فلسفه قیام امام حسین (عاشورای حسینی )

کیانا احمدی

کاربر فعال
فلسفه قیام امام حسین (عاشورای حسینی )

وقتی اصحاب امام حسن مجتبی (ع)، آنقدر سستی كردند امام یك قرارداد موقت با معاویه امضاء كردند در مفاد این صلحنامه آمده بود كه بعد از مرگ معاویه مقام خلیفه مسلمین به امام حسن برسد و اگر ایشان به شهادت رسیده بودند به برادرش امام حسین منتقل شود برای همین معاویه امام حسن مجتبی را مسموم نمودند تا مدعایی نماند و خود معاویه می خواست حكومت را به شكل سلطنت و موروثی در بیاورد. تا زمان معاویه ، مسئله خلافت و حكومت یك مسئله موروثی نبود و فقط دو طرز تفكر بود:
الف: یك طرز تفكر كه خلافت، فقط شایسته كسی است كه پیغمبر او را منصوب كرده باشد.
ب: یك طرز تفكر دیگر این بود كه مردم حق دارند خلیفه ای برای خودشان انتخاب كنند و این مسئله در میان نبود كه یك خلیفه برای خود جانشین معین كند اما تصمیم معاویه از همان روزهای اول این بود كه نگذارد خلافت از خانه اش خارج شود ولی خود معاویه احساس می كرد این كار فعلا زمینه مساعدی ندارد و كسیكه او را به این كار تشویق و تشجیع نمود مغیره بن شعبه (لعنه ا…) بود چون مغیره خودش طمع حكومت كوفه را داشت مغیره همان شخصی بود كه با غلاف شمشیر به پهلوی خانم زهرا (س) زد و همان مغیره ای كه قبلا هم حاكم كوفه بوده است و از اینكه معاویه او را عزل نموده بود ناراحت بود. برای همین مغیره به شام رفت و به یزیدبن معاویه گفت نمی دانم چرا معاویه درباره تو كوتاهی می كند دیگر معطل چیست؟ چرا تو را جانشین خودش نمی كند یزید گفت پدر فكر می كند این قضیه عملی نیست مغیره گفت عملی است چون هر چه معاویه بگوید مردم شام اطاعت می كنند و مردم مدینه را مروان حكم و از همه جا مهمتر و خطرناكتر كوفه (عراق كنونی) است این هم بعهده من.
یزید به نزد معاویه رفت و مطالب مغیره را گفت وقتی معاویه ، مغیره را احضار نمود مغیره با تملق گویی و منطق قویی كه داشت معاویه را قانع می سازد معاویه هم برای بار دوم به او ابلاغ حكومت كوفه را می دهد (البته این جریان بعد از شهادت امام حسن مجتبی یعنی سالهای آخر عمر معاویه بوده است) مردم كوفه و مدینه با پیشنهاد مغیره و مروان مخالفت كردند لذا معاویه مجبور شد خودش به مدینه برود . معاویه پس از تسلط كامل بر محیط داخلی و پهناور اسلام كه از افریقای شمالی تا حدود چین توسعه یافته بود اولین و بزرگترین اشتباه خودش راجع به سیاست خارجی را مرتكب شد چون وقتی تصمیم گرفت پسر جوان و نالایقش را ولیعهد كند ولی مردم نپذیرفتند و او شكست خورد برای رسیدن به این قصد شومش مرتكب جنایت بزرگی شد و آن این بود كه با امپراطور روم كه نیرومندترین دشمن خونین اسلام و مسلمانان بود به نفع قصد شومش صلح كرد و با این عمل جلوی پیشروی اسلام را در اروپا متوقف ساخت و برای تهدید یك طرفردار نیرومند كه تاج و تخت یزید را پشتیبانی كند حاضر شد باجی هم به دولت روم بدهد.
معاویه زمانیكه كه خودش به مدینه رفت سه نفر كه مورد احترام مردم بودند را خواست (امام حسین –(ع) عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم ، عبدالله بن زییر، همان شخصی كه به امام علی خیانت كرد و مسبب جنگ جمل شد) معاویه سعی كرد با چرب زبانی به آنها برساند كه صلاح اسلام ایجاب می كند حكومت ظاهری در دست یزید باشد ولی كار در دست شما تا اختلافی میان مردم رخ ندهد حتی به آنها گفت شما فعلا بیعت كنید ولی آنها قبول نكردند. معاویه هنگام مردن، سخت نگران وضع پسرش یزید بود و به او نصایحی كرد كه اگر یزید جامه عمل می پوشاند یقیناً بیشتر می توانست حكومت كند نصایح این بود (ای پسر جان، من رنج بار بستن را از تو بر داشتم، كارها را برایت هموار كردم و دشمنانت را راحت نمودم و رقیبان عرب را زیر فرمانت آوردم مردم حجاز را منظور دار كه اصل تو هستند هر كس از آنها به نزد تو آمد گرامیش دار و هر كدامشان را هم غایب بود احوالش را بپرس اهالی عراق را منظور دار. و اگر خواستند حاكمی را از آنها عزل كنی دریغ نكن چون عزل یك حاكم، آسانتر از برابری با صد هزار شمشیر است اهل شام را هم منظور دار كه اطرافیان نزدیك و ذخیره تو هستند و اگر از دشمنی در هراس یودی از آنها یاری بجو و چون موفق شدی آنها را به وطن خودشان برگردان زیرا اگر در سرزمین دیگر بمانند اخلاقشان بر می گردد. سپس معاویه می نویسد پسرم من نمی ترسم كه كسی در حكومت با تو نزاع كند مگر 3 نفر حسین بن علی – عبدالله بن زییر- عبدالله بن عمر ]چون هر سه خلیفه زاده بودند.
حسین بن علی شخصی است كه اهل عراق او را رها نكنند و او را وادار به خروج می كنند اگر خروج كرد و برابر او پیروز شدی از او درگذر كه با تو خویشی نزدیك دارد و احترام و خلق او بسیار است و او نوه پیامبر است. اما عبدالله بن عمر اهل عبات است و اگر تنها بماند با تو بیعت می كند. ولی عبدالله بن زبیر اگر بر تو خروج كرد و بر او پیروز شدی بند از بندش جدا كن و تا بتوانی خون دیگران قوم خود را حفظ كن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

کیانا احمدی

کاربر فعال
فلسفه قیام امام حسین (عاشورای حسینی )

معاویه می دانست این سه نفر یقیناً اعتراض خواهند كرد چون اعتراض آنها به نظر معاویه بدین دلیل بود كه اگر خلافت به ارث برده می شود ما هم باید وارث باشیم و اگر خلافت به سابقه و لیاقت است هزاران مسلمان با سابقه و لیاقت است هزاران مسلمان سابقه دار تر از یزید هم وجود داشت و این اعتراضات واقعاً در ذهن اكثر مسلمان بود معاویه در این نصایح كاملا پیش بینی كرده بود كه اگر یزید با امام حسین (ع) به خشونت رفتار كند و دست خود را به خون آغشته كند دیگر نمی تواند خلافت خود را ادامه دهد بقول بنی امیه متأسفانه یزید نتوانست سیاست مرموزانه پدرش را اعمال كند و سیاستی غلط را اعمال نمود و زحمات 50 ساله امیر را رشته كرد . معاویه فردی زیرك بود و خوب می دانست و می توانست پیش بینی كند بر عكس یزید كه اولا جوان بود ثانیا مردی بود كه اشراف زاده و با لهو و لعب مانوس شده بود و كاری كرد كه در درجه اول به زبان خاندان بنی امیه و ابوسفیان تمام شد.
بعد از اینكه معاویه در نیمه رجب سال 60 هـ . ق به درك رسید یزید به حاكم مدینه ولید بن عقبه ابوسفیان (نوه ابوسفیان) نامه ای می نویسد و مرگ معاویه را اطلاع می دهد و طی نامه ای خصوصی دستور داد از حسین بن علی (ع) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بیگرد و اگر بیعت نكردند سرشان را برای من بفرست وقتی ولید بن عقبه نامه یزید را دریافت كرد امام بعد از سه روز حركت كرد. (علتش را انشاءالله در تاریخ واقعه كربلا تا شهادت خواهیم گفت) و به مكه هجرت نمود و شاید فكر شود كه هجرت بدین جهت بوده است كه مكه حرم امن الهی است و خون حضرت را نمی ریزند خیر بلكه اولا اعلام مخالفت خودش را اعلام كرد ثانیا اگر در مدینه می ماند صدایش آنقدر به عالم اسلام نمی رسید و اگر شهید هم می شد خونش تاثیر زیادی نداشت برای همین صدایش در اطراف پیچید كه امام حاضر به بیعت نشده است ثالثاً و از همه مهمتر امام حسین سوم شعبان وارد مكه شد و ماههای شعبان ، رمضان، شوال، ذی القعده و تا هشت ذی الحجه در مكه ماند ماههایی مهم كه مردم جهت حج عمره آنجا می آمدند تا اینكه 8 ذی الحجه رسید و مردم كه برای حج تمتع لباس احرام می پوشیدند و می خواهند به سوی منی و عرفات بروند همان لحظه ناگهان امام حسین (ع) اعلام می كند من می خواهم به طرف عراق و به سوی كوفه بروم یعنی پشت به حج و كعبه می كند و اعتراض و عدم رضایت خودش را به این شكل اعلام می كند. البته مسئله بیعت مسئله اصلی قیام نیست فقط تأثیرش این بود كه جرقه این حادثه عظیم كربلازده شود.

ب: دعوت مردم کوفه
در آن روز جهان اسلام سه مركز بزرگ و موثر داشت مدینه كه دارالهجره بود. شام كه دارالخلافه و كوفه كه قبلا دارالخلیفه بود و امیرالمومین علی (ع) در آنجا مركز حكومت خود قرار داده بود. بعلاوه كوفه شهری جدید التاسیس بود كه بوسیله سربازان اسلام در زمان عمر بن الخطاب (ل) ساخته شد و آنرا سربازخانه اسلامی می دانستند، وقتی مردم كوفه می فهمند كه امام با یزید بیعت نكرده نامه به امام می نویسد كه اگر به كوفه بیائید ما شما را یاری می كنیم و تاریخ قضاوت خواهد كرد كه زمینه مساعد بود ولی امام حسین از این فرصت طلائی استفاده نكرد و اگر پاسخ مثبت دهد می دانست كوفیان غیرت ندارند و ناكس هستند و تجربه داشت كه به پیامبر(ص) و علی (ع) و امام حسن (ع) خیانت كرده بودند. متأسفانه وقتی این تاریخها بدون تحلیل و فكر خوانده شوند عده ای دیگر فكر خواهند كرد كه اگر امام در خانه راحت نشسته و كاری ندارد كه به اسلام چه بلائی دارد وارد می شود و فكر می كنند امام را تنها چیزی كه حركت داد دعوت مردم كوفه بوده است در صورتیكه امام حسین آخر ماه رجب كه اوایل حكومت یزید بود برای امتناع از بیعت از مدینه خارج شد و چون مكه حرم امن الهی است و آنجا امنیت بیشتری وجود دارد لذا امام به مكه شرفیاب شدند ولی نامه كوفیان در 15 رمضان به امام حسین (ع) رسید یعنی یكماه و نیم بعد از اینكه امام نهضت خود را با عدم بیعت شروع نمودند نامه ها به دست امام رسید بنابراین دعوت مردم كوفه موضوع اصلی در این نهضت نبود بلكه در یك امر فرعی دخالت داشت. ماه رجب و شعبان كه ایام انجام حج عمره است مردم از اطراف به مكه می آیند و بهتر می توان آنها ارشاد نمود بعد از این ایام هم كه موسم جمع تمتع می رسد و فرصت مناسبی برای تبلیغ است.
بنابراین حداكثر تاثیر مردم كوفه در این حادثه عظیم كربلا این بود كه امام مكه را مركز قرار نداد به سوی كوفه برود وتاثیر دیگرش این بودكه امام پیشنهاد عباس را نپذیرد چون گفته بود امام كوفیان ناكس هستند یا به یمن برو یا به كوهستانهای آنجا پناه ببر یا اینكه دیگر به مدینه برنگرد.
امام هم مطلع شدند كه اگر در مكه بمانند ممكن است در همان حال احرام كه قاعدتاً كسی مسلح نیست، مامورین یزید خون حضرت را بریزند و هتك حرمت خانه خداوند شود و حرمت حج و اسلام شكسته شود و هم اینكه فرزند پیامبر را در حالت عبادت در حریم خانه فرا به شهادت برسانند از همه مهمتر، خون حضرت سیدالشهدا هدر می رفت و بعد هم شایع می كردند كه حسین با شخصی اختلافی جزئی داشته و او هم حضرت را كشت و مردم جاهل آن زمان هم قبول می كردند مسئله دیگر اگر كوفه هم صد در صد اتفاق آراء داشتند و خیانت نمی ورزیدند احتمال صدرصد نمی توانستیم بدهیم كه امام پیروز می شدند چون تمام مسلمانان كه مردم كوفه نبودند اگر مردم شام را كه قطعاً و یقیناً به آل ابوسفیان وفادار بودند را به تنهایی در نظر بگیریم كافی بود كه احتمال پیروزی را تنزل دهد چون همین مردم بودند كه در دوران خلافت حضرت علی (ع) توانستند در جنگ صفین با مردم كوفه 18 ماه بجنگند.
ج: احیای امر به معروف و نهی از منکر
