ما چقدر فقیر هستیم!

سندرلا

عضو جدید
روزی یک مرد ثروتمند پسربچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی میکنند چقدر فقیر هستند.
آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند.
در راه بازگشت و در پایان سفر مرد از پسرش پرسید
نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟
پسر پاسخ داد عالی بود پدر!
پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد بله پدر!
و پدر پرسید چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟
پسر کمی اندیشید و به آرامی گفت فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا،ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.
ما در حیاطمان فانوس های تزئینی داریم و آنها ستارگان را دارند،
حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ های آنها بی انتهاست!
با شنیدن حرف های پسر زبان مرد بند آمده بود.پسر بچه اضافه کرد
متشکرم پدر،تو به من نشان دادی که
(( ماچقدر فقیر هستیم! ))
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا