مبنای اعتقادی شیعیان ( غدیر خم ) ، بخوان و بیاندیش .

هزار و یک شب

عضو جدید
عده ای معتقدند که پیامبر صلى الله علیه وسلم امامت حضرت علی را معین کرد و او را به عنوان خلیفه بعد از خود تعیین نمود و چنین استدلال کردند:
وقتی که رسول خدا در هجدهم ذی حجه از حجه الوداع بازگشت و به مکانی که آن را غدیر می نامیدند رسید در آنجا توقف کردند و در حق علی فرمودند: “من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاد"
“هر کسی من دوست او هستم علی هم دوست اوست، خداوند یاور کسی باش که یاور اوست و دشمن کسی باش که دشمن اوست”
برای آشنا شدن بیشتر با دلایل اهل تشیع به کتاب الغدیر علامه امینی مراجعه شود.
که به فرض صحت آن، مطلبی در آن نیست که اشاره نماید که او برای خلافت ازدیگری برتر و اولی است ولفظ مولی هم به معنای امام به کار نمی رود، این از یک جهت و اما از جهت دیگر آن حضرت صلى الله علیه وسلم فرمودند هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست، یعنی در زمان حیات و بعد از رحلت آن حضرت، پس اگر این قول دلیل بر ولایت علی باشد، لازمه اش این است که باید در زمان پیامبر صلى الله علیه وسلم هم سرپرستی و مسئولیت امور را داشته باشد چرا که او بنابر این قول شریک آن حضرت در رهبری و ولایت است در حالی که کسی که شریک رسوخدا نیست وبه فرض اگر این روایت دلالت اولویت کند، لازم نیست بر الویت در رهبری و خلافت دلالت کند اگر چنین می بود،همانا می فرمودند: “اللهم وال فی تصرفه وعاد من لم یکن کذلک"[2].
يعني: خداوند یاور کسی باش که تحت اختیار و فرمان اوست و دشمن کسی باش که تحت اختیار او نیست.
لازم نبود پیامبر صلى الله علیه وسلم امتش را در سر در گمی قرار دهد تا در بین شان نزاع بوجود آید.
نعوذ بالله پیامبر صلى الله علیه وسلم مردم آزار بود؟ پس حدیث ((من کنت مولاه. . . ) فقط دلالت بر قدرت و منزلت والای علی می کند، اگر غیر از این باشد جا دارد که بپرسیم اگر مقصود پیامبر از این مطلب خلافت بوده چه چیزی مانع شد که در آن اجتماع انبوه و بی سابقه که به روایتی هشتاد هزار و به روایتی دیگر یکصد بیست و چهار هزار نفر بوده اند خلافت علی را با عبارتی واضح و صریح که غیر قابل تغییر باشد اعلان نکند.مثلا مي توانست بگويد اي مردم علي بعد از من جانشين من است و با او بيعت كنيد مشكل حل بود.
دکتر محمد جواد مشکور می نویسد: مطلبی که بر ما مجهول است این است، که چرا در اجتماع سقیفه کسی از مهاجر و انصار سخنی از حدیث غدیر با وجود مسلمیت آن به میان نیاورده است.

اگر طرفداران حضرت علی از این حدیث که از تاریخ صدور آن کمتر از یک سال می گذشت[3]و بایستی همه کسانی که در حجه الوداع حاضر بودند آن را بخاطر داشته باشند ذکر می کردند، سرنوشت اسلام طوری دیگر می شد.
((نعوذ بالله همه مرتد شدند و حکم پیامبر را نادیده گرفتند و یک نفر نبود که بگوید پیامبر صلى الله علیه وسلم در حجه الوداع چنین فرمودند)).
پاسخ دوم: مولی دارای معانی زیادی می باشد من جمله، سید، آقا، ارباب، بنده، آزاد کننده، بنده آزاد شده، ولی نعمت، نعمت دهنده، شریک، پسر، پسر عمو، خواهر زاده، عمو، داماد نزدیک، قریب خویشاوند، پیرو، تابع.اما مولي به معني امامت يا خلافت نيومده است
در اینجا (مولی) به معنای دوست است، نه خلیفه چنانچه در سوره محمد آیه ده خداوند می فرماید:
﴿ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لا مَوْلَى لَهُمْ﴾ (محمد: 11). یعنی: “این به سبب آن است که خداوند دوست (کار ساز) مسلمان است و به سبب آن است که کافران را هیچ کار سازی نیست”. و نیز در سوره دخان آیه 41 خداوند می فرماید:
﴿یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَیْئاً وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ﴾ (الدخان: 41). یعنی: “روزی که دفع نکند هیچ دوستی از دوست دیگر چیزی را و نصرت داده نمی شود”.
و چندین آیه دیگر که در همه مولی به معنای دوست است و مطلقاً به معنای خلیفه بکار نرفته است.
سوم: حضرت رسولخدا همان طور که گفتیم پس از قضیه غدیر خم حضرت ابوبکر را در مدت بیماری به جای خود به مسجد فرستاد اگر حضرت علی خلیفه می بود باید او را به مسجد می فرستاد[5].
چهارم: اگر علی خلیفه بود تقاضای عباس عمویش در هنگام بیماری پیغمبر که علی نزد آن حضرت صلى الله علیه وسلم برود و از او درخواست تعیین خلیفه نماید بیمورد خواهد بود[6].
پنجم: در نهج البلاغه خطبه (91) حضرت علی مقام وزارت را برای خود انتخاب می فرماید. کسی که به امر خدا و رسول خلیفه شده باشد حق ندارد از امر خدا و رسول تخلف نماید. و به وزارت غیر خلیفه تن در دهد.[7]
ششم: نهج البلاغه خطبه (37) حضرت علی می فرماید:[8]من به موجب عهد و میثاقی که در گردن داشتم، با خلفا بیعت کردم. کسی که خودش خلیفه است، چگونه برای بیعت با دیگران عهد و میثاق می بندد. اعتراف به عهد و میثاق برای بیعت با دیگران دلیل روشنی است بر اینکه حضرت علی دارای مقام خلافت نبوده و موضوع غدیر خم ارتباطی با امر خلافت نداشته است.
هفتم: تمام مورخین بیان کرده اند به اینکه حضرت رسول برای خود خلیفه معین نکرده و ابوبکر را از لحاظ بزرگی سن به مسجد فرستاده و بعد از رحلت رسولخدا مهاجرین و انصار به همین لحاظ او را به خلافت برگزیدند.
هشتم: اگر مقصود پیامبر صلى الله علیه وسلم از تشکیل غدیر خم ابلاغ خلافت بود و خدا به او امر فرموده بود (بلغ ما أنزل إلیک) واجب بود صریحاً بفرماید علی خلیفه و جانشین من است، اشاره وكنايه در امر به آن حضرت که ستون خیمه اسلام است شایسته پيامبر نیست، در صورتی که خدا او را اطمینان داده (و الله یعصمک من الناس) با این اطمینان واجب بود همان طور که احکام نماز، روزه، زکات، حج و جهاد را صریحاً ابلاغ فرموده خلافت علی را هم صریحاً ابلاغ فرماید که مردم دچار شک و تردید نشوند
نهم: در سوره نور آیه 54 خداوند می فرماید: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾. یعنی: “خداوند وعده داده است کسانی از شما را که ایمان آورده اند و کارهای نیکو انجام داده اند، به خلافت بر گزیند، همان طور که قبلاً کسانی را به خلافت برگزیده است”.
این آیه یکی از معجزات قرآن است که در زمان ضعف و ذلت، و یاس مسلمین، خلافت و زمام داری را به آنها مژده داده، و پیش گویی فرموده است این آیه را آیه استخلاف می گویند که صریحاً دلالت دارد، بر اینکه خلفا و جانشینان پیامبر صلى الله علیه وسلم متعدد خواهند بود و منحصر به فرد نیست.
اگر حضرت علی خلیفه بلافصل باشد یعنی خلافت حضرت ابوبکر و حضرت عمر و حضرت عثمان باطل است. چون خلافت منحصر به فرد نمی شود و موردی برای صیغه جمع و ضمیر جمع باقی نمی ماند و اعجاز قرآن مبدل به چند کلمه کاذبه خواهد شد، بنابراین آیه استخلاف دلیل قاطعی است بر صحت خلافت خلفا و بطلان اختصاص آن به حضرت علی .
ممکن است گفته شود: که مصداق جمع از علی و ائمه درست می شود.
می گوییم غیر از حضرت حسن آن هم به طور ناقص احدی از ائمه به مقام خلافت نرسیده اند و همه بر اثر ظلم ظالمان وقت در زندان و یا گوشه گیر بوده اند و چه مانعی دارد که به احترام قرآن در رای مهاجرین و انصار و احترام گفتار خود حضرت علی رضى الله عنه و صحت بیعت و اقتدای او به خلفا و درست بودن تزویج شهر بانو با حضرت حسین و حلال بودن حقوق سالیانه ای که امیر از خلفا دریافت می داشت و رفع اختلاف خلافت آنها را هم درست بدانیم.
دهم: اگر مقصود از کلمه (مولی) خلیفه باشد. ترجمه عبارت این طور می شود ((من خلیفه هر کسی هستم علی هم خلیفه اوست. خدایا خلیفه کن هر کس که علی را خلیفه کند. وپيامبر خليفه كسي نبودند.
یازدهم: اگر علی به امر خدا و رسول خلیفه شد، چرا از امر خدا و رسول تخلف نمود. و همه جا از قبول خلافت گریزان بود. و وزارت را بر خلافت ترجیح می داد. بدیهی است که علی از امر خدا و رسول تخلف نمی ورزد.
از این دلایل روشن می شود که قضیه غدیر خم به هیچ وجه ارتباطی با امر خلافت نداشته و مقصود پيامبر فقط ترغیب و دوستی علی بوده که خشم و سوء ظن فاتحین یمن رفع و تبدیل به حسن ظن شود. جای بسی تعجب است که یکصد و بیست و چهار نفر هزار نفر که در غدیر خم حضور داشتند در ظرف یک سال همه مردند و منقرض شدند یک نفر هم باقی نمانده بود که داستان غدیر را به اهل سقیفه بنی ساعده تذکر بدهد.
دوازدهم: آیا خود علی واقف به آن آیات و احادیث بود یا نبود و معنای آن را نمی دانست؟ یا بر خلاف قرآن و فرمایش رسول از قبول خلافت تخلف ورزیده و از امر خدا و رسول تخطی کرد؟

