قدرت پول

B A H R A M

عضو جدید
چه زیباست این
که بمیری قبل از آنکه پیر شوی
گویند حیف شد
جوان بود و رفت!
مثل...
می ترسم ، مضطربم
و با آن که می ترسم و مضطربم
باز با تو تا آخر دنیا هستم
می آیم کنار گفتگویی ساده
تمام رویاهایت را بیدار می کنم
و آهسته زیر لب می گویم
برایت آب آورده ام ، تشنه نیستی ؟
فردا به احتمال قوی باران خواهد آمد .
 

A&S

عضو جدید
کاربر ممتاز
می ترسم ، مضطربم
و با آن که می ترسم و مضطربم
باز با تو تا آخر دنیا هستم
می آیم کنار گفتگویی ساده
تمام رویاهایت را بیدار می کنم
و آهسته زیر لب می گویم
برایت آب آورده ام ، تشنه نیستی ؟
فردا به احتمال قوی باران خواهد آمد .
گفتی باران یادم افتاد روزی را که باران می آمد
ترسیده بودم
کنارم نبودی
گفتم میترسم
گفتی خدا بالای سرت ایستاده
سر بلند کردم نوری بود
...
 

B A H R A M

عضو جدید
گفتی باران یادم افتاد روزی را که باران می آمد
ترسیده بودم
کنارم نبودی
گفتم میترسم
گفتی خدا بالای سرت ایستاده
سر بلند کردم نوری بود
...
تو پیش بینی کرده بودی که باد نمی آید
با این همه دیروز
پی صدایی ساده که گفته بود بیا ، رفتم !
تمام راز سفر فقط خواب یک ستاره بود
خسته ام ری را .
می آیی همسفرم شوی ؟
گفتگویی میان راه بهتر از تماشای باران است
توی راه از پوزش پروانه سخن می گوییم
توی راه خوابهامان را برای بابونه های دره ئی دور تعریف می کنیم

باران هم که بیاید
هی خیس از خنده های دور از آدمی ، می خندیم ،
بعد هم به راهی می رویم
که سهم ترانه و تبسم است
مشکلی پیش نمی آید
کاری به کار ما ندارند ری را ،
نه کرم شبتاب و نه کژدم زرد .
وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی بر آن بلندی بنفش بنشینیم
دیگر دست کسی هم به ما نخواهد رسید
می نشینیم برای خودمان قصه می گوئیم
تا کبوتران کوهی از دامنه رویاها به لانه برگردند
 

A&S

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو پیش بینی کرده بودی که باد نمی آید
با این همه دیروز
پی صدایی ساده که گفته بود بیا ، رفتم !
تمام راز سفر فقط خواب یک ستاره بود
خسته ام ری را .
می آیی همسفرم شوی ؟
گفتگویی میان راه بهتر از تماشای باران است
توی راه از پوزش پروانه سخن می گوییم
توی راه خوابهامان را برای بابونه های دره ئی دور تعریف می کنیم

باران هم که بیاید
هی خیس از خنده های دور از آدمی ، می خندیم ،
بعد هم به راهی می رویم
که سهم ترانه و تبسم است
مشکلی پیش نمی آید
کاری به کار ما ندارند ری را ،
نه کرم شبتاب و نه کژدم زرد .
وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی بر آن بلندی بنفش بنشینیم
دیگر دست کسی هم به ما نخواهد رسید
می نشینیم برای خودمان قصه می گوئیم
تا کبوتران کوهی از دامنه رویاها به لانه برگردند
کاش کبوترها مرا دریابند زمانی که بغض دارم
کاش به پاکی آنها بودیم
خوب که فکر میکنم کنج دلم هنوز هم جا برایت باز است
صحنه ها و روزهای خوب را فراموش نمیکنم
آه که چقدر دلتنگم
دردی به جانم رخنه کرده که گویای همه چیز است و هیچ نیست
 

A&S

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگاه کن تمام هستی ام خراب میشود
شراره ای مرا به کام میکشد
مرا به اوج میبرد
مرا به دام میکشد
نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب میشود
نگاه کن من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان شب شدم
چو ماهیان سرخرنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
(فروغ فرخ زاد)
 

B A H R A M

عضو جدید
نگاه کن تمام هستی ام خراب میشود
شراره ای مرا به کام میکشد
مرا به اوج میبرد
مرا به دام میکشد
نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب میشود
نگاه کن من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان شب شدم
چو ماهیان سرخرنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
(فروغ فرخ زاد)

تمام راز سفر فقط خواب یک ستاره بود
 

B A H R A M

عضو جدید
ستاره ها که نامشان فقط ستاره بود
درخشش به کام من زبانه بود
سکوت رنگ کودکی فقط بهانه بود
فقط بهانه بود:gol:

بهانه دل من باش وقت نوميدي
خزانمو به بهار تو دارم اميدي
در آسمان دلت چرخ ميزنم هر روز
به تير چشم تو صياد دارم اميدي :heart:
 

A&S

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهانه دل من باش وقت نوميدي
خزانمو به بهار تو دارم اميدي
در آسمان دلت چرخ ميزنم هر روز
به تير چشم تو صياد دارم اميدي :heart:
چشمانت صیاد بود
من شکار تو شدم
ولی نفهمیدم که صیاد بعد از شکار چه به روز صید می آورد
افسوس...
 

B A H R A M

عضو جدید
چشمانت صیاد بود
من شکار تو شدم
ولی نفهمیدم که صیاد بعد از شکار چه به روز صید می آورد
افسوس...
من آن صيدم که افتاده ست دل در دام صيادم
نميخواهم که صيادم کند از بند آزادم
مرا اندوه آزادي ز دام چون تو صيادي
چنان در رنج ميدارد که ميآرد بفريادم
همه از بند مينالند و ميجويند آزادي
ولي من از گرفتاري به بند چون توئي شادم
دل از پرواز بي مقصد بتنگ آمد خوشا روزي
که ديدم دانه خال تو و در دامت افتادم
من آن مرغم که از بس مهرباني در قفس ديدم
هواي جانفراي بوستان رفته است از يادم
اگر دانسته بودم هست صيادم چنين زيبا
به دل تير تو ميکردم نهان و جان نميدادم
گرفتارم ولي از کس ندارم شکوه اي من
که خود اين بند را بر دست و پاي خويش بنهادم
 

A&S

عضو جدید
کاربر ممتاز
من آن صيدم که افتاده ست دل در دام صيادم
نميخواهم که صيادم کند از بند آزادم
مرا اندوه آزادي ز دام چون تو صيادي
چنان در رنج ميدارد که ميآرد بفريادم
همه از بند مينالند و ميجويند آزادي
ولي من از گرفتاري به بند چون توئي شادم
دل از پرواز بي مقصد بتنگ آمد خوشا روزي
که ديدم دانه خال تو و در دامت افتادم
من آن مرغم که از بس مهرباني در قفس ديدم
هواي جانفراي بوستان رفته است از يادم
اگر دانسته بودم هست صيادم چنين زيبا
به دل تير تو ميکردم نهان و جان نميدادم
گرفتارم ولي از کس ندارم شکوه اي من
که خود اين بند را بر دست و پاي خويش بنهادم
به بند تو گرفتارم که تا روزی رها کردی
همه راه پشیمانی به سوی من سوا کردی
ولیکن من ندانستم که بندت رازها داشت
کنون از سنگ زیرینش هویدا گشته آن پاک شکیبایی
که از گفتن نمیترسم...
تقلب کردین ها این شعر رو یه بار نوشته بودین;)
 

Lillian

عضو جدید
چه باحالین شما دوتا!!! تو این تالار هر کی هر کی....نشستین واسه خودتون شعر میگین!!! ای ول !!!:دی:gol::gol:
 