امام اگر بیعت می كرد اولا تثبیت خلافت موروثی بود ثانیا شخصیت خود یزید است كه او فردی فاسق و بدتر از همه متظاهر به فسق بود معاویه و بسیاری از خلفای بنی امیه فاسق بودند ولی یك مطلب را كاملا درك می كردند و می دانستند اگر بخواهند ملك و قدرتشان باقی بماند باید تا حدودی زیاد ، مصالح اسلامی را رعایت كنند و می دانستند اگر میلیونها نفر جمعیت از نڟاد های مختلف چه در آسیا، آفریقا و یا اروپا در زیر حكومت واحد در آمده اند فقط به این دلیل است كه فكر می كنند خلفای آنها مسلمانند، به قرآن اعتقاد دارند و الا اولین روزی كه احساس می كنند كه خلیفه خودشان ضد اسلام است ، اعلام استقلال می كردند. معاویه هم شراب می خورد ولی دیده نشده بود در یك مجلس رسمی و علنی شراب خورده یا در حالت مستی وارد شود در حالیكه یزید علناً در مجالس رسمی شراب می خورد و میمون بازی می كرد كه حتی برای میمونش كنیه ای به نام اباقیس بود (خصوصیات یزید را در سه عامل مقدس قیام امام حسین(ع) خواهیم گفت) عكس العمل سوم ارزش بسیار بیشتری از دو عامل قبل دارد و به دلیل همین عامل بود كه این نهضت شایستگی پیدا كرد كه برای همیشه زنده بماند وچون نهضتهای والاتر از نظر تعداد و مسائل دیگر بود مثل همین جنگ ایران و عراق و خود بچه رزمندگان كه در صحنه بودند خون و شهادت و آوارگی و … را دیدند الان بعد از چندین سال بعد از جنگ آن را آهسته به باد فراموشی سپرده اند.
بنابراین اگر از امام بیعت هم نمی خواستند یا از او دعوت نمی كردند باز امام قیام می كردند و ساكت نمی شد چون امام فطرتاً شخصیتی منتقد، معترض ، انقلابی و قائم نسبت به فسادهای جامعه داشتند.
نتیجه
با توجه به آنچه گفته شد به این حقیقت مى‌رسیم كه قیام امام حسین علیه السلام در آن زمان و با آن وضع حكومت مسلمانان، یك وظیفه الهى و یك فریضه شرعى بود، و بلكه انجام این وظیفه مهم، اختصاصى به شخص امام حسین علیه السلام نداشت و وظیفه هر مسلمانى بود. البته در مورد آن حضرت مهمتر و سنگین‌تر بود؛ از این رو نباید درباره انگیزه این قیام مقدس بیش از این به بحث و گفت وگو بپردازیم، بلكه اگر بخواهیم بحث بیشترى را در این باره دنبال كنیم باید به دنبال پاسخ این سوال برویم كه: چرا دیگران مانند امام حسین علیه السلام قیام نكردند و مخالفت خود را با آن حكومت ننگین و غیرمشروع اعلام ننمودند؟
میان مردم آن زمان به جز بسیارى از افراد عوام و بى تفاوت یا فریب خورده، جمع زیادى نیز از افراد دانشمند و متدین و آگاه به اوضاع و احوال بودند كه نه فریب تبلیغات فریبنده دستگاه بنى امیه را مى‌خوردند و نه زیر بار تهدیدها و تطمیع‌هاى آنها مى‌رفتند، و رشد و درك تحلیل مسائل را نیز به خوبى داشتند؛ مانند عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر و محمدبن حنفیه و عبدالله بن جعفر و دیگران..
خلاصه باید سبب عدم قیام و حركت نكردن آنها را پیدا كرد نه علت قیام امام حسین علیه السلام) را، و عذر آنها را براى نپیوستن به امام حسین علیه السلام جستجو نمود، وگرنه در چنین شرایطى كه ترسیم شد وظیفه هر مسلمانى قیام و مخالفت با آن حكومت بود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

