كوي دوست

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کـنی
اسـباب جمـع داری و کاری نمی‌کنی
چوگان حکـم در کف و گویی نـمی‌زنی
باز ظـفر به دست و شکاری نمی‌کـنی
این خون کـه موج می‌زند اندر جـگر تو را
در کار رنـگ و بوی نگاری نـمی‌کـنی
مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نـمی‌کـنی
ترسـم کز این چمن نبری آسـتین گـل
کز گلشنـش تحمـل خاری نمی‌کـنی
در آسـتین جان تو صد نافه مدرج اسـت
وان را فدای طره یاری نـمی‌کـنی
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
و اندیشـه از بلای خماری نـمی‌کـنی
حافـظ برو کـه بـندگی پادشاه وقـت
گر جملـه می‌کنـند تو باری نمی‌کـنی
 

monmoni

عضو جدید
سلااااااااااااااااااااام بر همگی !!!!!!

دوستای گل من کجان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
صبا اگر گذري افتدت به كشور دوست
بيار نفخه اي از گيسوي دوست
بجان او به شكرانه جان برافشانم
اگر بسوي من آري پيامي از بر دوست
وگر چنانكه در آن حضرتت نباشد بار
براي ديده بياور غباري از در دوست
من گداي او تمناي وصل هيهات
مگر به خواب بينم خيال منظر دوست
دل صنوبريم همچو بيد لرزان است
ز حسرت قد و بالاي چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چيزي نمي خرد ما را
به عالمي نفرو شيم موئي از سر دوست
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسكين غلام و چاكر دوست
 

afshin_ss

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان الهه جون اين آپارتمان مسكوني تالار ادبياته ديگه بچه ها جمع ميشن دور هم گل ميگن و گل ميشنون دلشون وا ميشه شوخي و خنده و اين كارا
 

الهه_م

عضو جدید
سلام دوستان الهه جون اين آپارتمان مسكوني تالار ادبياته ديگه بچه ها جمع ميشن دور هم گل ميگن و گل ميشنون دلشون وا ميشه شوخي و خنده و اين كارا
سلام افشین
جدی میگی؟:redface:
مرسی که گفتی
پس منم هستم:D
افشین اینجا هم حضورغیاب داریم؟;)
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بنام دوست که هر چه داریم از اوست . یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود


پایان نخستین شب بود پیش از آن نه شبی بود و نه روزی. عالم زر در انتظار طوفان


روز الست سکوت کرده بود . خداوند خدا همه ی ذرات را فرا خواند وذرات پراکنده


بصدای دعوت فرشتگان به هم برآمدند و در یک چشم به هم زدن پشت سر هم زانو به


زانوی هم نشستند و خداوند شروع به نوشتن کرد


در هر ذره ای می نگریست و بر لوح سبز رنگش چیزی می نوشت . نوبت من شد دیدم


که در من می نگرد. ناگهان تمام هستی ام گرم شد نگاهش را از من گرفت و قصه ام را


نوشت. روحی در من دمیده شد و امانتی بر شانه هایم هموار گردید . اسماء را آموختم و


فرشتگان را نگریستم که به امر او سجده می کردند و کفر را دیدم که تسلیم نشد؛ به امر


او" نه" گفت مسلمان نشد وبر خواسته ی خداوندگار معشوقم عشق نورزید . نگاهش


کردم دلم گرفت دلم عجیب گرفت و دلم می گیرد وقتی در مذهب عشق تسلیم نمی بینم؛


مسلمان نمی بینم . خشمگین می شوم؛ گر می گیرم آتشم می زند آری ابلیس سالهاست


.که آتشم می زند. خداوند فرمود" دور باش" و ابلیس با خود عهد بست آنروز


من هم با تو عهد بستم که جز خدا نگویم و جز خدا نپویم و ما هم پیمان شدیم آنروز



یادت می آید ؟ یادت می آید که خدا شاهد این پیوند بود؟ با تو پیوند خوردم که جز

عشق


نگویم و جز عشق نجویم و من تو " ما " شدیم


نگاه کن ابلیس را می نگری؟ او نمی خواهد من و تو ما شویم او می خواهد خدا را جدا

کند . می بینی نقل یک نقطه است؛ نقطه ای که پر از راز و رمز است . که اگر در فکر

بالا باشد خداست و اگر در تکاپوی پایین جداست . خوب گوش کن. این ندایی


دوباره است؛ این دعوتی عاشقانه است دوست بدار و به هیچ قیمتی دوستی را از خاطر


مبر . سجده ی شکر به جای آور و پیمانمان را بیاد آورد



همه را دوست بدار چرا که همه اوست و او" یکی" است
 

afshin_ss

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه بابا صاحباي اينجا مهربونن همه عين من نيستم زوري بخوان بكشونن بچه ها رو تو تاپيك ولي نه كه خيلي حضور غياب تو شماها تاثير داره بخصوص تو

ولي بالا سر شما بايد زور باشه همينطوريشم با حضور غيابم نمياين سر خونه هاتون تو آپارتمان بايد بندازمتون بيرون بي خانمان بشين بعد قدر خونه رو بدونين
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام بر اق محس صاحب این کوی و برزن
چیطوری؟خوفی؟
خب ما واقعا نفهمیدیم اینجا چه میکنید نمیخوای بگی
سلام الهه خوبي چه خبر
اينجا محل دوست است و كوي دوست محل دوستي بي آلايش هست
افشين هم توضيح داد
عشق یعنی گم شدن در کوی دوست
عشق يعني هر چه در دل آرزوست
عشق یعنی شب نشینی با خدا
گفتگو با ناله اما بی صدا
دردا و حسرتا كه عنانم زدست رفت
دستم نمي رسد كه بگيرم عنان دوست
سلام دوستان الهه جون اين آپارتمان مسكوني تالار ادبياته ديگه بچه ها جمع ميشن دور هم گل ميگن و گل ميشنون دلشون وا ميشه شوخي و خنده و اين كارا
سلام افشين جان خوبي امشب چي داري برامون مترجمت هم نيومده
 

afshin_ss

عضو جدید
کاربر ممتاز
محسن خب بايد مترجم باشه ديگه حيفه نيست شعر بخونم كه اصلا دو شبه از اينجا بي خبرم نمي دونم چرا ولي كلا از خودمم بي خبر بودم ايشالا پرقدرت ادامه خواهم داد به خواندن شعراي گيلكي راستي اربعين رو هم تسليت ميگم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هوالحی القیوم



هیچکس دیگر نمی تواند بند اسارت از پایت بگسلد ؛ تو خود صیاد خودی ؛ چگونه می توانیم آزادت کنیم ؟

تو خود بند بگسل و رها شو

تو عاشقی بر زنجیرهایت و آزادی را از ما می طلبی؟

چه خواهش عبثی

تو خود عامل بدبختی ها و رنجهای خودی و از ما آزادی خود را می طلبی؟

و تو همچنان همان بذرها را می فشانی. به همان راه می روی. همان آدم گذشته ای

و همان گیاه را باغبانی
که می تواند تو را نجات دهد؟

چرا کسی باید ترا ناجی باشد؟

ما در آنچه که هستی نقشی نداشته ایم

تنها تو ؛ تنها تو هستی که خود را اینجا رسانده ای

تو هم زندانی هستی هم زندانبان این را درک کن و رها شو

هم صیدی هم صیاد

اما صید چه کسی و چه چیزی؟

وصیاد کدام شکاری؛ شکارچی؟
 

الهه_م

عضو جدید
خوب شد گفتی افشین منم تسلیت میگم
خب من واسه همین نفهمیدم اینجا چه خبره
فکر کردم یه جورای شب شعره
شایدم نقدشعرو..................:redface:
 

afshin_ss

عضو جدید
کاربر ممتاز
اينم يه شعر گيلكي مال شيون فومني عزيز



کو ستاره فان درم تي چومانه سويانده ؟
کوزيمينا سربنم عطرتي زانويانده ؟


مي پاتان آپيله سوغات مي پابراندگي
کویتا کوچا دوارم می کوچیکی بویا نده

بائيد آي دس براران ئيپچه مي لبلا بيگيرد
هه چينه ي کول ده بدا مي شانه ، چانچويانده

