عشق واقعي........

love eternal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زن وشهرجواني سواربرموتورسيكلت دردل شب ميراندند.آنهاازصميم قلب يكديگررادوست داشتند.
زن جوان: يواشتربرون من ميترسم.
مردجوان: نه اينجوري خيلي بهتره.
زن جوان:خواهش ميكنم من خيلي ميترسم.
مردجوان: خب امااول بايدبگي كه دوسم داري؟
زن جوان: دوستت دارم.حالاميشه يواش بري؟
مردجوان: باشه بشرط اينكه كلاه كاسكت منوبرداري وروي سرخوذت بذاري؟آخه نميتونم راحت برونم اذيتم ميكنه.
روزبعدروزنامه هانوشتند
برخورديك موتورسيكلت باساختماني حادثه آفريد.دراين سانحه كه به دليل بريدن ترمزموتورسيكلت رخ داد.يكي ازدوسرنشين زنده ماندوديگري درگذشت.مردجوان كه از خالي شدن ترمزآگاهي يافته بود.بدون اينكه همسرخودرامطلع كندباترفندي كلاه كاسكت خودرابرسراوگذاشت وخواست براي آخرين باردوستت دارم رااززبان اوبشنودوخودش رفت تااوزنده بماند.
واين است/عشق واقعي/عشقي زيبا......
 

Similar threads

بالا