یا العیاذ بالله تنفر او تظاهر و دروغ بوده است ﴿یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ﴾[9]حضرت علی اگر کوچکترین دلیلی را در قرآن یا حدیث یا غدیر خم بر خلافت خود سراغ می داشت و خود را از جانب خدا و رسول خلیفه می دانست ممکن نبود از امر خدا و رسول تخلف کند همان طور که حضرت رسول تک و تنها بدون اعتنا به کشته شدن در برابر انبوه کفار نبوت خود را اظهار نمود، بر او واجب بود، که رسول را مقتدای خویش قرار دهد. بصیرت حضرت علی از خدا و رسول موقع شناس تر نبود که گفته شده صلاح ندانست که شمشیر بکشد، علی از امر خدا و رسول سرکشی نمی کند، علی ترک واجب نمی کند، علی از بشر نمی ترسد، علی از بذل جان نمی هراسد، علی زیر بار ظلم نمی رود، علی با ظالم بیعت نمی کند، علی 25 سال پشت سر ظالم نماز نمی خواند، علی دختر خود را به ظالم نمی دهد[10].

علی وزیر ظالم نمی شود، علی از ظالم حقوق سالیانه قبول نمی کند، علی از ظالم تمجید نمی کند، علی حیدر کرار است، علی صاحب ذوالفقار است، علی اسدالله الغالب است، علی آتش پیکار را بر تحمل عار ترجیح می دهد، علی مرگ رنگین را خوشتر از زیست ننگین می داند علی ترسو نیست، علی دو رنگ نیست، علی دروغگو نیست.

 