ولانيد جغدازنم پسکلا پوشان بموجم
بدامي خونا بجار ، آنقده زالويانده

کوي دانه آينه ر مي ديل سفره واکونم
خورا زرخا نكونه توشكه خو ابرويانده

می چومان تیرپیری شه خورشید سورما چی وابو
بدا دونيا واويلان مي چشم کم سويانده

گيلان – اوي گيلان ! مي دردا نتانه چاره کودن
اگه دس نخسه حکيم تي گيله دارويا نده

شعر توم بجارا واش پوراکونه تاچکره
اگه قوت تي پلا «شيون»بازو يانده




فارسي

به کدام ستاره نظر اندازم که برق چشمان ترا نداشته باشد ؟
سر بر دامن کدامين زمين بگذارم که عطر زانوي تو از آن برنخيزد . ؟

آبله کف پايم سوغات ايام پا برهنگي من است . از کدامين کوچه بگذرم که بوي کودکيم را ندهد؟

بياييد اي دوستان دوران همبازي من ! کمي هم ناز مرا بکشيد ، نگذاريد شانه ام به چانچو (چوبي که بر دوش مي گذارند و دوزنبيل از دو سر آن مي آويزند تا باري را به سامان برسانند کولي رايگان بدهد!

نگذاريد من غمگنانه ، پس پشت خاطرها پرسه بزنم
نگذارید خونم را شاليزار به زالو بخوراند .

براي کدامين آينه ، سفره دلم را بگشايم که شادي را از او نگيرم و گره بر ابروانش نيندازم ؟


چشمانم سياهي مي رود پس سرمه خورشيد چه شده است ؟
نگذاريد دنيا براي چشمان کم سوي من پشت چشم نازک کند .

گيلان – آهاي گيلان ! دردم را نمي تواند چاره بکند حکيمي
که از داروهاي محلي تو دست نويس نسخه نداشته باشد .

علفهای هرز تا بالای قوزک پای شالیزار جوان شعر خواهد رسید
اگر برنج تو به بازوي شيون توانايي ندهد
 

afshin_ss

عضو جدید
کاربر ممتاز
بابا ارغوان خودش مدير ماليه منه خودم پست رو بهش دادم ولي خب حالا كه اسم ارغوان رو آوردي ميشه بهت ارفاق كرد تا تابستون بعد هر چي باشه از همكاراي خودمه و دستمون تو يه كاسه هستش
 

فروردین

عضو جدید
دفتر خاطره‌هامون پر شده از غم و حسرت
چند صفحه حرف نگفته، چند صفحه ماتم غربت

تا به كي گوشه نشستن، عكس فردا رو كشيدن
تا به كي رفتن و رفتن، اما هيچ جا نرسيدن
يا كه موندن پشت ديوار و يه توجيه
اينه بن بست، بسه رفتن

مثل اون پرنده‌اي كه تو قفس فكر فراره
ولي وقتي مي‌ره بيرون، نمي‌دونه كي رو داره
تو هم يه اسيري اما، اسير قلبت و نقشت
نقشي كه خودت نوشتي، ولي دنيا نمي‌ذاره

بيا اين نقش رو رها كن، فكر تازه‌اي بنا كن
بگذر از حرف نگفته، بگذر از غم غريبي
به جاي حسرت روزهاي گذشته
يا شمردن سرانگشتي قاب‌هاي شكسته

به ستاره‌ها نگاه كن، به طلوع گرم خورشيد
به حضور ماه و مهتاب، به طراوت شقايق
كه يه فرداي ديگه، تو دفتر خاطره‌هامون بمونه
چند صفحه حرفاي تازه، چند تا شاخه گل پونه

 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خدا
مناجات عشق
قلبت به بی کرانگی دریا
چشمانت امتدادی از زیبایی طلوع هزاران خورشید
خنده‌هایت تبسم لبان غنچه‌های نوشکفته بهار
نفس‌هایت نسیم خنک صبح بهاری در دشتی پر از گل و سنبل
نگاهت جریان رودی زلال از مهربانی
دست‌هایت نوازش ملایم نسیم سحر
کلامت لطافت یاس محبت
وجودت سرشار از آبی بیکران آسمان
و هستی‌ات نشانه زندگانی عشق بر زمین
دور یا نزدیک
عشق تو در قلبم جاری است
هر کجا که باشم
تو روح گمشده من هستی
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
افشين جان خيلي شعر زيبايي بود وخيلي گيلكي اصيل من كم مي فهمم ازش ممنون كه معني هم گذاشتي تو كه به مترجم احتياج نداري
 

afshin_ss

عضو جدید
کاربر ممتاز
افشين جان خيلي شعر زيبايي بود وخيلي گيلكي اصيل من كم مي فهمم ازش ممنون كه معني هم گذاشتي تو كه به مترجم احتياج نداري


شيون فومني شعراش خيلي اصيله و سخته نميشه فهميد راستش من اينو از ديروز كه پيدا كرده بودم خيلي دنبال معنيش گشتم شده بود معضلم اين معنيش نمي دونم چرا گير داده بودم بهشا يه كم مامان اينا كمك كردن بعد ديدم از اونجايي كه برداشتم معنيش رو نوشته بود و من اصلا نگاه نكرده بودم و اينقدر دنبال معنيش گشتم!!!


میگم اینجا شب شعره بگید نه؟:mad:
خوب شب شعره دیگه
راست میگی افشین؟؟؟؟
خب نیو هم پارتیم هستاااااااااا:D


نه امشب اربعين انتظار نداري گيلكي بخونم كه برقصن؟؟؟نگاه كني روزا اينجا شعر ميذاريم شبا دور هم گپ مي زنيم شعر ميذاريم ميگيم و مي خنديم جات خالي اولين روز خودم اينجا ترانه هاي گيلكي مي خوندم از اون قديمياش
كلا آهنگ درخواستي مي خونم ديگه هر چي بخواين البته از فردا


تو بهتره جاي واسطه قرار دادن اين و اون با خودم راه بياي پارتي كه بالاتر از من وجود نداره تو اون آپارتمان
 

الهه_م

عضو جدید
بده الهه جون شعرایه به این قشنگی:w16:
نه گلم
اخه بچه مردمو گیج میکنن:(

نه امشب اربعين انتظار نداري گيلكي بخونم كه برقصن؟؟؟نگاه كني روزا اينجا شعر ميذاريم شبا دور هم گپ مي زنيم شعر ميذاريم ميگيم و مي خنديم جات خالي اولين روز خودم اينجا ترانه هاي گيلكي مي خوندم از اون قديمياش
كلا آهنگ درخواستي مي خونم ديگه هر چي بخواين البته از فردا


تو بهتره جاي واسطه قرار دادن اين و اون با خودم راه بياي پارتي كه بالاتر از من وجود نداره تو اون آپارتمان
راست میگیا خب ببین افشینم پارتیم هستاااااااااا:biggrin:
 

فروردین

عضو جدید
به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی

اگر سفر نكنی،

اگر كتابی نخوانی،

اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،

اگر از خودت قدردانی نكنی.



به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی

زماني كه خودباوري را در خودت بكشی،


وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند.

به آرامي آغاز به مردن مي‌كنی
اگر برده‏ی عادات خود شوی،
اگر هميشه از يك راه تكراری بروی
اگر روزمرّگی را تغيير ندهی
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نكنی،
يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی.

تو به آرامی آغاز به مردن مي‏كنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سركش،
و از چيزهايی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر مي‌كنند،
دوری كنی...،

تو به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
اگر هنگامی كه با شغلت،‌ يا عشقت شاد نيستی، آن را عوض نكنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی،
اگر ورای روياها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
كه حداقل يك بار در تمام زندگي‏ات
ورای مصلحت‌انديشی بروی . . .

امروز زندگی را آغاز كن!
امروز مخاطره كن!
امروز كاری كن!
نگذار كه به آرامی بميری
من خودم این شعرو خیلی دوس دارم واسه همین تقدیمش میکنم به شماها که دوستامین:w16:
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
حــامد عضویت در گروه دوست داران حافظ ادبیات 0
yanic بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟ ادبیات 3656

Similar threads

بالا