B A H R A M

عضو جدید
به بند تو گرفتارم که تا روزی رها کردی
همه راه پشیمانی به سوی من سوا کردی
ولیکن من ندانستم که بندت رازها داشت
کنون از سنگ زیرینش هویدا گشته آن پاک شکیبایی
که از گفتن نمیترسم...
تقلب کردین ها این شعر رو یه بار نوشته بودین;)

آن پرنده عاشق است
عاشق ستاره ماهي‌اي
كه مثل يك نگين نقره‌اي
روي دست آب برق مي‌زند
ماهي لباس نقره‌اي هم عاشق است
عاشق پرنده ي طلايي‌اي
كه مثل سكه‌اي
توي مشت آفتاب
برق مي‌زند


آن پرنده را ولي چطور
مي‌شود به ماهي‌اش رساند!
خطبه ي عروسيِ
اين دو عاشق عجيب را چطور
مي‌شود ميان ابر و آب خواند!
هيچ‌كس
تاكنون
سفره‌اي براي عقد ماهي و پرنده‌اي نچيده است
هيچ‌كس پرنده ماهي اي نديده است.

يك شبي ولي
مطمئنم عشق بال مي شود
راهيِ
جاده‌هاي روشن خيال مي‌شود
ماهي‌اي
مي‌پرد به سمت آسمان
يك شبي
مطمئنم عشق باله مي‌شود
راه هاي دور
مثل كاغذي
مچاله مي‌شود
و پرنده‌اي شناكنان
مي‌رود به قعر آب‌هاي بيكران
بعد از آن
روي نقشه‌هاي عاشقي
سرزمين تازه‌اي
آفريده مي‌شود
و پرنده ماهي‌اي
بال و پر زنان، شناكنان
هم در آب و هم در آسمان
ديده مي‌شود

یه وقتایی باید یه چیزایی رو دوباره گفت :gol:
 

A&S

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه باحالین شما دوتا!!! تو این تالار هر کی هر کی....نشستین واسه خودتون شعر میگین!!! ای ول !!!:دی:gol::gol:
شعرهای من از خودمه
اگه از خودم نباشه زیرش مینویسم
خوب این هم یه مدل حرف زدنه
خوشحالم که خوشتون اومده:gol:
 

B A H R A M

عضو جدید
چه باحالین شما دوتا!!! تو این تالار هر کی هر کی....نشستین واسه خودتون شعر میگین!!! ای ول !!!:دی:gol::gol:
:gol:
شعرهای من از خودمه
اگه از خودم نباشه زیرش مینویسم
خوب این هم یه مدل حرف زدنه
خوشحالم که خوشتون اومده:gol:

ولی شعرای من از خودم نیست...........
ای کاش از خودم بود
 

A&S

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن پرنده عاشق است
عاشق ستاره ماهي‌اي
كه مثل يك نگين نقره‌اي
روي دست آب برق مي‌زند
ماهي لباس نقره‌اي هم عاشق است
عاشق پرنده ي طلايي‌اي
كه مثل سكه‌اي
توي مشت آفتاب
برق مي‌زند


آن پرنده را ولي چطور
مي‌شود به ماهي‌اش رساند!
خطبه ي عروسيِ
اين دو عاشق عجيب را چطور
مي‌شود ميان ابر و آب خواند!
هيچ‌كس
تاكنون
سفره‌اي براي عقد ماهي و پرنده‌اي نچيده است
هيچ‌كس پرنده ماهي اي نديده است.

يك شبي ولي
مطمئنم عشق بال مي شود
راهيِ
جاده‌هاي روشن خيال مي‌شود
ماهي‌اي
مي‌پرد به سمت آسمان
يك شبي
مطمئنم عشق باله مي‌شود
راه هاي دور
مثل كاغذي
مچاله مي‌شود
و پرنده‌اي شناكنان
مي‌رود به قعر آب‌هاي بيكران
بعد از آن
روي نقشه‌هاي عاشقي
سرزمين تازه‌اي
آفريده مي‌شود
و پرنده ماهي‌اي
بال و پر زنان، شناكنان
هم در آب و هم در آسمان
ديده مي‌شود

