ما ز یاران چشم یاری داشتیم .............خود غلط بود آن چه ما پنداشتیم ............... تا درخت دوستی برگی دهد .....حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم .........گفت و گو آیین درویشی نبود......... ور نه با تو ماجراها داشتیم ..........شیوه چشمت فریب جنگ داشت......... ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم ....... گلبن حسنت نه خود شد دلفروز........ ما دم همت بر او بگماشتیم ........ نکتهها رفت و شکایت کس نکرد ..........جانب حرمت فرونگذاشتیم ........ گفت خود دادی به ما دل حافظا ........ ما محصل بر کسی نگماشتیم