لطفا مباحث مشاوره ای وشخصی خود را دراین تاپیک مطرح فرمایید

mech_eng2000

عضو جدید
نچ... ببینه زیاد داره طول میکشه ممکنه به خواستگاری که موقعیت بهتری داره و پاپیچ شده جواب بده... نمونه دیدم که میگم
این امین جز معدود دختراییه که حرفای منطقی میزنه
این حرفش که خیلی منطقیه
بی شک درست میگه
 

mech_eng2000

عضو جدید
:Dاقا این تاپیک انقدر سریع رفت جلو
ما هم با اینس رعت اینترنتمون نمیتونیم همشو بخونیم
حسابی عقب افتادیم از بحث
 

mahsa1369

عضو جدید
من بند ه حقیرم واجازه دخالت نمیدم چون هیچی نمیدونم درست واشتباه امااز تجربیات دوستانی ک بهتون همفکری میدن استفاده کنید وتوکل برخدا انشالله موفق باشید درزندگی
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه خودت میخوای بری حتما برو جلو داستان پیغمبرمون را همه میدونن
محمد بن عبدالله هم قبل از رسالت و پیامبر شدنش ...رفت و با همسری هم پولدار هم بزرگتر از خودش ازدواج کردن...چون صادق بود و معروف به محمد امین خانم خدیچه هم عاشقشون شدن.. حالا شما هم برو جلو شاید به رسالت برسی از سمت سید خندان برو:biggrin: شووخی کردم...میخواستم بگم از نظر خدا هم ایراد نداره ما چرا ایراد کنیم...

جالب بود حرفت ، خندم گرفت :دی
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط ارتباط خانوادگی بحضور درخانوادشون باید باشه ن دیدن عکس ت ی جای خوندم ک گفتی مخاله وتلفنی باخانواده دخترحرف یکم عجیب!!!!!!!

سلام دوست عزیز
خانوادش با من تلفنی صحبت کردند چند بار ( پدر بزرگ و مادربزرگش ) و عکس منم دیدن ولی اجازه نمیدن من الان برم خواستگاری
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
این امین جز معدود دختراییه که حرفای منطقی میزنه
این حرفش که خیلی منطقیه
بی شک درست میگه

:Dاقا این تاپیک انقدر سریع رفت جلو
ما هم با اینس رعت اینترنتمون نمیتونیم همشو بخونیم
حسابی عقب افتادیم از بحث

این سرعت نت هم شده دردسر
تند تند بخون بیا تو بحث :دی
فائزه خانم همه حرفاش درسته
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
من بند ه حقیرم واجازه دخالت نمیدم چون هیچی نمیدونم درست واشتباه امااز تجربیات دوستانی ک بهتون همفکری میدن استفاده کنید وتوکل برخدا انشالله موفق باشید درزندگی

شما هم اگر میتونید کمکم کنید ممنونتون میشم دوست گرامی ;)
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خواهش می کنم
مرسی شما لطف دارید

خوب.. الان خودمو میذارم جای شما( من اینکارو می کنم.. درست یا غلطش دیگه سلیقه ایه)

اول خصوصی یا با خواهرو یا غیره با خودش صحبت می کنم و خودمو معرفی می کنم و به سوالاتش جواب میدم و میبینم که اون هم علاقه ای به من داره یا نه
اگهعلاقه نداشت که من نمیتونم کاری یکنم.. و یا باید منتظر بمونم و شرایطمو بهتر کنم و توکل کنم به خدا تا شاید یکی دو سال دیگه اگه اون دختر هنوز مجرد بود باز دوباره ازش خواستگاری کنم

اگه دیدم بهم علاقه داره .. شرایطمو بهش میگم
بهش میگم که من تا 2 سال دیگه نمی تونم کار ثابتی داشته باشم و 2 سال دیگه از سربازی میام
ازشون میپرسم و ازشون مشورت می خوام
بهشون میگم اگه شما جای من بودید چیکار میکردید؟ بهشون میگم من بهتون علاقه دارم و آیندمو دست شما و خانوادتونه
بهشون بگو ( اگه از اخلاق طرفشناختی نداری) نظر من اینه که قبل از اینکه بیام خواستگاریتون یه مدتی 2 ماهه با هم شناخت داشته باشیم که ببینیم تفاهم داریم یا نه... واسه اینکه قانعشون کی بگو که مثلا دوست دارم یکی از اعضای خانواده ها از این آشنایی مطلع باشن.. اصلا بگو اگه لازم باشه مادرم با مادرتون صحبت کنن که اجازه بدن 3 ماهی با هم دوست باشیم تا ببینیم تفاهم داریم یا نه.. کلا سعی کنی یه جوری رفتار کنی که اعتماد کنه که قصدتو واقعا ازدواجه
کاملا خودتو معرفی کن و هر سوالی که داره رو جواب بده و غیره و بگو که دوست ندارم الان بهم جواب بدبد بگو چندروزی درمورد من تحقیق کنین و اگه باهام مشکلی نداشتید بهد جواب بدید

بعد اون دختر ممکنه قبول کنه خواستتون رو یه تایم 3 ماهه بده که شما از انتخوابتون مطمئن باشید.... یعنی مطمئن باشید که بطور صد درصد ایشون رو می خواید و با هم تفاهم دارید( اگه هر دو طرف از همون اول 100 درصد مطمئن بودید که همدیگرو می خواید دیگه نیازی به این آشنایی 3 ماهه نیست.. ولی کار از مجکم کاری عیب نمیکنه چون شما از اخلاق و رفتار اون دختر اطلاعات زیادی ندارید)