یه وقتایی باید یه چیزایی رو دوباره گفت :gol:
کاش میشد پرنده میشدم
به اوج میرفتم و رها میشدم
و کاش درون خلوتم به ماهی درون آب میرسم
چه ساده از کنار آن رود حکمتش به خاکسار میرسم
من آن پرنده ام که اکنون به فریاد آن ماهی کوچک غرق در آب میرسم
رها میشوم از خیال که گویی هیچ نبوده ام و نیست پرنده ای
من از درون دل غمناک میشوم

این شهرتون محشر بود:gol:
 

Lillian

عضو جدید
شعرهای من از خودمه
اگه از خودم نباشه زیرش مینویسم
خوب این هم یه مدل حرف زدنه
خوشحالم که خوشتون اومده:gol:


چه خووووب...... :gol:خوش به حالت..... من هیچ وقت نه طبع شعر سرودن داشتم نه شعر خوندن....:( همیشه تو ارزوش موندم!!!!:cry:
 

B A H R A M

عضو جدید
کاش میشد پرنده میشدم
به اوج میرفتم و رها میشدم
و کاش درون خلوتم به ماهی درون آب میرسم
چه ساده از کنار آن رود حکمتش به خاکسار میرسم
من آن پرنده ام که اکنون به فریاد آن ماهی کوچک غرق در آب میرسم
رها میشوم از خیال که گویی هیچ نبوده ام و نیست پرنده ای
من از درون دل غمناک میشوم

این شهرتون محشر بود:gol:

شب سردی است ، و من افسرده.
راه دوری است ، و پایی خسته.
تیرگی هست و چراغی مرده.
می‌کنم ، تنها ، از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدم ها.
سایه‌ای از سر دیوار گذشت ،
غمی افزود مرا بر غم‌ ها.
فکر تاریکی و این ویرانی‌
بی خبر آمد تا با دل من
قصه‌ ها ساز کند پنهانی.
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است.
هر دم این بانگ برآرم از دل :
وای ، این شب چقدر تاریک است !
خنده‌ای کو که به دل انگیزم ؟
قطره‌ای کو که به دریا ریزم ؟
صخره‌ای کو که بدان آویزم ؟
مثل این است که شب نمناک است .
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من ، لیک ، غمی غمناک است.
:gol:
سهراب سپهری
 

A&S

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه خووووب...... :gol:خوش به حالت..... من هیچ وقت نه طبع شعر سرودن داشتم نه شعر خوندن....:( همیشه تو ارزوش موندم!!!!:cry:
الهیییی
آره واسه خیلیها سخته
ولی من از بچگی این حس رو داشتم
وقتی کسی یه بیت شعر میخونه بی اختیار بقیه اش رو از خودم میسازم یا با شعر جوابش رو میدم
 

A&S

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب سردی است ، و من افسرده.
راه دوری است ، و پایی خسته.
تیرگی هست و چراغی مرده.
می‌کنم ، تنها ، از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدم ها.
سایه‌ای از سر دیوار گذشت ،
غمی افزود مرا بر غم‌ ها.
فکر تاریکی و این ویرانی‌
بی خبر آمد تا با دل من
قصه‌ ها ساز کند پنهانی.
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است.
هر دم این بانگ برآرم از دل :
وای ، این شب چقدر تاریک است !
خنده‌ای کو که به دل انگیزم ؟
قطره‌ای کو که به دریا ریزم ؟
صخره‌ای کو که بدان آویزم ؟
مثل این است که شب نمناک است .
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من ، لیک ، غمی غمناک است.
:gol:
سهراب سپهری
گفتی از غم بگویم اما
من همان درد غم پاییزم
شاخه هایم خشک و خم شده اند
برگهایم همه زرد و خسته
ریشه ام خشکیده
من صبورم اما
به خدا دست خودم نیست اگر غم زده ام
...
 

B A H R A M

عضو جدید
گفتی از غم بگویم اما
من همان درد غم پاییزم
شاخه هایم خشک و خم شده اند
برگهایم همه زرد و خسته
ریشه ام خشکیده
من صبورم اما
به خدا دست خودم نیست اگر غم زده ام
...

