ali199_1991
کاربر بیش فعال
مادر که باشی ریشهات قویتر میشود، شادتر میشوی، اصلاً کودک میشوی، برمیگردی به همان دوران کودکی، به همان بازیها، شادیها، به همان بیخیالیهای گذشته.
مادر که باشی، میشود مثل یک گیاه چندین بار قلمهات بزنند و تو چه مستحکمتر میشوی با این قلمهها، پربارتر شده و به تعداد قلمهها در زندگی تکثیر میشوی.
اصولاً مادر مثل آینههای رو به رو همه چیز را چندین برابر میکند، مثل شاخهای برای یک کبوتر که انتخاب کرده تا لانهاش را روی آن بسازد، تکیهگاه و پناهگاه میشود، شبیه نخ تسبیح به نسبت دانهها کمتر خودنمایـی میکند اما اگر نباشد هیچ دانهای کنار دیگری نمیماند.
مادر که باشی انگار خداوند همه دانستهها و ندانستههای دنیا را برایت املا میکند، همه چیز برایت آشنا میشود، گلها، بلبلها و همه جهان هستی با تو همراه میشود، حتی کلمات بیمعنا و مفهوم کودکت دفتر انشای دلت میشود، تو میشوی معلم و او چه شاگردی میشود برای تمام عمرش در کنارت، تو بنیان آیندهاش را میسازی مثل مادرهای گذشته و مثل همه مادرهایی که در آینده متولد میشوند.
مادر را با صبوری مینویسند، اوست که با مهرش جامعه را شکل میدهد و فرزندش را برای حضور در اجتماع تربیت میکند، در حقیقت او پایه و بنیان زندگی است، تنها کسی که با لگدهای فرزند در درون شکمش ذوق میکند و حس زندگی را به خود و خانه خود میبخشد مادر است، شاید برای همین است که خداوند در هر خلقتی مادری نهاده است، شاید همه به این فرشته بیبال و پر نیاز دارند، چه انسان باشند، چه پرنده آسمان و چه ماهی دریا، هرچه باشی متولد میشوی و از این وجود نازنین زاده میشوی.
اصولاً مادر شدن شیرین است، درست در زمانی که موجودی را در درون خود حس میکنی اما نمیبینیاش، اما او تو را با تمام وجود حس میکند و این رابطه چه شیرین آغاز میشود، لحظههای انتظار و شیرینی در آغوش گرفتنش با تمام سختیها و نثار کردن شیره شیره قطره جان به او.
اصلاً مادر شدن انتهای خوشبختی دنیاست.
منبع: فارس
مادر که باشی، میشود مثل یک گیاه چندین بار قلمهات بزنند و تو چه مستحکمتر میشوی با این قلمهها، پربارتر شده و به تعداد قلمهها در زندگی تکثیر میشوی.
اصولاً مادر مثل آینههای رو به رو همه چیز را چندین برابر میکند، مثل شاخهای برای یک کبوتر که انتخاب کرده تا لانهاش را روی آن بسازد، تکیهگاه و پناهگاه میشود، شبیه نخ تسبیح به نسبت دانهها کمتر خودنمایـی میکند اما اگر نباشد هیچ دانهای کنار دیگری نمیماند.
مادر که باشی انگار خداوند همه دانستهها و ندانستههای دنیا را برایت املا میکند، همه چیز برایت آشنا میشود، گلها، بلبلها و همه جهان هستی با تو همراه میشود، حتی کلمات بیمعنا و مفهوم کودکت دفتر انشای دلت میشود، تو میشوی معلم و او چه شاگردی میشود برای تمام عمرش در کنارت، تو بنیان آیندهاش را میسازی مثل مادرهای گذشته و مثل همه مادرهایی که در آینده متولد میشوند.
مادر را با صبوری مینویسند، اوست که با مهرش جامعه را شکل میدهد و فرزندش را برای حضور در اجتماع تربیت میکند، در حقیقت او پایه و بنیان زندگی است، تنها کسی که با لگدهای فرزند در درون شکمش ذوق میکند و حس زندگی را به خود و خانه خود میبخشد مادر است، شاید برای همین است که خداوند در هر خلقتی مادری نهاده است، شاید همه به این فرشته بیبال و پر نیاز دارند، چه انسان باشند، چه پرنده آسمان و چه ماهی دریا، هرچه باشی متولد میشوی و از این وجود نازنین زاده میشوی.
اصولاً مادر شدن شیرین است، درست در زمانی که موجودی را در درون خود حس میکنی اما نمیبینیاش، اما او تو را با تمام وجود حس میکند و این رابطه چه شیرین آغاز میشود، لحظههای انتظار و شیرینی در آغوش گرفتنش با تمام سختیها و نثار کردن شیره شیره قطره جان به او.
اصلاً مادر شدن انتهای خوشبختی دنیاست.
منبع: فارس