اگه قبول کرد .... بعد 3 ماه اگه هر دو طرف با هم تفاهم داشتید میرید {خواستگاری} ایشون
اگه قبول نکرد شما 3 راه دارید... 1-یا قید ازدواج با ایشون رو میزنید.. 2-یا یه مدت از فکرش میاید بیرون و واگذار میکنید به خدا که یه دختر بهتر سر راهتون قرار بده یا توکل کنید که مثلا تا 3 سال دیگه این دختر مجرد بمونه و بعدا دوباره برید خواستگاری....3یا اینکه همین فردا برید {خواستگاری}

خوب اگه رفتید خواستگاری
کاملا شرایط خودتونو.. تفکراتی که از زندگی دارید.. اهدافتون رو.. ارادتون رو.. پشتکارتون رو.. مردونگیتون رو... همتتون رو مسئولیت پذیریتون رو... کاری بودن و بفکر بودنتون رو ..و هر چی باعث میشه خوانوادش روتون حساب باز کنن روتشریح می کنین

چند حالت وجود داره
1- توافق میکنن که تا 2 الی 3 سال دیگه با هم نامزد باشید( درسته کمتر خانواده ای حاضره دخترشو نامزد کنه... ولی هنوز هم هستند... توکل به خدا)

2- توافق می کنن که با هم عقد کنین و سربازیتون هم میوفته شهرتون و زیاد سخت نمیگذره.....

3-میگن تا کار نداشته باشی و سربازیت تموم نشده دختر بهتون نمیدیم....

4- اگه مورد 3 اتفاق افتاد فردای اون روز اون دختر رو میبینی و بهش میگی که من هیچوقت به هیچ دختر دیگه ای فکر نمی کنم و تمام تلاشمو میکنم که زود خودمو جمع و جور کنم که با دست پُر بیام خواستگاریتون.... ازشون میپرسی که تا اونموقع واسم صبر میکنی؟....اگه گفت آره که هیچی...روابطتون تقریبا قطع میشه و در حدود ماهی یکبار همدیگرو دیدن خلاصه میشه.. اگه گفت که نمیتوه صبر کنه.. دیگه شانسه.. ممکنه تا 3 سال دیگه هم مجرد بمونه و شما 3 سال دیگه برید خواستگاری و اونموقع بله رو بگیرید( که من جای شما بودم دیگه اونموقع به اون خوانواده افتخار نمیدادم)

5- اگه هیچکدوم از موارد بالا اتفاق نیوفتاد و خوانوادش نپذیرفتن و خود دختر هم بهتون قول نداد که صبر کنه..... بدون داداش من.. قسمت نیست....خدا یه جایدیگه یه چیز بهتر واست کنار گذاشته.....

امیدوارم خوشبخت و عاقبت بخیر بشی......




منم داشتم الان سوالای A Engineer رو میخوندم که دیدم همه دارن درباره مشکل بهزاد صحبت میکننو اونو فراموش کردن
ولی حالا خیالم راحت شد که جوابشو دادی

منم کاملا با حرفات موافقم Havij
امیدوارم خدا کمکش کنه و نتیجه ی خوبی بگیری

دوست عزیزم به خدا توکل کن
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بهزاد خان اونی که که طرف مقابلو میشناسه و میتونه همه ی شرایط رو ببینه و یه تصمیم درست بگیره خودتی

مهم خودتون 2 نفرید که بدونید آیا با هم صداقت دارید(تو همه چیز و هر شرایطی)

چون وقتی خودت میخوای روی پای خودت بمونی و زندگیتو خودت بسازی نه از سرمایه اون! کارت خیلی با ارزشه و البته خیلی هم سخت میشه

چون بالاخره وقتی ازدواج میکنی خواه ناخواه با خونواده و اطرافیان و دوستای ایشونم رفت و آمد باید داشته باشی(به طور معمول)

اخلاقا و فرهنگ خونوادگیتون چطوره؟
مشکلی تو این زمینه ندیدی؟
واقعا دوسش داری؟
یعنی مصممی واسه داشتنش؟
یعنی شده به انتخاب نکردنش فکر کنی؟
یا هرجور شده اونو میخوای؟

با سطح مالی که اونا دارن خوده دختر تصمیم گیرنده اصلیه

پس بهتره رک و راست همه چیزو با هم درمیون بذارید

ایشون اگه واقعا اونجوری که میگی باشن نیازی به پول بیشتر نداره

پس یه زندگی پر از آرامش و دوست داشتن میخواد

به نظر من اگه تصمیم به ازدواجه بهترین کار اینه که بری سربازیتو مشخص کنی
اینجوری بعد 2سال میری دنبال کارو ازدواج

اما اگه به فکره ارشد باشی
2سال که ارشده بعدش 2 سالم سربازی
میشه 4سال!

2سال نامزد بودن یا دوست بودن یا عقد خیلی بهتره تا 4سال!

چیزی که الان راحته ارشد گرفتن(کاری با آزادو سراسری نداشته باش)

به نظرم اگه تصمیمت قطعی شد اول برو سربازی
چون بالاخره جلو پاته
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهزاد خان اونی که که طرف مقابلو میشناسه و میتونه همه ی شرایط رو ببینه و یه تصمیم درست بگیره خودتی

مهم خودتون 2 نفرید که بدونید آیا با هم صداقت دارید(تو همه چیز و هر شرایطی)

چون وقتی خودت میخوای روی پای خودت بمونی و زندگیتو خودت بسازی نه از سرمایه اون! کارت خیلی با ارزشه و البته خیلی هم سخت میشه

چون بالاخره وقتی ازدواج میکنی خواه ناخواه با خونواده و اطرافیان و دوستای ایشونم رفت و آمد باید داشته باشی(به طور معمول)

اخلاقا و فرهنگ خونوادگیتون چطوره؟
مشکلی تو این زمینه ندیدی؟
واقعا دوسش داری؟
یعنی مصممی واسه داشتنش؟
یعنی شده به انتخاب نکردنش فکر کنی؟
یا هرجور شده اونو میخوای؟

با سطح مالی که اونا دارن خوده دختر تصمیم گیرنده اصلیه

پس بهتره رک و راست همه چیزو با هم درمیون بذارید

ایشون اگه واقعا اونجوری که میگی باشن نیازی به پول بیشتر نداره

پس یه زندگی پر از آرامش و دوست داشتن میخواد

به نظر من اگه تصمیم به ازدواجه بهترین کار اینه که بری سربازیتو مشخص کنی
اینجوری بعد 2سال میری دنبال کارو ازدواج

اما اگه به فکره ارشد باشی
2سال که ارشده بعدش 2 سالم سربازی
میشه 4سال!

