نقل است که حاجی میرزا آقاسی صدراعظم محمد شاه قاجار به دو کار علاقۀ وافر داشت، یکی حفر قنات و دیگری احداث کارخانه توپ ریزی . بیشتر قناتهایش به آب نمی رسید و توپهایش هم هنگام آزمایش و شلیک اول زوارشان در می رفت.
روزی حاجی در یک سفر استانی به دیدار یکی از قناتها رفت و از مقنی پرسید کار کندن قنات چطور پیش میرود ؟ مقنی با صداقت گفت حاجی این قنات هرگز به آب نمیرسد.
حاجی گفت : تو قناتت را بکن . اگر برای خلق الله آب ندارد برای تو که نان دارد !
شاعری در هجو حاجی یک رباعی خواندنی سروده بود که بین مردم دهان به دهان می چرخید :
« نگذاشت برای شاه حاجی درمی
شد صرف قنات و توپ هر بیش و کمی
نه مزرع دوست را از آن آب نمی
نه ...... خصم را از آن توپ غمی »
این وضعیت شما رو یاد جایی نمیندازه مثلا این وضع شبیه جزایر کومور نیست !؟
روزی حاجی در یک سفر استانی به دیدار یکی از قناتها رفت و از مقنی پرسید کار کندن قنات چطور پیش میرود ؟ مقنی با صداقت گفت حاجی این قنات هرگز به آب نمیرسد.
حاجی گفت : تو قناتت را بکن . اگر برای خلق الله آب ندارد برای تو که نان دارد !
شاعری در هجو حاجی یک رباعی خواندنی سروده بود که بین مردم دهان به دهان می چرخید :
« نگذاشت برای شاه حاجی درمی
شد صرف قنات و توپ هر بیش و کمی
نه مزرع دوست را از آن آب نمی
نه ...... خصم را از آن توپ غمی »
این وضعیت شما رو یاد جایی نمیندازه مثلا این وضع شبیه جزایر کومور نیست !؟