هزار و یک شب

عضو جدید
سوال می شود، که چه لزومی دارد. پیامبر صلى الله علیه وسلم دوستی خود را با علی بیان کند؟
جواب: چون بعضی به علی رضى الله عنه بد و بی راه می گفتند و به گوش پیامبر صلى الله علیه وسلم رسیده بود اگر پیامبر این بحث دوستی را با علی عنوان نمی کرد بد و بی راه گفتن به حضرت علی سنت می شد.
چرا که وقتی کاری در زمام حیات رسول انجام شود و پیامبر رضى الله عنه آن را بشنوند و سکوت کنند، یعنی تصدیق کرده اند، بنابراین بخاطر اینکه این امر سنت نشود، پیامبر لازم دانستند که مردم را جمع کنند، و ابراز دوستی با حضرت علی را مطرح کنند.
سيزدهم: اگر سیدنا علی مخالف حکومت خلفا می بود وزیر و همکار آنها نمی گردید. در کتاب تاریخ ابن اثیر ج 3 ص 55 نقل شده که حضرت علی بهترین مشاور و خیرخواه سیدنا عمر و قاضی توانا و حکیمی برای مسائل پیچیده بود.[12]
حتی از حضرت عمر نقل شده که گفت: ((لو لا علی لهلک عمر)) اگر علی نبود، عمر به هلاکت می رسید[13].
چهاردهم: اگر حضرت علی نسبت به حضرت عمر سوء نیتی می داشت یا قلباً از او ناراضی بود و او را غاصب حق خود می دانست، همواره منتظر فرصتی برای اعاده حق خود می شد و برای غاصب حق خود از این فرصت طلایی استفاده می کرد آنجا که حضرت عمر از سیدنا علی مشاوره ای در مورد رفتن برای جنگ با رومیان خواست. او راهنمایی می کرد که شخصاً به میدان نبرد برود و در آنجا کشته شود. و زمینه برای خلافت وی فراهم آید.[14]. اما می بینیم که چگونه با دلسوزی و صمیمیت فوق العاده در راستای خیرخواهی عمر و سایر مسلمین می کوشد. همانا مشورت او از عمق جان برخاسته و حقا که چنین پیشنهادی جزء از قلب پاک و بی غرض و از مردی بلند همت و آینده نگری صادر نمی شود. حقا که علی چنین بود و این عمل از آزاده ای چون او شگفت آور نیست. خداوند او را از سوی اسلام و مسلمین شایسته ترین پاداشها را که به دوستان مخلص خود می دهد عنایت فرماید.
پانزدهم: علامه شبلی نعمانی در کتاب ((الفاروق)) تحت عنوان ((پاس داشت خاطر خویشان رسول می نویسد: فاروق اعظم عمر امور مهم را بدون مشورت حضرت علی انجام نمی داد و مشاورهء جناب امیر نیز مبنی بر نهایت اخلاص و خیر خواهی بود. چون فاروق اعظم به بیت المقدس سفر کرد. امور خلافت را به جناب امیر تفویض کرد.[15]رابطه دوستی و اتحاد بین آن دو به حدی محکم بود که حضرت علی دخترش را که از بطن فاطمه زهرا بود به نکاح حضرت عمر در آورد.[16]و یکی از فرزندان خود را به نام عمر و یکی را به نام ابوبکر و دیگری را به نام عثمان نامگذاری کرد[17].
پر واضح است که انسان فرزند خود را به نام های محبوب و پسندیده و با نامهای کسانی که آنها را الگو و نمونه می داند نامگذاری می کند.
شانزدهم: به حضرت حسن مثنی نوه جلیل القدر سیدنا علی گفته شد آیا در حدیث: “من کنت مولاه فعلی مولاه» امامت (خلافت) سیدنا علی تصریح نشده است؟ فرمود: “أما والله لو یعنی النبی بذلک الإمارة والسلطان لأفصح لهم به فإن رسول الله کان أفصح الناس للمسلمین ولقال لهم: یا أیها الناس هذا ولی أمری والقائم علیکم بعدی فاسمعوا له وأطیعوا ما کان من هذا الشیء فو الله لئن کان الله ورسوله اختار علیاً لهذالأمر ثم ترک علی أمر الله ورسوله لکان علی أعظم الناس خطیئة»[18]. یعنی: “هان! قسم به خدا اگر منظور رسول الله از این جمله یا خطبه امارت یا حکومت می بود، صاف و واضح بیان می کردند چرا که خیر خواهتر از رسول الله برای مسلمانان نیست واضح به آنان می فرمودند: ای مردم این شخص بعد از من حاکم و سرپرست شما خواهد بود به حرفش گوش کنید و از او اطاعت کنید. اما چنین حرفی زده نشد. قسم بالله اگر حضرت علی برگزیده الله و رسول برای امامت (خلافت بلافصل) می بود و آنگاه حضرت علی حکم الله و رسول را نادیده می گرفت خطاکارترین مردم به شمار می آمد”. به نظر ما با ارشاد نوه ایشان بحث خطیه غدیر به انتهای خود رسید و نیازی به اقامه دلیل دیگر نیست.
سند حدیث غدیر
این حدیث اگر چه نه متواتر است و نه متفق علیه، حتی که برخی از بزرگان در صحت آن کلام کرده اند و با دلایل قوی این حدیث را ضعیف قرار داده اند،[19]لیکن طبق قول راجح، حدیث صحیح است و با طرق متعدد روایت شده است که اصطلاحاً بعضی از آنها در درجه صحیح و بعضی در درجه حسن قرار دارد. و این حدیث از زمره احادیث مشهور بشمار می آید. شهادت و گواهی علامه ابن حجر عسقلانی و علامه ابن حجر هیثمی برای صحت این حدیث کافی می باشد. علامه ابن حجر عسقلانی در کتاب ارزنده و قابل افتخار خویش ((فتح الباری)) می نگارد.
حدیث من کنت. . . را ترمذی و نسایی بیان کرده اند و با طرق مختلف روایت شده است. ابن عقد در کتابی مستقل همه طرق را جمع آوری کرده است. خیلی از اسانید این حدیث در رتبه صحیح و حسن قرار دارند.[20]
حضرت علامه ابن حجر هیثمی می فرماید:، بدون تردید این حدیث صحیح است. جماعتی از محدثین مانند ترمذی، نسایی و احمد این حدیث را تخریج کرده اند. این حدیث اسانید بسیار دارد. . . هر شخصی که بر صحت این حدیث اعتراض کند یا با این قول که در آن وقت حضرت علی در یمن بود رد کند، بی اعتبار است. چرا که بازگشت حضرت علی از یمن و شرکتش همراه رسول در حجه الوداع به ثبوت رسیده است[21]
آیه بلاغت
آیات نازل شده دو قسم هستند:
آیات قبل از هجرت (مکی)، بعد از هجرت (مدنی) در نزد اكثرعلماي جهان آیه ای که در غدیر خم نازل شده باشد در قرآن وجود ندارد.
عده ای از فرق اسلامی می گویند: که این آیه ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾[22]. یعنی: “اى رسول، برسان آنچه را که از [جانب‏] پروردگارت به سوى تو فرو فرستاده شده است و اگر [این کار را] نکنى، رسالتش را نرسانده‏اى‏”.
در غدیر خم نازل شده است که پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمودند که از جانب خداوند امر شده که خلافت حضرت علی را ابلاغ نماید.
جواب این است: که در مورد شان نزول این آیه اختلاف است بعضی می گویند که این هشت سال پیش از قضیه غدیر خم در مدینه در سال سوم هجری نازل شده و راجع به نکاح زینب دختر جهش است و ارتباط با غدیر خم که در سال یازده هجری واقع شده است ندارد یا در صحرای عرفات در حجه الوداع نازل شده و با توجه به سباق و سیاق آیات این آیه در شان اهل کتاب نازل شده که خداوند فرمود. احکام را برسان و از آنها بیم و هراس نداشته باش چنانچه در بعضی تفاسیر به این موضوع اشاره شده است. و قول راجح قول آخر است. اگر پیامبر خدا از طرف خداوند (با آن شدت) مامور تبلیغ خلافت علی شد، بر او واجب بود مانند سایر احکام اسلامی با صراحت بیان فرماید. کنایه به جای صریح در چنین امر مهمی منافی شان نبوت و مخالف با تبلیغ است.
همچنان که از لفظ بلغ فهمیده می شود، زیرا سبب گمراهی خواهد بود و پیامبر اکرم مامور هدایت است، نه گمراه کردن.
به علاوه تاویل مذکور شایسته شان حضرت علی نیست، که او را از مقام ولایت به مقام خلافت پایین آوریم چون مقام ولایت به مراتب بالاتر و والاتر از مقام خلافت است. خلافت از امور سیاسی و مشاغل دنیوی است و مولود نظم اجتماع است.
اما ولایت امری است دینی و مقامی است روحانی و مولود عقیده و ایمان است. علاوه بر این مقام خلافت شغلی است پر زحمت و خطرناک. که خود حضرت علی می فرماید: “لقمة یغض بها آکلها» بر اثر خلافت عمر، عثمان و خود حضرت علی شهید شدند حضرت حسن مسموم گردید، و حضرت حسین شهید گردید. همچنان سایر ائمه، هر کدام که سمت خلافت را داشتند، یا شهید می شدند یا مسموم می گشتند. امام مقام ولایت، عزتی است بدون زحمت و مسئولیتی بدون خطر که هیچ یک از اقارب و اصحاب رسول دارای چنین مقام و منزلتی نبودند که دامادش عمر[23] با نهایت شوق و شغف به او نزدیک می گوید:
"بخ بخ! لک یا علی! قد أصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة" .
مبنی بر همین توصیه پیغمبر است که عموم مسلمین علی را از صمیم قلب دوست می دارند و پیروی او را موجب سعادت و تخلف از روش او را باعث شقاوت می دانند
_____________________________________________
1. مشکوة المصابیح 3/246
2. نصر للالی ص 171. نقل از شرح عقاید اهل سنت.
3. شیعه و فرقه های اسلام محمد جواد مشکور صفحه 85.
4. فرهنگ لاروس ج2 ص 1997.
5. البته انتخاب ابوبکر صدیق از جانب پیامبر به امامت نماز به معنای انتصاب ایشان به جانشینی و امامت نبود بلکه تایید ایشان و معرفی لیاقت وی به مهاجر و انصار بود تا در انتخاب رهبر و امام بعد از پیامبر دچار هیچ گونه شبه و سر در گمی نشوند.
6.روضه الصفا ص 269، نقل از شرح عقاید اهل سنت.

7.خطبه 91 ج 7 (دعونی والتمسوا غیری وان ترکتمونی فأنا کأحدکم ولعلی أطوعکم وأسمعکم لمن ولیتمواه أمرکم وأنا لکم وزیراً خیر لکم منی أمیراً). نهج البلاغه شراح ابن ابی حدید.
8. ص 162 ج 2 شرح ابن ابی حدید.
9.یعنی: می گویند به دهانهایشان آنچه نیست در دلهایشان.
10.زندگانی فاطمه زهرا، دکتر سید جعفر شهیدی نقل از شرح عقاید اهل سنت.
11.خطبه 176، ج 10 ص 6 نهج البلاغه شرح ابن ابی حدید.
12.از سیدنا علی نقل شده که گفت تا عمر است من کسی را شایسته خلافت نمی دانم ن ش 11.
13.ابن عبدالبر الاستیعاب ص 215.
14.ندای اسلام ش 11.
15. امیر علی مورخ معروف شیعه می نویسد: ((آن زمامداری بزرگ یعنی عمر اعتمادی که در خلافت خود به شخص حضرت علی داشت تا این حد بود که هر وقت به خارج سفر می کرد او را در مدینه کفیل یا قائم مقام خودش تعیین می نمود)). تاریخ عرب و اسلام ص 54.
16. ترجمه فارسی الفاروق ج 2 ص 374 چاپ پاکستان بحث پیرامون این ازدواج و دلایل علمی و تاریخی و کلامی آن در کتاب باقیات الصالحات ترجمه آیات بینات تالیف نواب محسن الملک مهدی عارج 1/86 – آمده است.
17.البدایة والنهایة ج 7 ص 322 (مروج الذهب فارسی ج 3 ص 67 – اعلان الوری طبری ص 186 – تاریخ یعقوبی 2/23 کشف الغمه اردبیلی 2/64 جلاء العیون مجلسی 582 – نیز حضرت حسن و حسین و زین العابدین و موسی کاظم فرزندان خود را بنام عمر نامگذاری کردند به کتب فوق که معتبرترین کتب اهل تشیع است مراجعه کنید.
18. ذکره العلامه ابن حجر الهیثمی الشافعی عن ابی نعیم فی صواعق المحرقه ص 48- و ذکره ایضا محب الدین الخطیب فی حاشیه العواصم من القواسم ص 168 ناقلا عن الحافظ بیهقی و الحافظ ابن عساکر، و نقله العلامه آلوسی فی روح المعانی 6/195 عن ابی نعیم – نقلت من الکتاب امامت و حدیث غدیر بقلم مولانا محمود اشرف تهانوی.
19.مثلاً علامه ابن تیمیه، ابو داود سجستانی، ابو حاتم رازی و غیره، منهاج السنه لابن تیمیه 4/86 و الصواعق الحرقه لابن حجر هیثمی ص 42.
20 فتح الباری بشرح صحیح بخاری 7/74.
21. الصواعق الحرقه لابن حجر هیثمی ص 42 طبع ملتان.
22. مائده – 67 توجه: شان ورود این آیه در نزد اکثریت اهل سنت در مورد غدیر نیست اما در نزد برادران شیعی این آیه در غدیر خم نازل شده تا پیامبر خلافت سیدنا علی را ابلاغ نماید.
23. دختر حضرت علی بنام ام کلثوم همسر حضرت عمر بود. زندگانی فاطمه زهراء، دکتر سید جعفر شهیدی ص 263، شرح عقائد اهل سنت، الغدیر علام
برگرفته از وبلاگ امید کویر.

با آرزوی زنده شدن اسلام راستین در این بوم.
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام خدمت برادر گرامی جناب هزار و یک شب.امیدوارم شما هم در مواجهه با جوابهایی که در این مورد داده می شود بیندیشید واگر طالب واقعی حقیقت هستید کتاب الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب علامه امینی که در 22 مجلد است را مطالعه بفرمایید و بدون پیش داوری که عمدتا موروثی هست در آن بیندیشید باشد که ان شاالله به حقیقت برسید


پاسخ اول:
اولا ;اتفاقا با توجه به قراینی که موجود است منظور از مولا همان دلیل بر اولویت است چرا که در بسیاری از اسناد صحیحه از محدثین اهل سنت داریم که پیامبر (ص) قبل از این جمله خطاب به مردم فرمودند :

1 . در روايت ابن ماجه آمده است كه آن حضرت فرمود :
فقال أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ من أَنْفُسِهِمْ قالوا بَلَى قال أَلَسْتُ أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ من نَفْسِهِ قالوا بَلَى قال فَهَذَا وَلِيُّ من أنا مَوْلَاهُ ... .
فرمود: آيا من از جان مؤمنان به آنان بر تر نيستم؟ گفتند: آري چنين است، فرمود: آيا من نسبت به هر مؤمني بر جان او برتر نيستم؟ گفتند: آري چنين است، فرمود: اين علي رهبر و سر پرست هر كسي است كه من مولاي او هستم.....
ابن ماجه القزويني ، محمد بن يزيد (متوفاي275 هـ) ، سنن ابن ماجه ، ج 1 ، ص 43 ، ح116

2.محمد ناصر الباني نيز بعد از نقل روايت مي‌گويد :
اين روايت را ابن ماجه نقل كرده است و سند آن نيز صحيح است.
أخرجه ابن ماجة ( 121 ) . قلت : و إسناده صحيح .
ألباني ، محمّد ناصر ، سلسة الأحاديث الصحيحة‌ ، ج 4 ، ص 249 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة

3 . در روايت حاكم نيشابوري آمده است كه آن حضرت از مردم اين گونه اعتراف گرفت :
يا أيها الناس من أولى بكم من أنفسكم ؟ قالوا الله ورسوله أعلم . [قال] : ألست أولى بكم من أنفسكم ؟ قالوا : بلى قال من كنت مولاه فعلي مولاه .
اى مردم ! چه كسى از جان و مال شما ، از خود شما سزاوارتر است ؟ گفتند : خدا و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله داناتر است ، سپس فرمود : آيا من از خود شما سزاوارتر نيستم ؟ همگي تأييد كردند . آنگاه فرمود : «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» .
حاكم نيشابوري بعد از نقل روايت مي‌گويد :
هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه .
سند اين حديث صحيح است اگر چه بخاري و مسلم آن را نقل نكرده‌اند.
و ذهبي نيز در تلخيص المستدرك سخن وي را تأييد مي‌كند .
الحاكم النيسابوري ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفاي 405 هـ) المستدرك علي الصحيحين مع تضمينات الذهبي في التلخيص ، ج3 ، ص613
وبسیاری دیگر از جمله هیثمی وطبرانی وبزاز وابن حجر این جمله را صحیح دانسته اند


ثانیا : اینکه گفته اید اگر مولا را به معنای سرپرست بگیریم پس لازم می آید که علی (ع) در زمان پیامبر (ص) نیز سرپرستی داشته باشد باید گفت در بعضی از روایات صحیحه ( که حاکم نیشابوری ، هیثمی وطبرانی ودیگران با بررسی سند این روایات حکم به صحت آنها داده اند ) آمده است که پیامبر (ص) پس از حمد وثنای الهی از نزدیک شدن اجل خویش سخن گفته اند که با توجه به این قراین مشخص می شود که منظور پیامبر از سرپرستی علی (ع) سرپرستی بعد از خودشان است

گذشته از این روایات صحیحی در منابع اهل سنت وجود دارد که بر این موضوع تصریح دارد :
احمد بن حنبل ــ امام حنبلي‌ها ــ اين حديث را در دو كتابش مسند و فضائل الصحابة ، روايت كرده است :

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا يحيى بن حَمَّادٍ ثنا أبو عَوَانَةَ ثنا أبو بَلْجٍ ثنا عَمْرُو بن مَيْمُونٍ قال إني لَجَالِسٌ إلى بن عَبَّاسٍ إذا أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ فَقَالُوا يا أَبَا عَبَّاسٍ أما ان تَقُومَ مَعَنَا واما أَنْ تخلونا هَؤُلاَءِ قال فقال بن عَبَّاسٍ : بَلْ أَقُومُ مَعَكُمْ قال وهو يَوْمَئِذٍ صَحِيحٌ قبل أَنْ يَعْمَى قال فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندري ما قالوا قال: فَجَاءَ يَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَ يَقُولُ أُفْ وَتُفْ وَقَعُوا في رَجُلٍ له عَشْرٌ وَقَعُوا في رَجُلٍ قال له النبي صلى الله عليه وسلم . . . فقال له أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى الا أَنَّكَ لَسْتَ بنبي ، انه لاَ ينبغي أَنْ أَذْهَبَ الا وَأَنْتَ خليفتي قال : وقال له رسول اللَّهِ : « أنت وليي في كل مُؤْمِنٍ بعدي » .

