2)

گرد نعش حسین هلهله شد بپا
کوفییان شادمان خیمها در عزا
غرق در خون شده کشته کربلا
شد زمین پر خروش آسمان در فغان
مانده تنها حسین سوی او بی امان (2)
سنگ می بارد نیزه می آید (2)
مانده تنها حسین سوی او بی امان (2)
سنگ می بارد نیزه می آید (2)
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیز و جامه نیلی کن روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد نوبت محرم شد
پای خون دل وا کن دست موج پیدا کن
رو به سوی دریا کن ساحلی فراهم شد
خیز و جامه نیلی کن روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد نوبت محرم شد
گریه کن گلاب افشان گل به خاک می افتد
باد مهرگان آمد قامت علی خم شد

نبض جاده بیدار است بوی خون خورشید است
کوفه رفتن مسلم گوئیا مسلّم شد
ماه خون غباب آمد جوش اشک و آه آمد
رایت سیاه آمد کربلا مجسم شد
گریه کن گلاب افشان گل به خاک می افتد
باد مهرگان آمد قامت علی خم شد
هر که رو به دریا کرد آبروی ساحل شد
خنده را زخاطر برد آنکه گریه محرم شد

خیز و جامه نیلی کن روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد نوبت محرم شد
گریه کن گلاب افشان گل به خاک می افتد
باد مهرگان آمد قامت علی خم شد

تشنه اضطراب آورد آب می شود عباس
گو فرات خیبر شو مرتضی مصمم شد
نوبت حسین آمد که آورد به میدان رو
نه فلک به جوش آمد منقلب دو عالم شد
خاک شعله پوش آمد چرخ در خروش آمد
آسمان به جوش آمد کشته اسم اعظم شد
بر سر از غم زهرا خاک می کند مریم
با مصیبت خاتم تازه داغ آدم شد
خیز و جامه نیلی کن روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد نوبت محرم شد
گریه کن گلاب افشان گل به خاک می افتد
باد مهرگان آمد قامت علی خم شد
گریه کن گلاب افشان گل به خاک می افتد
باد مهرگان آمد قامت علی خم شد
بر سر از غم زهرا خاک می کند مریم
با مصیبت خاتم تازه داغ عالم شد
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و دل بارون زیارت نامه میخونه دل مجنون
به لب اذن دخوله تا توی ایوون طلای تو

از دلم یه پل تا دیار تو میزنم همیشه
جان مادرت هیچ کجا برام کربلا نمیشه

فصل بارونه !
دوباره سینه ها میشه عزاخونه !
دوباره لحظه های گریه هامونه !
عزامونه ...

دل پریشونه !
به غیر کربلا جایی نمی مونه ...
کفن هامون لباسای سیامونه !
دلا خونه ...
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مي زنم دم ز علمدار رشيد حرم عشق
شه با كرم عشق
‌مه محترم عشق
صفاي قدم عشق
چكد از لب او بر لب پيمانه نم عشق
همان شاه كه باشد سر دوشش علم عشق
نگار دل زارم صفا بخش مزارم
‌بجز عشق جمالش به دل خويش ندارم
‌قرارم، ‌بهارم،‌ شعارم همه دار و ندارم
كه باشد شب اول قبرم به كنارم
دلم عاشق رويش شدم بنده كويش
دلم بسته به مويش ، ‌قدح نوش سبويش
شتابان دل زارم همه شب جانب كويش
‌چنان برگ خزاني است روان در دل جويش
‌ندارم به خدا جز هوس ديدن رويش
‌مرا كشته به والله علي واري خويش
‌اباالفضل اميرم، امير بي نظيرم
كه جز عشق رخش در دل خسته نپذيرم
چه خوش باشد اگر باز زنده با دو سه تيرم
كه صيدش شوم و و زير قدمهايش بميرم
ز غيرش همه سيرم
‌دل از مهر خدايي اباالفضل نگيرم
‌علمدار اباالفضل، سپه دار
(اباالفضل)
‌جهانگير و جهاندار
‌بود دلبر و دلدار
مرا يار و مددكار
‌طپش هاي دل حيدر كرار
‌شده در حرم فاطمه پرگار
زنم جار،‌بود عشق شرر بار
‌بگويد سر ديوانه سردار
سرم پر ز هوايش
‌دلم جاي ولايش
غلامم به سرايش
همه هستي و دينم به فدايش
ربوده ز سر ‌روح الامين عقل صدايش
‌بود محور عرش ازلي دست جدايش
‌حسين بن علي سوره توحيد
بخواند ز برايش
كسي نيست به پايش
به قربان نوايش
به قربان دعايش
دلم گشته خريدار بلايش
‌به قربان گره بند قبايش
لقب باب الحوائج
نسب باب الحوائج
‌خداوند نجابت و ادب باب الحوائج
‌دلم غرق كمالش، پريشان وصالش
دو ابروي هلالش ، جمالش و كمالش
بود زينب كبري همه جا محو جمالش
دلم بنده نامش ، گرفتار مرامش
كه افتاده به دامش
‌نه حاتم نه سليمان و نه لقمان
كه موسي است غلامش
‌حسين است كلامش
‌ببين حسن ختامش
به زهراست سلامش
قيامت متجلي شود از وقت قيامش
‌تمامي بهشت است بنامش
‌زور بازوي علي باب الحوائج
‌ناصر دين نبي باب الحوائج
‌بچه شير مرتضي باب الحوائج
اي شهيد علقمه باب الحوائج
‌اي عزيز فاطمه باب الحوائج
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عمو عباس، بی تو قلب حرم می گیره عموعباس، بی تو بابا تنها می میره
عموعباس، علمت کو عموی خوبم عموعباس، تو نرو تا که پا نکوبم
عمو عباس، بی تو قلب حرم می گیره عمو عباس، بی تو بابا تنها می میره
عمو عباس، بی تو هر لحظه دل می لرزه بی تو هر شب هوای خیمه ها چه سرده
عمو عباس، بی تو دستام جونی نداره از دو چشمام پولکای گریه می باره
عمو عباس، بی تو قلب حرم می گیره عمو عباس، بی تو بابا تنها می میره
عمو عباس، علمت کو عموی خوبم عمو عباس، تو نرو تا که پا نکوبم
عمو عباس، زانوهامو بقل می گیرم عمو عباس، بیا تا من برات بمیرم
عمو عباس، دل اهل حرم کبابه توی خیمه چشم برات چشمای ربابه
عمو عباس، بی تو قلب حرم می گیره عمو عباس، بی تو بابا تنها می میره
عمو عباس، علمت کو عموی خوبم عمو عباس، تو نرو تا
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز



بیا برادرزینب به خانه برگردیم
بگو به راه بلدها شبانه برگردیم
تمام غصه دنیا نشسته بر قلبم
نگشته دیر، بیا از میانه برگردیم
برای آنکه به هجر تو مبتلا نشوم
بیا پرستوی جانم به لانه برگردیم
سفیر تو که نوشته میا به کوفه
حسین
بگوبه قافله ، با این بهانه برگردیم
هنوز روی کسی نیلی از نوازش نیست...
نخورده سنگ جفا بر نشانه برگردیم
من ازنگاه پر از بغض شمر،فهمیدم
چه زود... با اثر تازیانه برگردیم
هنوز معجرمن از رخم نیفتاده
تورا به غیرت حیدربه خانه برگردیم
هاشم دائمی(قطره)



 

IRANI91

عضو جدید
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین تست

این خشک لب فتاده و ممنون از فرات
زخون او زمین شده جیحون حسین تست


دوست داشتم تو این تاپیک شرکت کنم اما قصه های تلخ و تکراری زندگی فرصت همدردی نداد، قصه ای تکراری رفتن عزیزی و به جا ماندن رد و پاش در قلب من!
هفته پیش پدر بزرگم رفت و من ماندم...
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شرح دل را با که بگویم مولای من خسته ام از چه بگویم مولای من.........

___________________________________________________________

عباس همانی که قتیل و العبرات است هر قطره مشکش ، آبی ز حیات است شرمنده ز شرمندگی اش آب فرات است

_______________________________________________________________________

اي زصهباي حسيني سرمست دستگير همه عالم بي دست بشريت به تو گويد تحسين آفرين اي پسر ام بنين

_______________________________________________________________________

زیبا، زیبا، عزیز ام بنین، دریا، دریا بلند شو از رو زمین، تنها، تنها برادرت رو ببین
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل من فداي دو دست ابوالفضل

به قربان چشمان مست ابوالفضل

ربود از همه ساقيان گوي سبقت

به چوگان دل ناز شصت ابوالفضل
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کربلا کعبه عشق است و منم در احرام

شد در این قبله عشاق دو تا تقصیرم

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد

چشم من دید در آن آب روان تصویرم

باید این دیده و این دست دهم قربانی

تا که تکمیل شود حج من آنگه میرم

وصل شد حال قیامم به عمودی به سجود

بی رکوع ماند نماز من و این تکبیرم

جسدم را به سوی خیمه اصغر مبرید

که خجالت زده زان تشنه لب بی شیرم
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
افتاد دست راست خدایا زپیکرم

بر دامن حسین برسان دست دیگرم

این دست من لیاقت دامان او نداشت

انداختم به راه که بردارد از کرم

ای دست راست رو به سلامت که تا ابد

این خاطره ودیعه سپارم به خاطرم

ای دست چپ زیاری من بر ندار دست

من در هوای آب به شوق تو می پرم

هرگز به عمر منتی از کس نبرده ام

اکنون به ناز و منتت ای دست حاضرم

آب فرات نیست به مشک آبروی ماست

بر پیشگاه آبروی خلق می برم

نی نی نه آبروی فرات است و آب او

خود آبروی ام بنین است مادرم

آبی که اعتبار من و آبروی اوست

بر تشنگان اگر نرسد خاک بر سرم

مردم به حفظ دیده زهر چیز بگذرند

من بهر آب حاظرم از دیده بگذرم
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای خدا این دل شب من چه کنم

یک تن و این همه دشمن چه کنم

صبح بودند همه یار مرا

شب زه جان دشمن خون خوار مرا

صبح من شمع و همه پروانه

شام بیگانه تر از بیگانه

صبح با من همگی پیوستند

شب در خانه به رویم بستند

صبح بر دامن من چنگ زدن

شام مرا از بام سنگ زدند

امشب ای طائه مرا خانه بده

مرغ بشکسته پرم ناله بده

امشب ای طائه بیا مردی کن

با دل فاطمه همدردی کن

کوصباح بر پسر مرجانه

کی زه ائین خدا بیگانه

گرچه پیمان شکنی شد بامم

رفته و تنها شدم بر بامم

می کشی گر چه زه پای دارم

دست از دوست کجا بردارم

رهرو عشقمو گمراه نشوم

شیرمو تابع روبه نباشم
 

Similar threads

بالا