من صبورم اما
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را
به غم غربت چشمان خودم می بندم
من صبورم اما
چه قدر با همه ی عاشقیم محزونم
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم
من صبورم اما
بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی تنگ غروب
و چراغی که تورا از شب متروک دلم دور کند من صبورم اما
آه این بغض گران صبر چه می داند چیست؟
 

A&S

عضو جدید
کاربر ممتاز
من صبورم اما
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را
به غم غربت چشمان خودم می بندم
من صبورم اما
چه قدر با همه ی عاشقیم محزونم
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم
من صبورم اما
بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی تنگ غروب
و چراغی که تورا از شب متروک دلم دور کند من صبورم اما
آه این بغض گران صبر چه می داند چیست؟
صبر کن
صبر کن من نه آنم که بدان فکر کنی
صبرکن قصه ی من آخر نیست
در قفس سوخت و خاکستر نیست
باد برده همه ی هستی او
خاک خورده نفس تازه او
مهربانی بکن ای تار دلم
صبرکن قصه به آخر برسد
تو برفتی و نمانده به دلم شوق دلت
تو برفتی و نگاهت هم رفت
من بماندم همه شب سوگ تو را
 

Lillian

عضو جدید
الهیییی
آره واسه خیلیها سخته
ولی من از بچگی این حس رو داشتم
وقتی کسی یه بیت شعر میخونه بی اختیار بقیه اش رو از خودم میسازم یا با شعر جوابش رو میدم



اره میدونم.... کسایی که شعر میگن طبع ذاتی دارن.....:crying2:
من تشکرام تموم شد.....:cry: چرا اینجا کوپنی شده تشکراش!!!!:cry: میام فردا ازتون تشکر میکنم....:(
:gol::gol:
 

A&S

عضو جدید
کاربر ممتاز
اره میدونم.... کسایی که شعر میگن طبع ذاتی دارن.....:crying2:
من تشکرام تموم شد.....:cry: چرا اینجا کوپنی شده تشکراش!!!!:cry: میام فردا ازتون تشکر میکنم....:(
:gol::gol:
خواهش میکنم گلم
تشکر واسه چی
سعی کن شاید بتونی یه چیزهایی بنویسی
از متن شروع کن
شعر واسه شروع سخته:gol:
 

Lillian

عضو جدید
خواهش میکنم گلم
تشکر واسه چی
سعی کن شاید بتونی یه چیزهایی بنویسی
از متن شروع کن
شعر واسه شروع سخته:gol:


من انشاهامم همیشه بابام مینوشت.....:D
الان اگه دیگه خیلی خیلی تو حس باشم بلکه بتونم دو خط احساسمو بگم!!! :redface:
ادامه بدین.....من مزاحمتون نمیشم.... :redface::gol:
 

B A H R A M

عضو جدید
صبر کن
صبر کن من نه آنم که بدان فکر کنی
صبرکن قصه ی من آخر نیست
در قفس سوخت و خاکستر نیست
باد برده همه ی هستی او
خاک خورده نفس تازه او
مهربانی بکن ای تار دلم
صبرکن قصه به آخر برسد
تو برفتی و نمانده به دلم شوق دلت
تو برفتی و نگاهت هم رفت
من بماندم همه شب سوگ تو را

از مرز خوابم می گذشتم،
سایه تاریك یك نیلوفر
روی همه این ویرانه ها فرو افتاده بود.
كدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
 

A&S

عضو جدید
کاربر ممتاز
از مرز خوابم می گذشتم،
سایه تاریك یك نیلوفر
روی همه این ویرانه ها فرو افتاده بود.
كدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
خواب...
به خواب دیدم که کسی به آتشم دوخته بود
سوخته بودم که در آن راز دلم نهفته بود
روزگاری به خیالی همه را دوست دل دانستم
لیک دیر زمانی است همه را دشمن دل میدارم
 

Similar threads

بالا