. . . عمرو بن ميمون (شاگرد ابن عباس) مي گويد: (باعده‌اي) كنار ابن عباس نشسته بودم،گروهي نزد او آمده و گفتند : ابن عباس يا تو نزد ما بيا و يا ما با تو بدون غريبه‌ها در اينجا باشيم ، عمرو بن ميمون مي گويد: ابن عباس چنين پاسخ گفت : من با شما مي‌آيم ، ابن عباس در آن موقع هنوز بيمار و نابينا نشده بود (وقتي كه با آنها خلوت كرد) گفت : شروع به سخن كنيد (عمرو بن ميمون مي‌گويد : ) نمي‌دانيم آنان به ابن عباس چه گفتندكه ابن عباس برگشت در حالي كه لباس‌هايش را تكان مي‌داد ، با خود مي‌گفت : اف و تف (اين دو كلمه براي ابراز بيزاري و انزجار استفاده مي‌شوند) ، كسي را ناسزا گفتند كه دَه امتياز دارد كسي را ناسزا گفتند كه رسول خدا (ص) در مورد او فرمود . . . . و (همچنين ) رسول خدا (ص) به علي فرمود : « آيا راضي نيستي كه جايگاه تو نسبت به من همانند هارون براي موسي باشد ، جز اين كه تو پيامبر نيستي ، براستي شايسته نيست كه من از دنيا بروم جزآنكه تو خليفه‌ي من باشي ، ابن عباس گفت : رسول خدا (ص) به علي (ع) فرمود : « تو پس از من ، ولي من ، بر هر مؤمني هستي
أحمد بن حنبل الشيباني ، ، متوفاي 241هـ ، مسند أحمد بن حنبل ، ج 1ص330 ، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

تصحيح حاكم نيشابوري :
هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه بهذه السياقة .
. . . اين حديثي صحيح السند است ولي ، بخاري و مسلم در صحيحشان با اين عبارات نياورده‌اند

تصحيح ذهبي :
ذهبي ، رجالي سرشناس اهل سنت نيز ، در تعليقه‌اش بر المستدرك حاكم ، صحت اين حديث را تاييد مي‌كند :
تعليق الذهبي قي التلخيص : صحيح . المستدرك بتعليق الذهبي ، ج 3 ص 143ح4652 ، كتاب معرفة الصحابة ، (قسم ) ذكر إسلام أمير المؤمنين علي رضي الله تعالى عنه .

تصحيح ألباني :
ألباني نيز بعد از نقل نظر حاكم و ذهبي ، نظر خود را در مورد آن ابراز كرده و مي‌نويسد‌ :

. . . و أما قوله : « و هو ولي كل مؤمن بعدي » فقد جاء من حديث ابن عباس فقال الطيالسي ( 2752 ) : حدثنا أبو عوانة عن أبي بلج عن عمرو بن ميمون عنه " أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لعلي : « أنت ولي كل مؤمن بعدي » و أخرجه أحمد ( 1 / 330 - 331 ) و من طريقه الحاكم ( 3 / 132 - 133 ) و قال : صحيح الإسناد و وافقه الذهبي و هو كما قالا .
اما اين سخن رسول خدا (ص) : » و او ولي هر مؤمني پس از من است » از طريق ابن عباس روايت شده است و طيالسي آن را اين گونه نقل نموده : براي ما أبو عوانة از أبو بلج و او از عمرو بن ميمون از ابن عباس براي ما روايت نموده‌اند كه رسول خدا به علي فرمود : « تو پس از من ولي هر مؤمني هستي ».
اين حديث را احمد بن حنبل (ج1ص330 الي 331 ) روايت نموده و با همان سند حاكم نيشابوري در (ج3ص132الي 133) نقل كرده ومي گويد: "اين حديثي صحيح السند است " و ذهبي با نظر حاكم موافقت نموده (وآن را صحيح معرفي نموده است) و اين حديث همين‌گونه است كه اين دو گفته‌اند .
الالباني ، محمد ناصر الدين ، السلسلة الصحيحة ، ج 5 ص222


اما اینکه گفته شده چرا پیامبر (ص) اگر منظورشان ولایت علی (ع) بوده آنرا با کلمه ای مناسب نیاورده اند تا موجب اختلاف نشود باید گفت اولا با توجه به جمله : " يا أيها الناس من أولى بكم من أنفسكم ؟" کلمه مولا بهترین دلیل بر سر پرستی علی (ع) است

ثانیا اگر اینگونه باشد که شما می گویید ما هم این سوال را از شما می پرسیم که اگر به عقیده شما منظور پیامبر (ص) دوستی با علی (ع) بود چرا آنرا باکلمه مناسب مثل (محب ) نیاوردند تا موجب رفع هر گونه اختلاف شود؟ شما هرجوابی که دادید ما هم همان جواب را به شما می دهیم



پاسخ دوم :
در اینجا استدلال به قرآن کار مناسبی نیست زیرا در بعضی موارد داریم که مولا در آنجا به معنای سرپرست( برتر وسرور) آمده است:
ابو عبيده در كتاب مجاز القرآن در باره معناي كلمه مولي در آيه «هي مولاكم» مي‌گويد :
«هِيَ مَوْلاَكُمْ» أولى بكم .
اين مولاي شما است ؛ يعني اولي و برتر است به شما .
التيمى ، أبو عبيدة معمر بن المثنى ، مجاز القرآن ، ج 1 ، ص 12

شمس الدين ذهبي در باره او مي‌گويد :
أبو عبيدة معمر بن المثنى التيمى البصري اللغوي الحافظ صاحب التصانيف ... قال الجاحظ: لم يكن في الأرض خارجى ولا جماعى اعلم بجميع العلوم من أبي عبيدة وذكره بن المديني فصحح رواياته .
ابو عبيده از بصريان و لغت شناس و حافظ (كسي كه احاديث فرواني حفظ باشد) ، داراي آثار علمي است . جاحظ در باره او گفته : در روي زمين كسي آگاه تر از ابو عبيده به همه دانش‌ها نبوده است .
الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، تذكرة الحفاظ ، ج 1 ، ص 371 ، رقم : 367 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى .

أبو بكر الأنباري (متوفاي 328هـ)‌‌‌ :
ويكون المولى : الأولى . قال الله عز وجل : «النارُ هي مولاكُمْ» معناه : هي أولى بكم . أنشدنا أبو العباس للبيد :
فَغَدَتْ كلا الفَرْجَيْنِ تحسبُ أَنّه * مولى المخافةِ خَلْفُها وأمامُها .
معناه : أولى بالمخافة خلفها وأمامها ... .