کیانا احمدی

کاربر فعال
 

کیانا احمدی

کاربر فعال
سرمشقهای نهضت امام حسین علیه السلام

سرمشقهای نهضت امام حسین علیه السلام

سرمشقهای نهضت امام حسین علیه السلام
1- سازش ناپذیری با باطل و ستم
امام خمینی رحمه الله بر ترسیم دو جناح حق و باطل و مبارزه قاطع با اهل فساد و ستم به معنای عام آن و سازش ناپذیری با آن تاکید می ورزید و در هدف خویش در این راستا از قاطعیت، عزم راسخ و تغییر ناپذیری برخوردار بود .
امام خمینی رحمه الله این سخن استوار امام حسین علیه السلام را به یاد داشت که خطاب به برادرش محمد حنفیه فرمود: «یا اخی والله لو لم یکن فی الدنیا ملجا و لا ماوی لما بایعت یزید بن معاویة (3) ; برادرم! به خدا سوگند اگر در دنیا پناه و پناهگاهی وجود نداشته باشد، هرگز با یزید بیعت نمی کنم .» بدین جهت فریاد زد: «[. . . آیا] خمینی می تواند تفاهم کند با ظلم . خمینی آنجا هم که بود مجد اسلام را حفظ می کرد، [آیا] می تواند حفظ نکند؟ اسلامی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله این قدر زحمت کشیده است [. آیا] خمینی و امثال خمینی می توانند یک چیزی بگویند که بر خلاف مصالح اسلام باشد؟» (4)
امام حسین علیه السلام در منزل بیضه فرصتی بدست آورد تا با سپاهیان حر سخن گوید و حقایقی را با آنان در میان بگذارد و دلیل قیام و انگیزه مبارزه خود را اعلام کند . آن حضرت در آنجا فرمود: «ایها الناس ان رسول الله قال من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناکثا عهده مخالفا لسنة رسول الله یعمل فی عباد الله بالاثم والعدوان فلم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقا علی الله ان یدخله مدخله; (5) ای مردم! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس سلطان زورگویی را ببیند که حرام خدا را حلال نموده و پیمان الهی را در هم می شکند، با سنت پیامبر خدا از در مخالفت برآمده، در میان بندگان خدا راه گناه و عداوت در پیش می گیرد، ولی او در مقابل چنین فرد جائری با عمل و یا گفتاری اظهار مخالفت ننماید، بر خداوند است که او را به محل همان سلطان زورگو [آتش جهنم] داخل کند .»
امام خمینی رحمه الله نیز هشدار می داد: «اینهایی که به امور جامعه و مصیبتهای مردم اهتمام ندارند و از جنایاتی که در کشور اسلامی می شود غافلند و ساکتند و سرگرم خوردن و لذت بردن و زندگی مادی خود هستند، مصداق همان آیه شریفه اند: «یتمتعون و یاکلون کما تاکل الانعام و النار مثوی لهم » (6) ; «بهره می برند و می خورند چنانکه حیوانات می خورند و جایشان جهنم است .» (7)
2- فداکاری برای احیاء حق
زنده نگاه داشتن عاشورا به معنی زنده ماندن تمام ارزشهای والای الهی و انسانی است; یعنی مصونیت جامعه در برابر تمام سلطه گریها، استبدادها و جهالتها و تلاش در جهت احیای فضایل و فداکاری در این راه . حضرت امام حسین علیه السلام انگیزه قیام خود را در این موضوع مهم و اساسی چنین بیان می دارد:
«الا ترون الی الحق لایعمل به و الی الباطل لایتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء الله فانی لا اری الموت الا سعادة والحیاة مع الظالمین الا برما; (8)
آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل رو گردانی وجود ندارد . شایسته است [در چنین وضعی] انسان با ایمان به سوی دیدار پروردگار بشتابد . پس من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ملال و دلتنگی نمی دانم .»
امام خمینی رحمه الله نیز بر رویش فضیلت و محو رذائل اهتمام می ورزید و در این راستا از هر گونه مجاهدت مضایقه نمی نمود . او برای رسیدن به چنین مقصد مقدسی قیام عاشورا را تذکر می داد و می فرمود: «سید الشهداء علیه السلام برای اسلام خودش را به کشتن داد .» (9) و می فرمود: «حضرت سیدالشهداء علیه السلام را کشتند اما [این کشته شدن] اطاعت خدا بود، برای خدا بود، تمام حیثیت برای او بود . از این حیث هیچ شکستی در کار نبود .» (10)
امام خمینی رحمه الله درباره حرکت خودش در راه احیای حق می فرماید: «من مصمم هستم که از پای ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خودشان بنشانم و یا در پیشگاه مقدس حق تعالی با عذر وفود کنم .» (11)
و در جای دیگر آمادگی خود را برای شهادت در راه پیروزی انقلاب اعلام نموده و می فرمایند: «اگر با کشتن من انقلاب به نتیجه کامل خود برسد چرا به چنین امری راضی نباشم؟» (12)
امام در جهت محو عواملی که فضیلتها را از بین برده اند و نیز برای مبارزه با رژیم پهلوی به عنوان عامل رذالت و مانع احیای ارزشها فریاد می زند: «من هرگز حتی برای یک لحظه هم موضع خود را تغییر نمی دهم . این تکلیف الهی است و در صورت سکوت مسئول خواهم بود .» (13)
3- تحول روحی
حضرت امام حسین علیه السلام در یاران و اصحاب خویش آنچنان تحول روحی و فکری ایجاد نمودند که هر کدام در فداکاری و ایثار بر یکدیگر سبقت می گرفتند، مثل اینکه به یک کانون نور وصل شده بودند . همه می گفتند با قلب و سینه هایمان از تو دفاع خواهیم کرد:
گر بر کنم دل از تو و بر دارم از تو مهر
این مهر بر که افکنم آن دل کجا برم
امام حسین علیه السلام خود، یاران خویش را چنین معرفی می کند:
«اما بعد فانی لا اعلم اصحابا اوفی و لا خیرا من اصحابی و لا اهل بیت ابر و لا اوصل و لا افضل من اهل بیتی فجزاکم الله عنی خیرا; (14)
اما بعد، من یارانی با وفاتر و بهتر از اصحاب خود و اهل بیتی نیکوتر و بهتر از اهل بیت خود سراغ ندارم . پس خداوند از طرف من به شما پاداش خیر دهد .»
نمونه های وارستگی، ایثار و پایداری یاران و اهل بیت امام حسین علیه السلام را می توان در محورهای ذیل مشاهده کرد:
الف) وقتی آن حضرت در شب عاشورا فرمود: «الا و انی قد اذنت لکم فانطلقوا جمیعا فی حل لیس علیکم منی ذمام; (15) آگاه باشید که به همه شما اجازه دادم، پس همه شما بدون این که هیچ بیعتی از من بر شما باشد، بروید» ، حضرت عباس علیه السلام، دیگر برادران امام، پسران برادرش و دو فرزند عبدالله بن جعفر نخستین کسانی بودند که سخن گفتند و خاطر نشان ساختند که ما چنین نخواهیم کرد . ما بعد از تو نخواهیم ماند و خداوند ما را بعد از تو زنده ندارد .
ب) در همین ماجرا، مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: «والله لو علمت انی اقتل ثم احیی ثم احرق حیا ثم اذری - یفعل ذلک بی سبعین مرة - ما فارقتک حتی القی حمامی دونک فکیف لا افعل ذلک و انما هی قتلة ثم هی الکرامة التی لا انقضاء لها ابدا; (16) به خدا سوگند اگر بدانم که کشته می شوم، سپس زنده می شوم، آنگاه زنده زنده سوزانده شوم و دوباره زنده ام کنند و به بادم دهند و هفتاد بار این کار تکرار شود، دست از تو بر ندارم تا مرگ خویش را دریاری تو دریابم . چگونه این کار را نکنم با اینکه جز یک کشتن نیست، سپس برای آن کرامتی است که هرگز پایان نمی پذیرد .»
ج) در همان لحظات حساس به محمد بن بشر حضرمی که از اصحاب امام بود گفتند: پسرت در سرحدات ری اسیر شده است . گفت: به خدا جان او و جان خود را در راه خدا حساب می کنم . آیا من بعد از حسین علیه السلام زنده بمانم؟ وقتی که امام حسین علیه السلام سخن او را شنید فرمود: خدایت رحمت کند . برو او را از اسارت برهان . جواب داد: چگونه شما را رها کنم؟
د) در لحظات واپسین شب عاشورا دو نفر از یاران امام با هم شوخی می کردند . بریر از زهاد و پارسایان و عارفان وارسته، در آن موقع حساس از شدت شادمانی در پوست خویش نمی گنجید و مدام لبخند بر لبهایش جاری بود و مزاح می کرد، به نحوی که حالت سرور او اعتراض و انتقاد عده ای از اصحاب را برانگیخت و موجب تعجب آنان شد .
ه) در شب عاشورا، وقتی امام حسین علیه السلام فرمود هر کس از اصحاب و یاران بماند فردا شهید می شود، قاسم که این سخنان را شنید، عرض کرد: آیا من هم از کشته شدگان خواهم بود؟ امام علیه السلام به او پاسخ مثبت داد، اما قبل از آنکه به پرسش قاسم پاسخ گوید از وی پرسید: «یا بنی کیف الموت عندک; فرزندم! مرگ نزد تو چگونه است؟» قاسم جواب داد: «یا عم احلی من العسل; (17) عموجان! از عسل شیرین تر است .»
و) عقبة بن سمعان که از یاران و همراهان کاروان امام علیه السلام بود می گوید: در منزل قصر بنی مقاتل امام را خواب سبکی فرا گرفت در حالی که سوار بر اسب بود . بزودی دیدگانش را باز فرمود و دو یا سه بار آیه استرجاع را بر زبان جاری کرد . حضرت علی اکبر - که پشت سر پدرش در حال حرکت بود - چون شنید که بر زبان مبارک امام کلمه استرجاع جاری شده است، علتش را پرسید . حضرت فرمود: فرزند عزیزم، اندکی به خواب رفتم که سواری عنان اسب مرا کشید و گفت: «القوم یسیرون و المنایا تسری الیهم; این جمعیت حرکت می کنند و بلاها [و مرگ] به سوی آنان حرکت می کند .» علی اکبر علیه السلام عرض کرد: «او لسنا علی الحق; آیا ما بر حق نیستیم؟» امام فرمود: «بلی والذی الیه مرجع العباد; سوگند به آنکه بازگشت بندگان به سوی اوست، اینچنین است .» علی اکبر علیه السلام عرض کرد: فاذا لانبالی، نموت محقین; (18) پس باکی نداریم، ما در حالی که بر حق هستیم می میریم .»
قویترین عامل تحول
امام خمینی رحمه الله برای ایجاد تحول اساسی و بنیادی در امت اسلامی ایران به سراغ قویترین عامل تحول روحی امت اسلامی رفت و با درک صحیح و عمیق از مکتب امام حسین علیه السلام و توانایی ارائه برنامه ای رشد دهنده، سوژه کربلا را به کار گرفت; زیرا می دانست هیچ موضوعی مانند آن در اعماق جان شیعیان نفوذ نکرده است . آنان در هیچ واقعه ای به این میزان اشک نریخته و سوگواری نکرده و در هیچ مراسمی اینگونه به میدان نیامده اند . به علاوه این قیام آیینه تمام نمای ارزشهای انسانی و معنوی است و اوج ایثار، حماسه، عبادت و شوق ملکوتی را به نمایش می گذارد .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

