فال حافظ

fmn

عضو جدید
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شنكند قلب همه صف شكنان
مست بگذشت و نظر بر من درويش انداخت
كفت اي چشم و چراغ همه شيرين سخنان
تا كي از سيم و زرت كيسه تهي خواهد بود
بنده من شو و بر خور ز همه سيم تنان
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال

یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا در آغوش که می‌خسبد و همخانه کیست
باده لعل لبش کز لب من دور مباد
راح روح که و پیمان ده پیمانه کیست
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسید خدا را که به پروانه کیست
می‌دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دل نازک او مایل افسانه کیست
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یک دانه کیست
گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو
زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
گر دست رسد در سر زلفين تو بازم
چون گوي چه سرها كه بچوگان تو بازم
زلف تو مرا عمر دراز است ولي نيست
در دست سرمويي از آن عمر درازم
 

هستی فرهادی

عضو جدید
گل بي رخ يار خوش نباشد
بي باده بهار خوش نباشد
طرف چمن و طواف بستان
بي لاله عذار خوش نباشد
رقصيدن سرو و حالت گل
بي صوت هزار خوش نباشد
با يار شکر لب گل اندام
بي بوس وکنار خوش نباشد
هر نقش که دست عقل بندد
جز نقش نگار خوش نباشد
جان نقد محقر است حافظ
از بهر نثار خوش نباشد...:gol:
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
اگر آن طاير قدسي ز درم باز آيد
عمر بگذشته به پيرانه سرم بازآيد
دارم اميد بر آن اشك چون باران كه دگر
برق دولت كه برفت از نظرم باز آيد
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال

ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت
بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت
حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
زین جا به آشیان وفا می‌فرستمت
در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست
می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت
هر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا می‌فرستمت
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا می‌فرستمت
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت
در روی خود تفرج صنع خدای کن
کیینه خدای نما می‌فرستمت
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا می‌فرستمت
ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت
حافظ سرود مجلس ما ذکر خیر توست
بشتاب هان که اسب و قبا می‌فرستمت
 

pdnvd

عضو جدید
سحر با باد میگفتم حدیث ارزومندی
خطاب امد که واثق شو به الطاف خداوندی
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
بيا ساقي آن مي كه حال آورد
كرامست فزايد كمال آورد
بمن ده كه بس بيدل افتاده ام
وزين هر دو بيجا حاصل افتاده ام
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این هم فال امروز من

 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
بر نيامد از تمناي لبت كامم هنوز
بر اميد جام لعلت دردي آشامم هنوز
روز اول رفت دينم در سر زلفين تو
تا چه خواهد شد درين سود سرانجامم هنوز
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال

مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
به گردابی چو می‌افتادم از غم
به تدبيرش اميد ساحلی بود
دلی همدرد و ياری مصلحت بين
که استظهار هر اهل دلی بود
ز من ضايع شد اندر کوی جانان
چه دامنگير يا رب منزلي بود
هنر بی‌عيب حرمان نيست ليکن
ز من محرومتر کی سالی بود
بر اين جان پريشان رحمت آريد
که وقتی کاردانی کاملی بود
مرا تا عشق تعليم سخن كرد
حديثم نکته هر محفلی بود
مگو ديگر که حافظ نکته‌دان است
كه ما ديديم محکم جاهلی بود
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
دلم جز مهر مهرويان طريقي نمي گيرد
زهر در مي دهم پندش و ليكن نمي گيريد
خدا را اي نصيحت گو حديث ساغر مگو
كه نقشي در خيال ما از اين خوشتر نمي گيرد
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند
 

ne_sh67

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه ایمجا به پناه آمده ایم
رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو
بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش
ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام
جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم
فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم
به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل
چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند
بحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارم
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی
چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله
نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم
به رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن
چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست
سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
بس نگویم شمه‌ای از شرح شوق خود از آنک
دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست
گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا
خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز
زان که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست
 

sanaz950

عضو جدید
من نيت كردم پس فال من چي شد؟:(

اين براي نفر بعدي ( امسال شب يلدا كه فال گرفتم اين واسم اومده بود ):
ساقيا برخيز و در ده جام را
خاك بر سر كن غم ايام را
ساغر مي بر كفم نه تا ز بر
بر كشم اين دلق ازرق فام را
گر چه بدناميست نزد عاقلان
ما نمي خواهيم ننگ و نام را
باده در ده چند ازين باد غرور
خاك بر سر نفس نا فرجام را
دود آه سينه نالان من
سوخت اين افسردگان خام را
محرم رازدل شيداي خود
كس نمي بينم ز خاص و عام را
با دلارامي مرا خاطر خوشست
كز دلم يكباره برد آرام را
ننگرد ديگر به سرو اندر چمن
هر كه ديد آن سرو سيم اندام را
صبر كن حافظ به سختي روز و شب
عاقبت روزي بيابي كام را
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
اگر به باده مشكين دلم كشد شايد
كه بوي خير ز زهد ريا نمي آيد
جهانيان همهگر منع من كنند از عشق
من آن كنم كه خداوندگار فرمايد
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام ساناز950 هرکس واسه خودش فال می گیره و میزاره اینجا یا یک بیت ازحافظ.;)

این هم به نیت شما:

ناله شبگیر تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
: شرح فال
البته شما دیگر گول تزویر و کلک مردمان مزور را نمی خورید و در فکر آن هستید تا راهی پیدا کنید تا به سر منزل مقصود برسید دست از فعالیت برندارید و کوشش کنید مطمئن باشید به امید خدا موفق می شوید و به مرادتان می رسید .
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب می‌زدم
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب می‌زدم
روی نگار در نظرم جلوه می‌نمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب می‌زدم
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب می‌زدم
نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیده بی‌خواب می‌زدم
ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت
می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم
خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام
بر نام عمر و دولت احباب می‌زدم
 

sanaz950

عضو جدید
سلام ساناز950 هرکس واسه خودش فال می گیره و میزاره اینجا یا یک بیت ازحافظ.;)

این هم به نیت شما:


ناله شبگیر تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
: شرح فال


البته شما دیگر گول تزویر و کلک مردمان مزور را نمی خورید و در فکر آن هستید تا راهی پیدا کنید تا به سر منزل مقصود برسید دست از فعالیت برندارید و کوشش کنید مطمئن باشید به امید خدا موفق می شوید و به مرادتان می رسید .

مرسي
آخه من فكر كرده بودم هر كي واسه بعدي فال ميگيره...:redface:
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جناب کجا
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
 
بالا