ابوبكر انباري گفته : مولي به معناي اولي است ، و اين فرمايش خداوند : (النار هي مولاكم) ؛ يعني نار اولي است براي شما . در شعر لبيد هم به معناي اولي آمده است : دو گروه متخاصم گمان بردند كه ترسناك تر و سزاوارتر براي ترس و وحت پشت سر و روبرو است .
الأنباري ، أبو بكر محمد بن القاسم (متوفاي328هـ) ، الزاهر في معاني كلمات الناس ، ج 1 ، ص 125 ، تحقيق : د. حاتم صالح الضامن ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1412 هـ -1992
محمد بن اسماعيل بخاري (متوفاي 256هـ) :
وي در تفسير سوره حديد مي‌نويسد :
باب تفسير سُورَةُ الْحَدِيدِ قال مُجَاهِدٌ ... «مَوْلَاكُمْ» أَوْلَى بِكُمْ .
مجاهد گفته است : (مولاكم) به معناي (اولي) و برتر به شما است


از همه آنچه كه گفته شد اگر صرف نظر نمائيم و فرض كنيم كه مولي به معناي دوست ، ناصر و ... باشد ، ولي بايد بگوئيم : حديث غدير فقط با جمله «من كنت مولاه فعلي مولاه» نقل نشده است ؛ بلكه در برخي از روايات با سند‌هاي صحيح نقل شده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله در حديث غدير از كلمه «ولي» استفاده كرده است . كه به سه روايت اشاره مي‌كنيم

الف : روايت نسائي از زيد بن ارقم :
أخبرنا محمد بن المثنى قال حدثني يحيى بن حماد قال حدثنا أبو عوانة عن سليمان قال حدثنا حبيب بن أبي ثابت عن أبي الطفيل عن زيد بن أرقم قال لما رجع رسول الله صلى الله عليه وسلم عن حجة الوداع ونزل غدير خم أمر بدوحات فقممن ثم قال كأني قد دعيت فأجبت و إني قد تركت فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله وعترتي أهل بيتي فأنظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يتفرقا حتى يردا على الحوض ثم قال إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن ثم أخذ بيد علي فقال من كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فقلت لزيد سمعته من رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال ما كان في الدوحات أحد إلا رآه بعينيه وسمعه بأذنيه .
ابو طفيل از زيد بن ارقم نقل كرده است : هنگامى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله از حجّة الوداع بازمى‏گشت ، در محل غدير خم منزل كرد و به درختان چندى كه در آن نزديكى بود اشاره كرد . اصحاب بلا فاصله زير آن درخت‌ها را تميز كرده و سايبانى براى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ساختند . حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله در زير آن سايبان قرار گرفت و خطاب به حاضران فرمود :
روزگار من به پايان رسيده و خدا مرا دعوت كرده‏ است ، دعوت او را اجابت كرده‏ام . اينك ، دو اثر گرانبها در ميان شما به جاى مى‏گذارم كه يكى از آن دو ، مهمتر از ديگرى است و آن دو اثر گرانبار ، كتاب خدا و عترت (اهل بيت) من است ؛ اينك بنگريد تا پس از رحلت من با آن‌ چگونه رفتار خواهيد كرد . بديهى است اين دو يادگار از يكديگر دور نخواهند شد تا اينكه در كنار حوض كوثر با من ملاقات نمايند . سپس فرمود :
«انّ اللّه مولاى و انا ولىّ كلّ مؤمن»
خداوند مولا و سرپرست من، و من سرپرست هر مؤمن مي باشم.
سپس دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود :
«من كنت وليّه فهذا وليّه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه»
كسي كه من مولا و سرپرست اويم پس اين علي سرپرست او است
ابو طفيل گويد : از زيد پرسيدم : آيا تو از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اين جملات را شنيده‏اى ؟ زيد در پاسخ گفت : آرى ! همه آن ها كه در اطراف درختان حضور داشتند آن حضرت را ديدند و سخن ايشان را شنيدند.
النسائي ، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن (متوفاي303 هـ) ، خصائص أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ، ج 1 ، ص 96 ، ح79 ، تحقيق : أحمد ميرين البلوشي ، ناشر : مكتبة المعلا - الكويت الطبعة : الأولى ، 1406 هـ .

حاكم نيشابوري بعد از نقل روايت مي‌گويد :
هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله .
اين حديث با شرائطي كه بخاري و مسلم در صحت روايت قائل هستند ، صحيح است ؛ ولي آن را با تفصيل نقل نكرده‌اند .
الحاكم النيسابوري ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفاي 405 هـ) المستدرك علي الصحيحن ، ج3 ص118 ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، الناشر : دار الكتب العلمية ـ بيروت، ط1، 1411هـ ـ 1990م .

ابن كثير دمشقي سلفي (متوفاي774هـ) بعد از نقل روايت مي‌گويد‌ :
قال شيخنا أبو عبد الله الذهبي وهذا حديث صحيح .
ابن كثير الدمشقي ، إسماعيل بن عمر القرشي أبو الفداء ، البداية والنهاية ، ج 5 ، ص 209 ، ناشر : مكتبة المعارف – بيروت .
استاد ما ابو عبد الله ذهبي گفته است: اين حديث صحيح است .

ب : بزار از سعد بن أبي وقاص :
حدثنا هلال بن بشر قال نا محمد بن خالد بن عثمة قال نا موسى بن يعقوب قال نا مهاجر بن مسمار عن عائشة بنت سعد عن أبيها أن رسول الله أخذ بيد علي فقال ( ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ من كنت وليه فإن عليا وليه .
عائشه دختر سعد از پدرش نقل كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله دست علي عليه السلام را گرفت و فرمود : آيا من از مؤمنين نسبت به خودشان سزاوارتر نيستم ؟ هر كس كه من مولاي او هستم ، علي مولاي او است .
البزار ، أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفاي292 هـ) ، البحر الزخار (مسند البزار) ج 4 ، ص 41 ، ح1203 ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن ، مكتبة العلوم والحكم - بيروت ، المدينة الطبعة : الأولى ، 1409 هـ .

هيثمي بعد از نقل روايت مي‌گويد :
رواه البزار ورجاله ثقات .
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 9 ، ص 107 ، علي بن أبي بكر الهيثمي (متوفاي807 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة ، بيروت – 1407 .
اين روايت را بزار نقل كرده و راويان آن مورد اعتماد هستند .

ج : ابن ماجه قزويني از براء بن عازب :
حدثنا عَلِيُّ بن مُحَمَّدٍ ثنا أبو الْحُسَيْنِ أخبرني حَمَّادُ بن سَلَمَةَ عن عَلِيِّ بن زَيْدِ بن جُدْعَانَ عن عَدِيِّ بن ثَابِتٍ عن الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ قال أَقْبَلْنَا مع رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم في حَجَّتِهِ التي حَجَّ فَنَزَلَ في بَعْضِ الطَّرِيقِ فَأَمَرَ الصَّلَاةَ جَامِعَةً فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فقال أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ من أَنْفُسِهِمْ قالوا بَلَى قال أَلَسْتُ أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ من نَفْسِهِ قالوا بَلَى قال فَهَذَا وَلِيُّ من أنا مَوْلَاهُ اللهم وَالِ من وَالَاهُ اللهم عَادِ من عَادَاهُ .
عدي بن ثابت از براء بن عازب نقل كرده است كه در «حجة الوداع» كه افتخار همراهى با رسول‏ خدا صلّى اللّه عليه و آله را داشتيم ، در بازگشت ، در يكى از مسيرها دستور داد براى نماز جمع شويم سپس دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود :
«ألست أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ؟ »
آيا من به مؤمنان از خود آنها سزاوارتر نيستم؟ همه تصديق كردند. باز هم فرمود :
«ألست أولى بكلّ مؤمن من نفسه »
آيا من نسبت به تك تك مؤمنان از خود آن‌ها سزاوارتر نيستم ؟ .
باز هم تصديق كرده و بله گفتند . سپس اشاره به حضرت على عليه السّلام كرده و فرمود:
«فهذا ولىّ من أنا مولاه» ؛ اكنون كه مرا تصديق كرديد ، بدانيد كه على به هر مؤمنى همان مقام اولويت را دارد كه من نسبت به آن مؤمن دارم.
سپس فرمود : « پروردگارا! دوست على را دوست بدار ، و دشمن او را خوار و ذليل فرما.
ابن ماجه القزويني ، محمد بن يزيد (متوفاي275 هـ) ، سنن ابن ماجه ، ج 1 ، ص 43 ، ح116 ، فَضْلِ عَلِيِّ بن أبي طَالِبٍ رضي الله عنه ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي ، ناشر : دار الفكر - بيروت .