کیانا احمدی

کاربر فعال
امام که در مکتب تربیتی حضرت سیدالشهداء رشد کرده بود، با تعالیم عاشورایی خویش مردم را متحول نمود .
او می فرمود: «حضرت سیدالشهداء به همه آموخت که در مقابل ظلم، در مقابل ستم و در مقابل حکومت جائر چه باید کرد .» (19)
«سیدالشهداء و اصحاب و اهل بیت او آموختند تکلیف را، فداکاری در میدان، تبلیغ در خارج میدان . آنها به ما فهمانیدند که در مقابل حکومت جور نباید زنها بترسند . نباید مردها بترسند .» (20)
سرانجام امام در بسیج مردم علیه حکومت جور و محو اسباب ستم و تعدی، موفق به تحول روحی در مردم با استفاده از چشمه جوشان کربلا گردید . امام خود به این دگرگونی درونی مردم اشاره دارند و می فرمایند: «من خدا را شکر می کنم که . . . یک تحول اساسی در ملت ما پیدا شد . تحولهای معنوی پیدا شد که این تحولها را نمی توانیم اسمی رویش بگذاریم، الا این که به دست خدا بود .» (21) حتی امام این تحول را از پیروزی بر رژیم استبدادی مهمتر می داند و می فرماید: «تحول در ایران پیدا شده، تحول روحی که از غلبه ای که بر طاغوت بود و او را عقب زد مهمتر و تمام دنیا متحیر شدند از تحول روحی که در ملت پیدا شد .» (22)
امام از اینگونه تحول روحی و استقامت و مقاومت مردم در برابر ستم و تجاوز تقدیر می نماید و می فرماید: «اینجانب از فداکاری ملت ایران تشکر کرده و قدرت و عظمت او را در پناه قرآن و احکام اسلام از خداوند متعال با تضرع خواهانم .» (23)
4- امر به معروف و نهی از منکر
در قیام حضرت امام حسین علیه السلام سه موضوع نقش اساسی دارند:
1- بیعت: عوامل حکومت اموی اصرار داشتند که از امام حسین علیه السلام بیعت بگیرند، اما آن حضرت با شدت در مقابل این تقاضا مقاومت نمود و به هیچ وجه حاضر به بیعت با یزید نگردید . همین امتناع از بیعت مشعل عاشورا را روشن کرد .
2- دعوت مردم کوفه: گرچه امام حسین علیه السلام بر حسب آگاهیهای مختص امامت و پیشگوئیهای جدش رسول اکرم صلی الله علیه و آله به فراخوانی مردم کوفه خوشبین نبود و به لحاظ مسائل اجتماعی - سیاسی این شهر را بخوبی می شناخت، با این وجود موضوع اتمام حجت مطرح می گردد و امام حسین علیه السلام دعوت کوفیان را می پذیرد .
3- سومین عامل که نیروی محرکه قیام عاشوراست، موضوع امر به معروف و نهی از منکر می باشد . (24) حضرت امام حسین علیه السلام در وصیت به برادرش محمد حنفیه پس از شهادت به یگانگی خداوند و رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و روز جزا، فرمودند: «و انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی; ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابی طالب; (25) من برای تفریح و تکبر و فساد و ستم قیام نکردم، بلکه خروج من برای اصلاح امت جدم می باشد . من می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره و سنت جد و پدرم علی بن ابی طالب علیهما السلام رفتار کنم .»
امام خمینی رحمه الله نیز می فرمود:
«ما که تابع حضرت سیدالشهداء هستیم باید ببینیم ایشان چه وضعی در زندگی داشت . قیامش، انگیزه اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود من جمله قضیه حکومت جور، حکومت جور باید از بین برود .» (26)
همچنین رهبری انقلاب اسلامی در این خصوص به حماسه حسینی توجه کرده و به مبلغان و خطیبان اصرار می کند که با استفاده از عاشورا ریشه ستم و خیانت را - که منکرات بزرگی هستند - قطع کنند: «اکنون که ماه محرم است، چون شمشیرهای الهی در دست سربازان اسلام و روحانیون معظم و خطبای محترم و شیعیان عالی مقام سیدالشهداست، باید حد اعلای استفاده از آن را بنمایند و با اتکا به قدرت الهی ریشه های باقی مانده این درخت ستمکاری را قطع نمایند .» (27)