2سال نامزد بودن یا دوست بودن یا عقد خیلی بهتره تا 4سال!

چیزی که الان راحته ارشد گرفتن(کاری با آزادو سراسری نداشته باش)

به نظرم اگه تصمیمت قطعی شد اول برو سربازی
چون بالاخره جلو پاته
مرسی داداشم این همه وقت گذاشتی راهنمایی کردی
از نظر اخلاق و فرهنگ مشکلی نداریم البته اقوام من مذهبی ترند که مهم نیست برای من - در مورد دوست داشتن باید بگم بیش از حد هستش که دارم اینقدر وقتمو انرژیمو میزارم براش
باید منتظر اعلام نتیجه باشم اگر قبول بشم بعد 2 سال ارشد میرم خواستگاریش که عقد کنیم تا من برم خدمت اگر هم قبول نشدم میرم خدمت بعد 2 سال میرم واسه عقد
میدونی داداشم من همه جوره قبولش دارم و دوسش دارم تنها مشکلم وضع مالیشه شاید بخندی بهم بگی خودشو لوس کرده ولی واقعا از حرفهای اطرافیانش میترسم مخصوصا عموی مجردش که بیش از حد از من متنفر هست البته حق داره چون من برای مادربزرگ و پدربزرگ اون خیلی ارزش قائل شدم و به هر مناسبتی براشون گل میخرم و خودمونیش حسابی پاچه خواری میکنم
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم داشتم الان سوالای A Engineer رو میخوندم که دیدم همه دارن درباره مشکل بهزاد صحبت میکننو اونو فراموش کردن
ولی حالا خیالم راحت شد که جوابشو دادی

منم کاملا با حرفات موافقم Havij
امیدوارم خدا کمکش کنه و نتیجه ی خوبی بگیری

دوست عزیزم به خدا توکل کن
من فکر کردم مشکل اون دوستمون حل شد که سوالمو پرسیدم
از هینجا ازشون عذرخواهی میکنم وسط بحث هاشون اومدم :redface:
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام، خوب به چه نتیجه ای رسیدید تا حالا؟

با صحبت هایی که دوستان کردند به این نتیجه رسیدیم که بنده اول منتظر اعلام نتیجه باشم بعد اگر قرار شد برم خدمت بعد خدمت برم خواستگاری البته فائزه خانم مخالف بودند و میگند قبلش برو اوکی را بگیر و یکی از دوستامون گفتند به خاطر مسائل مالی از اون دختر نگذر چون علاقه دارین مهم نیست .
 

mech_eng2000

عضو جدید
با صحبت هایی که دوستان کردند به این نتیجه رسیدیم که بنده اول منتظر اعلام نتیجه باشم بعد اگر قرار شد برم خدمت بعد خدمت برم خواستگاری البته فائزه خانم مخالف بودند و میگند قبلش برو اوکی را بگیر و یکی از دوستامون گفتند به خاطر مسائل مالی از اون دختر نگذر چون علاقه دارین مهم نیست .
خوب منتظر اعلام نتایج باش
ایشالا قبولی
ولی اگر دختر رو میخوای، قبل خدمت باید اوکی بگیری
در غیر اینصورت هیچ تضمینی نیست بعد از خدمت همین موقعیت رو داشته باشی
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرسی داداشم این همه وقت گذاشتی راهنمایی کردی
از نظر اخلاق و فرهنگ مشکلی نداریم البته اقوام من مذهبی ترند که مهم نیست برای من - در مورد دوست داشتن باید بگم بیش از حد هستش که دارم اینقدر وقتمو انرژیمو میزارم براش
باید منتظر اعلام نتیجه باشم اگر قبول بشم بعد 2 سال ارشد میرم خواستگاریش که عقد کنیم تا من برم خدمت اگر هم قبول نشدم میرم خدمت بعد 2 سال میرم واسه عقد
میدونی داداشم من همه جوره قبولش دارم و دوسش دارم تنها مشکلم وضع مالیشه شاید بخندی بهم بگی خودشو لوس کرده ولی واقعا از حرفهای اطرافیانش میترسم مخصوصا عموی مجردش که بیش از حد از من متنفر هست البته حق داره چون من برای مادربزرگ و پدربزرگ اون خیلی ارزش قائل شدم و به هر مناسبتی براشون گل میخرم و خودمونیش حسابی پاچه خواری میکنم

میدونم دوست عزیزم و واقعا درک میکنم
بهت حق میدم
حرفای اطرافیان شاید مهم نباشه اما بالاخره رو اعصاب آدم تاثیر منفی میذاره و وقتی اعصابت خراب بشه رو زندگیت اثر میذاره

من اگه چنین موقعیتی داشتم با عقایدی که خودم دارم و شناختی که از طرف مقابل خودم دارم وقتی مطمین میشدم ادامه میدادم و با مشورت با طرف مقابلم و خونواده هامون یه تصمیم خوب واسه ی زمان رسمی کردن رابطمون میگرفتم

من توی آشناهای خودمون میلیاردرم داریم که خیلی خوبو خاکی رفتار میکنن(با اینکه آشنای دوره) و رئیس کل بانکای یه استان بوده واسه خودش

اما رفتارشون خیلی به دل میشینه و آدم از برخورد باهاشون لذت میبره

و داریم از آشناهای نزدیک که هم سطحیم و شایدم پایینتر که اصن محل نمیذارن!