الباني بعد از نقل اين روايت مي‌گويد :
صحيح .
محمّد ناصر الألباني ، صحيح ابن ماجة ، ج 1 ، ص 26 ، ح113 ، طبق برنامه المكتبة‌ الشامل
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
ابوبكر و عمر خود را «ولي رسول خدا» مي‌دانستند :

مسلم بن حجاج نيشابوري در صحيحش به نقل از خليفه دوم مي‌نويسد :

فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .

پس از وفات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت : من جانشين رسول خدا هستم ،‌ شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زاده‌ات را درخواست كردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را .
ابوبكر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چيزي به ارث نمي‌گذاريم ، آن‌چه مي‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه‌كار ، حيله‌گر و خيانت‌كار معرفي كرديد و حال آن كه خدا مي داند كه ابوبكر راستگو ،‌ دين دار و پيرو حق بود .
پس از مرگ ابوبكر ،‌ من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو حيله گر و گناهكار خوانديد .
النيسابوري ، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ) ، صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 1378 ، ح 1757 ، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت .
در اين روايت خليفه دوم تصريح مي‌كند كه ابوبكر خود را ولي = خليفه رسول خدا مي‌دانست ؛ ولي شما دو نفر او را تكذيب كرده و وي را خيانت كار و ... مي‌دانستيد ، من نيز خودم را ولي = خليفه رسول خدا مي‌دانم و شما دو نفر مرا دروغگو خيانت كار و ... مي‌دانيد.


پاسخ سوم

اولاً : اين خطبه حضرت على عليه السلام زمانى صورت گرفته كه آشوب و فتنه فرا گير شده، و در اثر بدعتها و خلافهايى كه توسط خلفاء انجام گرفته بود، و مردم با اسلام واقعى فاصله گرفته بودند، و سنت حقيقى به فراموشى سپرده شدهبود، كه إمام شافعي در كتاب الام از وهب بن كيسان نقل مىكند : ( كلّ سنن رسول الله قد غيّرت حتى الصلاة ) . كتاب الام : 1 / 208

و ابن سعد در طبقات آورده : ( عن الزهري قال : دخلت على أنس ابن مالك بدمشق و هو وحده يبكي، فقلت : ما يبكيك ؟ قال : لا أعرف شيئا مما أدركت ، إلا هذه الصلاة وقد ضيّعت ) . صحيح الترمذي : 3 / 302 وجامع بيان العلم : 2 / 244 والزهد والرقائق : 531 وضحى الإسلام : 1 / 365

و امام مالك در كتاب الموطأاز جدش نقل كرده : ( ما أعرف شيئاً ممّا أدركت الناس إلا النداء بالصلاة ) . الموطأ 1 : 93 وشرحه 1 : 122

و دهها موارد ديگر نشان مىدهد كه در اثر عدم آشنايى حاكمان جامعه به اسلام و عمل به خلاف سنت، نشانههاى حقيقى اسلام از ميان مردم رفته است .
و قضيه به جايى رسيده بود كه وقتى على عليه السلام نماز خواند، مردم گفتند : نماز على عليه السلام ياد آورد نماز پيامبر صلى اللّه عليه وآله بود .

روى مسلم بإسناده عن مطرف قال : ( صلّيت أنا وعمران بن حصين خلف علي بن أبي طالب فكان إذا سجد كبر، وإذا نهض من الركعتين كبر، فلما انصرفنا من الصلاة قال : أخذ عمران بيدي، ثم قال : لقد صلى بنا هذا صلاة محمد صلى الله عليه وسلم، أو قال : قد ذكرني هذا صلاة محمّد صلى الله عليه وسلم ) . صحيح مسلم : 2 / 8 طبعة دارالفكر بيروت، ( 1 / 169 ) باب إثبات التكبير من كتاب الصلاة

روى البخاري، عن عمران بن حصين قال : صلّى مع علي بالبصرة فقال : ذكرنا هذا الرجل صلاة كنّا نصليها مع رسول اللّه صلى الله عليه وسلم ) . صحيح البخاري : 1 / 200، ط . دار الفكر بيروت الاوفست عن طبعة دار الطباعة باستانبول . باب إتمام التكبير في الركوع من كتاب الآذان
و فى رواية اخرى عن مطرف بن عبد اللّه، قال : ( صليت خلف علي بن أبيطالب أنا وعمران بن حصين فكان إذا سجد كبر، وإذا رفع رأسه كبر، وإذا نهض من الركعتين كبر، فلما قضى الصلوات أخذ بيدي عمران بن حصين فقال : لقدذكرني هذا صلاة محمّد صلى الله عليه وسلم، أو قال : لقد صلّى بنا صلواة محمّد صلى الله عليه وسلم ) . صحيح البخاري : 1 / 191، باب إتمام التكبير في السجود

و در همان خطبه مورد نظر شما نيز حضرت على عليه السلام به همين قضيه اشاره كرده و مى فرمايد : ( فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْ&rlmآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الَْمحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ ) . ( زيرا ما با حادثه اي روبرو هستيم كه آن را چهره ها و رنگهاست، حادثه اي كه دلها بر آن استوار، و عقلها بر آن پايدار نمي ماند، آفاق حقيقت را ابر سياه گرفته، و راه مستقيم دگرگون و نا آشناخته شده است ) .
پس روشن هست كه سخن حضرت على عليه السلام كه مىگويد : ( مرا رها كنيد و به سراغ ديگرى برويد ) ، يعنى اگر مى خواهيد همان مسير خلفاء گذشته را ادامه دهم، من حاضر نيستم به سراغ كسانى برويد كه حاضر باشند به همان كيفيت حكومت كنند .

وقبول اين چنين حكومت نه تنها مشمول آيه شريفه ( وما كان لمؤمن ولا مؤمنة إذا قضى اللّه ورسوله امراً . . . ) نيست، بلكه خلاف نظر خداوند عز وجل است، همانطورى كه به حضرت داود مىگويد : ( يا داود إنّا جعلناك خليفة في الأرض فاحكم بين الناس بالحق ) . سوره ص : 26
و حاكم اسلامى در صورتى مى تواند حكومت حق تشكيل دهد كه جامعه پذيراى آن باشد، و اگر چنانچه حاكم منصوب از طرف خدا، قادر به اجراى حق نباشد تشكيل حكومت، و يا قبول حكومت بر او واجب نيست . همانطورى كه رسول اكرم صلى اللّه عليه وآله در مدتى كه مكّه بودند اقدام به تشكيل حكومت نكردند ولى بمجرد آمدن به مدينه و اعلام آمادگى مردم، اقدام به تشكيل حكومت نمودند .

به اين نكته نيز بايد توجه كرد كه موضوع امامت با قضيه حكومت جداست، چون امامت يك منصب خداوندى است، ولى حكومت از شئونات إمامت است پس هر كسى را كه خداوند به اين مقام والا نصب كند، إمام است، چه مردم بخواهند و يا نخواهند .
مىبينيم خداوند تبارك وتعالى در باره حضرت ابراهيم مىگويد : ما تو را بعنوان امام و پيشواى مردم معين مىکنيم : ( إنّي جاعلك للنّاس إماماً ) . سوره بقره : 124

ودر باره حضرت داود مىگويد : ما تو را خليفه روى زمين قرار داديم پس در ميان مردم، حاكم بحق، باش : ( يا داود إنّا جعلناك خليفة في الأرض فاحكم بين الناس بالحق ) . ص : 26
حضرت موسى از خداوند می خواهد كه جانشين بعد از او را معين نمايد : ( واجعل لى وزيراً من أهلي ) . طه : 29
خداوند نيز در پاسخ دعاى حضرت موسى فرمود : ( قال قد أوتيت سؤلك يا موسى ) . طه : 36
وخداوند نيز در رابطه با بنى اسرائيل مىفرمايد : از ميان ملت بنى اسرائيل، افرادى را بعنوان رهبر وپيشوا انتخاب نموديم ( وجعلنا منهم أئمّة يهدون بأمرنا ) . السجدة : 24

پس در تمامى اين آيات، خداوند انتخاب خليفه و پيشوا، را به خود نسبت داده است

خلاصه كلام اینکه ایشان می فرمایند:

اگر من مسئوليت بپذيرم حكومت را به همان روش زمان رسول اكرم خواهم گرداند . ( وإن بليتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث اللّه نبيّكم والذي بعثه بالحق ) . خطبه 16 نهج البلاغه .

