متن کتاب اول دبستان ۸۹(خنده دار )

ALviin

عضو جدید
کاربر ممتاز

شنگول و منگول بزرگ شدن و گرگ شدن.
آرش کمانگیر معتاد شده و دیگه سنگ هم نمی تونه پرت کنه
، شیرین، خسرو و فرهاد رو پیچونده و با دوست پسرش رفته اسکی،
رستم و اسفندیار اسباشونو فروختن و موتور خریدن میرن کیف قاپی،
پتروس از بس با دوست دختراش چت کرده انگشت درد گرفته و دیگه نمی تونه انگشتشو بکنه تو سوراخ سد،
سفر ندارن چون آخرین باری که تو راه گوشت کبابی خریدن چوپان دروغگو گوشت خر بهشون فروخته


[/QUOTE]
دمت گررررم خیلی خوشگل بود...:biggrin::w15::w15::w15::w18:
 

Similar threads

بالا