مهم دختر مورد علاقت و بزرگاشه

توکه قرار نیست هر روز عمو یا داییشو ببینی

اگه واقعا شرایط خیلی خوب بود میتونی خیلی زودتر ازدواج کنی

ایشالا که خدا کمکت کنه و خوشبخت بشی
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب منتظر اعلام نتایج باش
ایشالا قبولی
ولی اگر دختر رو میخوای، قبل خدمت باید اوکی بگیری
در غیر اینصورت هیچ تضمینی نیست بعد از خدمت همین موقعیت رو داشته باشی

یعنی میگی بعد خدمت ممکنه موقعیت عوض بشه ؟؟ مثلا چی بشه !!
اخه با هیچ و پوچ الان برم جلو
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
میدونم دوست عزیزم و واقعا درک میکنم
بهت حق میدم
حرفای اطرافیان شاید مهم نباشه اما بالاخره رو اعصاب آدم تاثیر منفی میذاره و وقتی اعصابت خراب بشه رو زندگیت اثر میذاره

من اگه چنین موقعیتی داشتم با عقایدی که خودم دارم و شناختی که از طرف مقابل خودم دارم وقتی مطمین میشدم ادامه میدادم و با مشورت با طرف مقابلم و خونواده هامون یه تصمیم خوب واسه ی زمان رسمی کردن رابطمون میگرفتم

من توی آشناهای خودمون میلیاردرم داریم که خیلی خوبو خاکی رفتار میکنن(با اینکه آشنای دوره) و رئیس کل بانکای یه استان بوده واسه خودش

اما رفتارشون خیلی به دل میشینه و آدم از برخورد باهاشون لذت میبره

و داریم از آشناهای نزدیک که هم سطحیم و شایدم پایینتر که اصن محل نمیذارن!

مهم دختر مورد علاقت و بزرگاشه

توکه قرار نیست هر روز عمو یا داییشو ببینی

اگه واقعا شرایط خیلی خوب بود میتونی خیلی زودتر ازدواج کنی

ایشالا که خدا کمکت کنه و خوشبخت بشی

اتفاقا رفتار خودش خیلی خاکی و ساده هستش اینقدر ساده هست که من اول که بهم گفت وضع مالیشو خندیدم فکر کردم سر کاریه تا بعد از حسابش استعلام گرفت جلو خودم و من هنگ کردم منظورم اینه که دختری نیست که به ثروتش بنازه
بقیه حرفهاتونم قبول دارم
 

mohsen victor

عضو جدید
کاربر ممتاز
حد و اندازه آدما به پول نیس!
اگه میخایش و میخادت از دستش نده

میگن باید خونه - ماشین و کار خوب داشته باشی
خونه که عمرا بتونم بخرم - ماشین هم شاید تا 2 سال دیگه بتونم بخرم - کار هم که فعلا تو خرید و فروش سهام هستم که درآمدش ناچیزه

و این یعنی شروع یه زندگی پرریسک وپر استرس
همه میدونن مسایل مالی و اختلاف سطح چقدر
میتونه مهم باشه...
 

A Engineer

عضو جدید
باز خودت میدونی
2 2 تا 4 تا کن ببین چقدر اون دختر می تونه بی پولی شما رو تحمل کنه
و یا شما چقدر می تونید از ثروت همسرتون استفاده کنین و مرفح بشین و بعد سرزنش دیگران رو به جون بخرید

بعضی از این ثروتمندا رو میشناسم که فقط بلدن پول جمع کنن.. خیلی هم خسیسن... ینی نه خوراک خوبی دارن و نه پوشاک و نه خونه ی خوبی.. فقط می خوان پول جمع کنن
ولی بعضیا هم هستن هر روز در حال بریز و بپاش هستن
بعضیا هم خیلی ساده..
ببین ایشون جزء کدومشونه و چطوری می تونی باهاش کنار بیای
ولی باز سعی کن زیاد تو زندگیتون به ثروت زنت چشمداشتی نداشته باشی



خو عزیز خونه و کار رو که همه باید داشته باشن
اصن شرط ازدواج همینه.. مخصوصا که شما دارید با یه آدم پولدار ازدواج می کنید که با ازدواجتون مخالفن و شمارو به چشم آدمی که بخاطر ثروت با اون دختر دوست شده نگاه می کنن

والا اگه من خونه نداشته باشم.. خرج عروسی نداشته باشم.. کار ثابت نداشته باشم و ماشین... بعد برم خواستگاری یه دختر پولدار.. سوپر مارکت محله ی ما و محله ی دختره هم پشت سرم غیبت میکنه و به یه چشم دیگه بهم نگاه می کنه چه برسه به خانواده ی دختره:دی







خواهش می کنم
مرسی شما لطف دارید

خوب.. الان خودمو میذارم جای شما( من اینکارو می کنم.. درست یا غلطش دیگه سلیقه ایه)

اول خصوصی یا با خواهرو یا غیره با خودش صحبت می کنم و خودمو معرفی می کنم و به سوالاتش جواب میدم و میبینم که اون هم علاقه ای به من داره یا نه
اگهعلاقه نداشت که من نمیتونم کاری یکنم.. و یا باید منتظر بمونم و شرایطمو بهتر کنم و توکل کنم به خدا تا شاید یکی دو سال دیگه اگه اون دختر هنوز مجرد بود باز دوباره ازش خواستگاری کنم