و قطعاً اين چنين كار براى شما سنگين خواهد بود، و شما تحمل اين چنين عدالتي را نداريد، وبه صلاح شما هم نيست؛ ولى اگر من مسئوليتى در جامعه نداشته باشم پس تكليفى هم ندارم، و بعنوان مشاور در موارد ضرورت كه همانند گذشته عمل خواهم كرد و اين به صلاح شما هست . و لذا مىبينيم حضرت جمله ( خَيْرٌ لَكُمْ ) به كار برده يعنى به نفع شما هست، و اين جمله حضرت نشانه صرفنظر از خلافت الهى نيست بلكه اعتراضى است بر خواسته هاى نا مشروع مردم، و عدم قبول حكومت، خلاف شرع نرفتن است .


پاسخ چهارم

اولا باید بگوییم که "مولی" به معنای خلیفه وجانشین نیست بلکه به معنای سرپرست است

پس اینگونه می شود که من سرپرست هرکسی هستم علی هم سرپرست اوست

ثانیا دلیل نمی شود که یک کلمه ومشتقاتش در دوجمله معنای یکسانی داشته باشند همانطور که از قرآن هم مثال آوردیم گفتیم که مثلا در یک جا کلمه مولی به معنای دوست ودر جای دیگر به معنای سرپرست آمده است وهمانطور که اثبات کردیم
مولی در این حدیث به معنای سرپرست است

ثالثا : گفتیم که مولی به معنای خلیفه نیست ( در هیج منبعی مولی به این معنا یاد نشده است ) وبه معنای سرپرست ویا به قول شما دوست است وهرگاه اگر در اینجا ((وال) را به معنای( سرپرست کن) بگیریم جمله معنای عقلائی نخواهد داشت

رابعا اگر وال را به معنای سرپرست کن بگیریم" عاد" را هم باید به معنای دشمن کن بگیریم که در این صورت می شود خدایا دشمن کن هر آنکس را که علی را دشمن کن

ومن الله التوفیق وعلیه التکلان-یا علی
 

M.Reza2008

عضو جدید
با وجود این که جواب دوستمون از هر نظر کامل بود یه مورد خیلی کوچیک رو هم من بگم:
بعد اینکه پیامبر جملاتشو تموم کرد و از منبر پایین اومدن همه اونایی که اونجا بودن پیش حضرت علی اومدن و نفر به نفرشون بهش تبریک گفتن.
مطمئنا دلیل تبریکشون این نبود که "ای علی دوستی با پیامبر مبارکت باشه، واقعا خوش به حالت" در حالی که در تمام مدت بعثت و قبل از اون نزدیکترین فرد به پیامبر حضرت علی بود و اصلا نیازی نبود پیامبر اونهمه ملتو اون روز تو اون گرما نگه داره و بگه ای مردم علی دوست منه.
اما یه نصیحت کاملا دوستانه
مهم نیست سنی هستید یا شیعه، همه ما مسلمونیم. باید تمرکزمون رو همین موضوع باشه و از جنگ و دعوا پرهیز کنیم. دشمن هم همین تفرقه ما رو می خواد؛ در حالی که ما الان و تو این زمان بیشتر از هر موقع دیگه ای به اتحاد و انسجام بین مسلمونا احتیاج داریم
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
با وجود این که جواب دوستمون از هر نظر کامل بود یه مورد خیلی کوچیک رو هم من بگم:
بعد اینکه پیامبر جملاتشو تموم کرد و از منبر پایین اومدن همه اونایی که اونجا بودن پیش حضرت علی اومدن و نفر به نفرشون بهش تبریک گفتن.
مطمئنا دلیل تبریکشون این نبود که "ای علی دوستی با پیامبر مبارکت باشه، واقعا خوش به حالت" در حالی که در تمام مدت بعثت و قبل از اون نزدیکترین فرد به پیامبر حضرت علی بود و اصلا نیازی نبود پیامبر اونهمه ملتو اون روز تو اون گرما نگه داره و بگه ای مردم علی دوست منه.
اما یه نصیحت کاملا دوستانه
مهم نیست سنی هستید یا شیعه، همه ما مسلمونیم. باید تمرکزمون رو همین موضوع باشه و از جنگ و دعوا پرهیز کنیم. دشمن هم همین تفرقه ما رو می خواد؛ در حالی که ما الان و تو این زمان بیشتر از هر موقع دیگه ای به اتحاد و انسجام بین مسلمونا احتیاج داریم

سلام رضا جان قربون اسمت برم کم پیدایی
بله کاملا حق باشماست باید از تفرقه جلوگیری کرد و اتحاد داشت و در سایه این اتحاد به گفتگو و بحث دینی هم پرداخت البته به شرط اینکه دو طرف بدون تعصب وارد بشند و اگر حقیقت برآنها مکشوف شد به خاطر تعصب آن را نادیده نگیرند
 

M.Reza2008

عضو جدید
سلام رضا جان قربون اسمت برم کم پیدایی
بله کاملا حق باشماست باید از تفرقه جلوگیری کرد و اتحاد داشت و در سایه این اتحاد به گفتگو و بحث دینی هم پرداخت البته به شرط اینکه دو طرف بدون تعصب وارد بشند و اگر حقیقت برآنها مکشوف شد به خاطر تعصب آن را نادیده نگیرند

فدات دادا
وقت نمیشه عزیز. دیگه ترم آخر بودن این چیزا رو هم داره.
درسته. در حالی که ما هدف بحثمون به جای روشن شدن حقیقت واسه هر دو طرف اینه که به همه بگیم که عقیده ما درسته و مال بقیه اشتباه و هر حرف مخالفی رو با تمام توانمون رد میکنیم و سعی می کنیم برای ردش دلیل تراشی کنیم
روزی میرسه که همه چیز روشن میشه و اون روز دیگه اختلاف عقیده نباید معنی داشته باشه
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به دوستان
دوست عزیز
اول اینکه پیامبر لفظ مولا را اول برای خودش اورده بعد برای علی
و این یعنی این دوتا مولا از یک جنسند همنگونه که پیامبر بود دقیقا علی هم همان نقش را برعهده دارد
و دوم اینکه این اعلام دوستی اونقدر مهم بود که دین اسلام از کمال بیفته!!!!!وناقص باشه
سوم اینکه اعلام نارضایتی دیگه چگونه ممکنه با دسته بسته ببرند داخل مسجد وبیعت بگیرن میشه رضایت
چهارم اینکه چه دلایلی !!!!هنوز پیامبر غسل و کفن نکردن و در این هنگام به دنبال خلافت بودن یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟وانهایی که بودند یعنی چه؟؟؟؟؟؟؟/
وپنجم اینکه شیعیان فقط به غدیر اشاره نمی کنند خوب منبعی اشاره کردید خوبه خودتونم یه مطالعه ای بکنید(به خصوص ارجاعاتی که به ایات قران داده از جمله این ایه که ولی شما کسیست که
انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون
و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون
 
بالا