امام خمینی رحمه الله در جای دیگر می گوید: «سیدالشهداء چه کرد و چه بساط ظلمی را بهم زد و ما هم چه کرده ایم . . . ما محمدرضا را از این مملکت بیرون کردیم . . . آن همه مفاسد و غیره وجود ندارد . این یک نعمت بزرگی است .» (28)
5- عزت آفرینی و شکست ناپذیری
در مکتب امام حسین علیه السلام کرامت و شرافت انسان ارزش دارند و سربلندی و عدم تسلیم در برابر دنیاطلبان و ستمگران اصل مهم و استواری می باشد . آن امام همام وقتی در محاصره کامل سپاه پلیدی قرار گرفت فرمود: «لا والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید; (29) نه به خدا سوگند، من دست ذلت به شما نخواهم داد و هرگز مانند بردگان فرار نمی کنم .»
روز عاشورا، امام حسین علیه السلام خطاب به اراذل و تبهکاران اموی فرمود: «الا و ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات منا الذلة یابی الله ذلک لنا و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت; (30) آگاه باشید که زناکار پسر زناکار مرا میان مرگ و ذلت قرار داده است، ولی ذلت از ما دور است . خدا و رسولش و انسانهای با ایمان و دامنهای پاک و پاکیزه از قبول آن برای ما امتناع می کنند .»
امام خمینی رحمه الله که از نسل آن اسوه حماسه آفرینان بود همچون اجداد طاهرینش هرگز زیر بار ذلت نرفت . او رنج تبعید و آوارگی را پذیرفت و برای خطرات جانی مهیا گشت ولی حسرت یک سازش جزئی را بر دل طاغوت و استکبار نهاد . او در مسیر مبارزه با ستم و تجاوز، و رهبری انقلاب اسلامی کرارا آموزه های عزت آفرین عاشورا را مورد تاکید و درس آموزی قرار می داد .
امام خمینی رحمه الله در یکی از بیانات خود خطاب به کارگزاران طاغوت فرمود:
«من اکنون قلب خود را برای سر نیزه های مامورین شما حاضر کرده ام ولی برای قبول زورگوئیها و خضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم کرد .» (31)
آن روح قدسی در هیچ شرایطی از مواضع اصولی خود دست بر نداشت و در مقابل استکبار و اهل شرک و نفاق فریاد برآورد: «هیهات که خمینی در برابر تجاوز دیو سیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا و امت محمد و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره گر صحنه های ذلت و حقارت مسلمانان باشد . من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم . قدرتها و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی یکه و تنها بماند، به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستی است ادامه می دهم و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام خواب را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگانی که به ستم و ظلم خویش اصرار می نمایند سلب خواهم کرد .» (32)
امام خمینی رحمه الله با تاثیرپذیری از حماسه عاشورا و خطبه های پرهیجان امام حسین علیه السلام به دنیای استکبار چنین هشدار می دهد: «من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام می کنم که اگر جهانیان بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی آنان از پای نخواهیم نشست; یا همه آزاد می شویم و یا به آزادی بزرگتری که شهادت است می رسیم . . . و از مرگ شرافتمندانه استقبال می کنیم ولی در هر حال پیروزی و موفقیت با ماست .»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Similar threads

بالا