اگه دیدم بهم علاقه داره .. شرایطمو بهش میگم
بهش میگم که من تا 2 سال دیگه نمی تونم کار ثابتی داشته باشم و 2 سال دیگه از سربازی میام
ازشون میپرسم و ازشون مشورت می خوام
بهشون میگم اگه شما جای من بودید چیکار میکردید؟ بهشون میگم من بهتون علاقه دارم و آیندمو دست شما و خانوادتونه
بهشون بگو ( اگه از اخلاق طرفشناختی نداری) نظر من اینه که قبل از اینکه بیام خواستگاریتون یه مدتی 2 ماهه با هم شناخت داشته باشیم که ببینیم تفاهم داریم یا نه... واسه اینکه قانعشون کی بگو که مثلا دوست دارم یکی از اعضای خانواده ها از این آشنایی مطلع باشن.. اصلا بگو اگه لازم باشه مادرم با مادرتون صحبت کنن که اجازه بدن 3 ماهی با هم دوست باشیم تا ببینیم تفاهم داریم یا نه.. کلا سعی کنی یه جوری رفتار کنی که اعتماد کنه که قصدتو واقعا ازدواجه
کاملا خودتو معرفی کن و هر سوالی که داره رو جواب بده و غیره و بگو که دوست ندارم الان بهم جواب بدبد بگو چندروزی درمورد من تحقیق کنین و اگه باهام مشکلی نداشتید بهد جواب بدید

بعد اون دختر ممکنه قبول کنه خواستتون رو یه تایم 3 ماهه بده که شما از انتخوابتون مطمئن باشید.... یعنی مطمئن باشید که بطور صد درصد ایشون رو می خواید و با هم تفاهم دارید( اگه هر دو طرف از همون اول 100 درصد مطمئن بودید که همدیگرو می خواید دیگه نیازی به این آشنایی 3 ماهه نیست.. ولی کار از مجکم کاری عیب نمیکنه چون شما از اخلاق و رفتار اون دختر اطلاعات زیادی ندارید)

اگه قبول کرد .... بعد 3 ماه اگه هر دو طرف با هم تفاهم داشتید میرید {خواستگاری} ایشون
اگه قبول نکرد شما 3 راه دارید... 1-یا قید ازدواج با ایشون رو میزنید.. 2-یا یه مدت از فکرش میاید بیرون و واگذار میکنید به خدا که یه دختر بهتر سر راهتون قرار بده یا توکل کنید که مثلا تا 3 سال دیگه این دختر مجرد بمونه و بعدا دوباره برید خواستگاری....3یا اینکه همین فردا برید {خواستگاری}

خوب اگه رفتید خواستگاری
کاملا شرایط خودتونو.. تفکراتی که از زندگی دارید.. اهدافتون رو.. ارادتون رو.. پشتکارتون رو.. مردونگیتون رو... همتتون رو مسئولیت پذیریتون رو... کاری بودن و بفکر بودنتون رو ..و هر چی باعث میشه خوانوادش روتون حساب باز کنن روتشریح می کنین

چند حالت وجود داره
1- توافق میکنن که تا 2 الی 3 سال دیگه با هم نامزد باشید( درسته کمتر خانواده ای حاضره دخترشو نامزد کنه... ولی هنوز هم هستند... توکل به خدا)

2- توافق می کنن که با هم عقد کنین و سربازیتون هم میوفته شهرتون و زیاد سخت نمیگذره.....

3-میگن تا کار نداشته باشی و سربازیت تموم نشده دختر بهتون نمیدیم....

4- اگه مورد 3 اتفاق افتاد فردای اون روز اون دختر رو میبینی و بهش میگی که من هیچوقت به هیچ دختر دیگه ای فکر نمی کنم و تمام تلاشمو میکنم که زود خودمو جمع و جور کنم که با دست پُر بیام خواستگاریتون.... ازشون میپرسی که تا اونموقع واسم صبر میکنی؟....اگه گفت آره که هیچی...روابطتون تقریبا قطع میشه و در حدود ماهی یکبار همدیگرو دیدن خلاصه میشه.. اگه گفت که نمیتوه صبر کنه.. دیگه شانسه.. ممکنه تا 3 سال دیگه هم مجرد بمونه و شما 3 سال دیگه برید خواستگاری و اونموقع بله رو بگیرید( که من جای شما بودم دیگه اونموقع به اون خوانواده افتخار نمیدادم)

5- اگه هیچکدوم از موارد بالا اتفاق نیوفتاد و خوانوادش نپذیرفتن و خود دختر هم بهتون قول نداد که صبر کنه..... بدون داداش من.. قسمت نیست....خدا یه جایدیگه یه چیز بهتر واست کنار گذاشته.....

امیدوارم خوشبخت و عاقبت بخیر بشی......


واقعا حرفات بهم دلگرمی میده

مرسی که به حرفام و مشکلم اهمیت دادی

امیدوارم توی زندگیت همیشه به بهترینا برسی و خوشبخت بشی

منم خیلی باید فکر کنمو یه تصمیم خوب بگیرم

بازم ازت ممنونم
 

A Engineer

عضو جدید
سلام
دوست من، تعدادی از پست های اوایلتون رو خوندم ...
و چون زمان دانشجویی توی موقعیتی مشابه با اون خانم مدنظر شما قرار گرفتم نظرم میدم...

من فقط یک ترم این مشکل رو داشتم، و با اینکه اوایل از اون شخص بدم نمیومد این رفتارش کاملا دلزده م کرد..
ایشون بعد مدتی که متوجه دوستی من و یک خانم همشهری ش شد، این خانم رو هم مسول زیرنظر گرفتن توی خوابگاه کرده بود...

اینقدر رفتارش ناراحتم کرده بود که دوس داشتم یه بار جلو بیاد تا با صراحت تمام بهش "نه" بگم!!
و بعد مدتی هم سعی کردم بفهمم چی باعث علاقه ش شده و عکسش رو انجام می دادم! تا دوره مهمانم تمام شد و رفتم!

این رفتار در بهترین حالت ببخشین رک می گم ولی به نظر من "بی عرضه بودن" رو القا می کنه..

فکر می کنم حالا هم بهتره به خواهرتون بگین بره و اول بدون اینکه بگه دقیقا از طرف کی اومده در موردتون باهاش صحبت کنه...و بعد بگه خواهر شماست و برای جواب هم بهش مهلت بده.

هرچند با صحبت هایی که در مورد ایشون داشتین مطمئن نیستم شرایطتون رو بپذیرن ولی لااقل تکلیفتون روشن میشه (البته شرایطتون منطقی نیست)

موفق باشین :gol:


سلام

من خودمم قبول دارم که دنبال کردنام بی مورد بوده اما زیاده از حدم نبوده
من همیشه منتظر یه فرصت بودم تا برم و باهاش حرف بزنم

بی عرضگی به خاطر چی؟؟؟؟؟؟؟؟
من وقتی مطمین شدم رفتم جلو که درخواست بدم که اون مشکل پیش اومد

بعد از اون ماجرا دنبال کردنام بیشتر شد که فرصتی گیر بیارم که همه چیزو توضیح بدم

قبل از اونروزی که برای اولین بار رفتم سمتش نگاه و برخوردش خیلی خوب بود و این بهم شجاعت داد که برم جلو

حالام که شما چنین مشکلی داشتید بهم بگید چیکار کنم که درست بشه؟

از طرف یه دختری که این مشکل واسه خودش پیش اومده بگو چه کاری باید میکرد که تو ببخشیش؟
یعنی چیکار کنه تو بهش فرصت میدی
خواهش میکنم خوب فکر کنو بهم بگو اون پسر باید چیکار کنه و چطوری میتونه نظرتو جلب کنه تا ببخشیش و بدونی سوتفاهم بوده و قصدش بد نبوده و اگه کاری کرده از بی تجربگی بوده

خواهش میکنم دوستم
 

rel!ance

کاربر فعال
سلام
الان امتحانات میان ترم شروع شده ولی من اصلا انگیزه و حوصله درس خوندن ندارم...
چکار کنم؟
 
  • Like
واکنش ها: TRON

TRON

کاربر فعال
سلام
الان امتحانات میان ترم شروع شده ولی من اصلا انگیزه و حوصله درس خوندن ندارم...
چکار کنم؟

1.یه جای آروم پیدا میکنین که هیچکی جز شما اونجا نباشه
2.کتابو میذارین جلوتون
3.به هیچی فکر نمیکنین
4.کتابو باز میکنین و یه نگاه کلی بهش میندازین
5. میخونینش

درس خوندن اصلا نیازی به انگیزه نداره:smile:
 

-anjel-

عضو جدید
سلام
الان امتحانات میان ترم شروع شده ولی من اصلا انگیزه و حوصله درس خوندن ندارم...
چکار کنم؟

روش خودم رو برای شما میگم. من واسه خودم جایزه میذارم. درس هام رو مبحث به مبحث تقسیم بندی میکنم. هر یک مبحث که خوندم به عنوان جایزه میرم سراغ کار مورد علاقه ام. مثلا من به شخصه عاشق ترانه و ترانه سرایی هستم. به عشق اینکارم که شده، با شور و پر تلاش مبحثم رو تموم میکنم تا برم سراغ ترانه. حالا شما هم هرچی که خودت علاقه داری رو جایزه بذار واسه خودت. ولی به شرطی که تقلب نکنی ها، تا اون قسمت درست رو تموم نکردی، از جایزه خبری نیست... ;)
موفق باشی.
 

rel!ance

کاربر فعال
روش خودم رو برای شما میگم. من واسه خودم جایزه میذارم. درس هام رو مبحث به مبحث تقسیم بندی میکنم. هر یک مبحث که خوندم به عنوان جایزه میرم سراغ کار مورد علاقه ام. مثلا من به شخصه عاشق ترانه و ترانه سرایی هستم. به عشق اینکارم که شده، با شور و پر تلاش مبحثم رو تموم میکنم تا برم سراغ ترانه. حالا شما هم هرچی که خودت علاقه داری رو جایزه بذار واسه خودت. ولی به شرطی که تقلب نکنی ها، تا اون قسمت درست رو تموم نکردی، از جایزه خبری نیست... ;)
موفق باشی.

سلام
پیشنهادتون جالبه ولی بدبختانه من اراده ام ضعیفه و نمیتونم به تصمیمی که میگیرم عمل کنم ...
قبلا به خودم می گفتم اگه درس نخونم حق ندارم بیام نت!! یا حق ندارم فیلم ببینم اما فقط چند روز بهش عمل می کردم...
پشتکار هم ندارم برای درس خوندن
در کل حس می کنم هیچ انگیزه ای برای تلاش ندارم و چیزی برام مهم نیست!
حس می کنم به پوچی رسیدم یا شاید دارم افسرده می شم ..
 

-anjel-

عضو جدید
میدونم چی میگی اما خودت رو تو موقعیتی قرار بده که کار دیگه ای نتونی بکنی. مثلا برو کتابخونه!
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام

من خودمم قبول دارم که دنبال کردنام بی مورد بوده اما زیاده از حدم نبوده
من همیشه منتظر یه فرصت بودم تا برم و باهاش حرف بزنم

بی عرضگی به خاطر چی؟؟؟؟؟؟؟؟
من وقتی مطمین شدم رفتم جلو که درخواست بدم که اون مشکل پیش اومد

بعد از اون ماجرا دنبال کردنام بیشتر شد که فرصتی گیر بیارم که همه چیزو توضیح بدم

قبل از اونروزی که برای اولین بار رفتم سمتش نگاه و برخوردش خیلی خوب بود و این بهم شجاعت داد که برم جلو

حالام که شما چنین مشکلی داشتید بهم بگید چیکار کنم که درست بشه؟

از طرف یه دختری که این مشکل واسه خودش پیش اومده بگو چه کاری باید میکرد که تو ببخشیش؟
یعنی چیکار کنه تو بهش فرصت میدی
خواهش میکنم خوب فکر کنو بهم بگو اون پسر باید چیکار کنه و چطوری میتونه نظرتو جلب کنه تا ببخشیش و بدونی سوتفاهم بوده و قصدش بد نبوده و اگه کاری کرده از بی تجربگی بوده

خواهش میکنم دوستم


سلام دوست من ..خوشحال میشم بتونم بهتون کمکی کرده باشم .

راستش خیلی فکر کردم، ولی چیزی به ذهنم نمی رسه .. فقط میدونم کلافه شده بودم و همونطور که گفتم پی راهی بودم که به خاطر خودش هم شده دست برداره ( البته امیدوارم مجدداً به بعضی دوستان منطقی بر نخوره!)

گفتین مطمئن شدین رفتین جلو؟ یعنی مطمئن نبودین و این همه دنبالش کرده بودین؟

بعدم از چی مطمئن شدین؟
که باهاش دوست بشین؟ مگه عاشق حجب و حیاش نشدین؟ به نظرتون همچین کسی توی خیابون به شما گوش می کنه و باهاتون حرف می زنه؟ معلومه که بهش برمیخوره.
یا مطمئن شدین که باهاش ازدواج کنین؟ خب به نظر خودتون یه پسر وقتی به مناسب بودن یه گزینه برای ازدواج مطمئن میشه دنبالش می کنه و توی خیابون باهاش حرف می زنه یا اینکه سعی می کنه از طریق خانواده ها و جدی اقدام کنه؟

میشه بدونم شرایطی که شما دارین و می خواین راضی بشه چیه؟ گفتین مشکل سربازی دارین درسته؟
 

A Engineer

عضو جدید
سلام دوست من ..خوشحال میشم بتونم بهتون کمکی کرده باشم .

راستش خیلی فکر کردم، ولی چیزی به ذهنم نمی رسه .. فقط میدونم کلافه شده بودم و همونطور که گفتم پی راهی بودم که به خاطر خودش هم شده دست برداره ( البته امیدوارم مجدداً به بعضی دوستان منطقی بر نخوره!)

گفتین مطمئن شدین رفتین جلو؟ یعنی مطمئن نبودین و این همه دنبالش کرده بودین؟

بعدم از چی مطمئن شدین؟
که باهاش دوست بشین؟ مگه عاشق حجب و حیاش نشدین؟ به نظرتون همچین کسی توی خیابون به شما گوش می کنه و باهاتون حرف می زنه؟ معلومه که بهش برمیخوره.
یا مطمئن شدین که باهاش ازدواج کنین؟ خب به نظر خودتون یه پسر وقتی به مناسب بودن یه گزینه برای ازدواج مطمئن میشه دنبالش می کنه و توی خیابون باهاش حرف می زنه یا اینکه سعی می کنه از طریق خانواده ها و جدی اقدام کنه؟

میشه بدونم شرایطی که شما دارین و می خواین راضی بشه چیه؟ گفتین مشکل سربازی دارین درسته؟


سلام

واقعا ازت ممنونم که اومدی

دوست عزیزم

من وقتی ایشونو دیدم بهشون علاقه مند شدم

خوب ایشونم که منو نمیشناخت و گفتم باید نشونش بدم که بهش علاقه مندم

فقط 2 روز در هفته میدیدمش

یه روزش موقعی بود که کلاسشون تموم میشد و همون جا کلاس من شروع میشد

و یه روزم توی مسیر آزمایشگاه ها میدیدمش

وقتی از کنارش رد میشدم نگاهش میکردم تا متوجه من بشه

خیلی گذشت که متوجه شد که من به خاطر اون اونجام

اصلا زیاده از حد نبود

همون 2روز بود و فقط موقعی بود که از کلاس تعطیل میشد و اصلا دنبال کردنی نبود

روزا گذشت و اونم کم کم بهم توجه میکرد و وقتی منو میدید نگام میکرد

نگاهش واسم خیلی خوب بود و احساس کردم که میدونه که بهش علاقه دارم و ازم بدش نمیاد

با خودم گفتم باید برم و باهاش حرف بزنم

یعنی بهش بگم که بهش علاقه دارم

و چون نمیدونستم باید چه موقع و توی چه شرایطی این کارو کنم گفتم چون چیزی ازش نمیدونم(که جلوی دوستاش راحت هست یا نه) بهتره که وقتی تنها بود برم سمتش

یه روزی که امتحان داشتیم من بیرون سالن منتظر بودم تا ببینمش

وقتی بیرون اومد تا متوجه من شدو با لبخند بهم نگاه کرد

منم وقتی از اتوبوس پیاده شدیم(تو محلمون) رفتم سمتش و اونجوری شد که در جریانید

من هدف و نیتم پاکو خوب بوده وهست و خواهد بود

خوب رفتم که بهش بگم و باهاش صحبت کنم و وقتی حرف زدیم درباره این موضوعات حرف بزنیم و نظر اونو درباره خودم و نیتم بدونم

من گفتم باهاش حرف میزنم و بهش میگم که بهش علاقه دارم و میخوام باهاش حرف بزنم و این فرصتو بهم بده

نمیخواستم که توی خیابون شونه به شونه من باهام راه بره و حرفامو گوش بده نه

فقط خواستم بدونه و یه فرصت مناسب بده که حرف بزنم
 

A Engineer

عضو جدید
سلام دوست من ..خوشحال میشم بتونم بهتون کمکی کرده باشم .

راستش خیلی فکر کردم، ولی چیزی به ذهنم نمی رسه .. فقط میدونم کلافه شده بودم و همونطور که گفتم پی راهی بودم که به خاطر خودش هم شده دست برداره ( البته امیدوارم مجدداً به بعضی دوستان منطقی بر نخوره!)

گفتین مطمئن شدین رفتین جلو؟ یعنی مطمئن نبودین و این همه دنبالش کرده بودین؟

بعدم از چی مطمئن شدین؟
که باهاش دوست بشین؟ مگه عاشق حجب و حیاش نشدین؟ به نظرتون همچین کسی توی خیابون به شما گوش می کنه و باهاتون حرف می زنه؟ معلومه که بهش برمیخوره.
یا مطمئن شدین که باهاش ازدواج کنین؟ خب به نظر خودتون یه پسر وقتی به مناسب بودن یه گزینه برای ازدواج مطمئن میشه دنبالش می کنه و توی خیابون باهاش حرف می زنه یا اینکه سعی می کنه از طریق خانواده ها و جدی اقدام کنه؟

میشه بدونم شرایطی که شما دارین و می خواین راضی بشه چیه؟ گفتین مشکل سربازی دارین درسته؟


من که نمیدونستم باید چیکار کنم

گفتم باید خودم برم و باهاش حرف بزنم

یعنی بدونه که من بهش علاقه دارم

نمیدونستم همین اوله کار هم باید مثلا یکیو واسطه کنم

بعدشم گفتم شاید بدش بیاد

آدما مختلفن و نظراشونم مختلفه

مثلا یه خانومی گفته بود که من دوست دارم هرجا میرم پسره دنبالم بیاد و جلوی دوستام نگام کنه و اگه جلوی دوستامم بیاد سمتم ناراحت نمیشم(حالا به خوب بودن این خانوم یا بد بودنش کاری ندارم) فقط خواستم بگم من نمیدونستم کدوم راه بهتره

و درضمن
من گفتم خودم برم بگم خیلی بهتره

وقتی برای باره اول رفتم سمتش و اونجوری شد

یه مدت ازم دوری میکرد

منم دنبالش بودم که یه فرصتی پیدا کنمو ازش معذرت بخوام و بگم که قصدم بد نبوده

دوست عزیزم
من خواستم و میخوام که باهاش حرف بزنم و نظر خودشو دربارم بدونم و شرایطمو بگمو شرایطشو بشنوم و با وجود علاقه اون و خواستن اون یه تصمیم خوب بگیریم

من نمیخواستم که الان ازدواج کنم

اگه اینجوری بود آره حق با شماست همون اول از طریق خانواده ها باید جلو رفت

من گفتم 2سال سربازیمه اونم 2سال درس داره

باهاش حرف بزنم و نظر اونو بدونم
 

A Engineer

عضو جدید
و اینم بگم که واقعا هدف من ازدواج بوده و هست

گفتم نظر اونو بدونم که بفهمم خودش و خونوادش چه انتظاراتی دارن و شرایط منو بفهمه

یعنی بهترین کار چیه

دوست باشیم

رسمی برم خواستگاریش

وقتی سربازیم تموم شد برم(یعنی برام بمونه) و دوستی نباشه

یا مثلا خواهرای بزرگمون و یا مادرامون بدونن

من خواستم باهاش حرف بزنم و آشنا بشیم

الان منو بد میدونه

من قصدم بد نبوده و اگه اشتباهیم بوده از بی تجربگی بوده

میخوام اینارو بدونه و به حرفام گوش بده و از من بدش نیاد
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من که نمیدونستم باید چیکار کنم

گفتم باید خودم برم و باهاش حرف بزنم

یعنی بدونه که من بهش علاقه دارم

نمیدونستم همین اوله کار هم باید مثلا یکیو واسطه کنم

بعدشم گفتم شاید بدش بیاد

آدما مختلفن و نظراشونم مختلفه

مثلا یه خانومی گفته بود که من دوست دارم هرجا میرم پسره دنبالم بیاد و جلوی دوستام نگام کنه و اگه جلوی دوستامم بیاد سمتم ناراحت نمیشم(حالا به خوب بودن این خانوم یا بد بودنش کاری ندارم) فقط خواستم بگم من نمیدونستم کدوم راه بهتره

و درضمن
من گفتم خودم برم بگم خیلی بهتره

وقتی برای باره اول رفتم سمتش و اونجوری شد

یه مدت ازم دوری میکرد

منم دنبالش بودم که یه فرصتی پیدا کنمو ازش معذرت بخوام و بگم که قصدم بد نبوده

دوست عزیزم
من خواستم و میخوام که باهاش حرف بزنم و نظر خودشو دربارم بدونم و شرایطمو بگمو شرایطشو بشنوم و با وجود علاقه اون و خواستن اون یه تصمیم خوب بگیریم

من نمیخواستم که الان ازدواج کنم

اگه اینجوری بود آره حق با شماست همون اول از طریق خانواده ها باید جلو رفت

من گفتم 2سال سربازیمه اونم 2سال درس داره

باهاش حرف بزنم و نظر اونو بدونم

دوست خوبم اتفاقا منم توی پست قبلیم می خواستم همینو بگم...که آدما روحیات و شرایط مختلف دارن ... و نمی شه برای دو نفر یک نسخه پیچید...و از حرفهایی که می زنین میشه حدس زد اون خانم به اندازه من دلزده و کلافه نشده..


بعدم اینکه شرایط شما رو من می دونم...ایشون که نمی دونسته .

حالا هم شما تا اینجا پیش اومدی، سعی کن از حالا سنجیده تر و مطمئن تر قدم برداری که انشاالله به بهترین انتخاب برسی.

میشه دقیق تر بگین؟ نظرش در مورد چی رو بدونین؟
شما می خواین این دو سالی که شما سربازی می رین دوست باشین؟ نامزد؟ هیچ کدوم یا ...؟
 

Similar threads

بالا