ســـــــــلام
عليك سلام خيلي دوست داشتم به عنوان اخرين پست تو صندلي پست تو رو جواب بدم
شاید ، باید زودتر از اینها میومدم اینجا؛ اما خب درگیر مسائلی بودم که حضورم رو عملاً ناممکن کرده بود . ببخشید محسن ِ عزیزم. الانم فقط به خاطر تو اومدم .
ممنونم احسان جان ..بسه ديگ باو:
ديييييييييييي
فکر میکنم به اندازه ی کافی داغت کردن محسن ؛ من دیگه زیاد وقتتو نمی گیرم : )
نه والا داغ ك نه ولي....
.
.
.
1- چرا توی تیر ماه به دنیا اومدی ؟ هان ؟
الف ) همینجوری :دی
ب) هوینجوری :دی
ج) تصادفی بوده
د) یا اینکه به این دلیل بوده که ترم بهمن تموم بشه و بری شهرتون و برا کسی شیرینی نخری ؛ هوم ؟
عاغا گزينه دال!خخخ
نگاه همه كاراي من يه سياست محكم پشتش هست ك تو همه جشن تولد ها حضور پر شور داشته باشم و بعدش نوبت خودم بپيچونم برم خخخخ
2- اگر مکانیک نمی خوندی ، دلت میخواست توی چه رشته ای ادامه تحصیل بدی ؟ ( البته به جز رشته ی آش و سوپ :دی )
رشته سوپ و اش چيه عاغا!
خو مكانيك نميخوندم....به خودت نگيري هاع...ولي خو از معماري خوشم مياد..بار روحيات لطيف ما سازگاري داره ولي خو از مكانيكم راضيم ها!:دييييييي
3- نظرت درباره ی پایان ترم ِ بچه های معماری چیه ؟ شب های تحویل پروژه شون؟
اوه بابام هيييييي اينا چقدر شلوغه كاراشون!
اينا از اول ترم ك انتخاب واحد ميكنن ميخورن و راه ميرن و خوش ميگذرونن بعدش يه هفته مونده به تحويل در حالي ك يك ليوان چاي دستشونه ميگن هي خدا هفته ديگ تحويله و من هيچ كاري نكردم!!
بعد ديگ شرو ميشه ديگ
شبا نميخوابن هي تلق تلق ميكنن با وروزا تا شب ميخوابن خخخخخ
بعد اخرين روز تا دو دقه قبل تحويل همه تلاششونو مينن بعدم نميرسه كار! ناقصه!
باز يه هفته وقت ميگيرن با 5 روزشو ميخورن و ميخوابن و خوشن و روز اخر دوباره همون اش و همون كاسه خخخ
شوخي بودخخخخ :ديييييييي
اما خو خيلي سخته كارشون خيلي زحمت ميكشن خسته نباشن همشون
4- همیشه این برام سوال بوده که چرا اینقدر پسر خوب و آرومی هستی( آرام در دنیای واقعی نه اینجا ). اصلی ترین شاخصه یا علت ِ این همه آروم بودنت چیه به نظرت ؟ ( خانواده ؟ خدا ؟ شهر محل زندگی ؟ چی ؟ ).
يني الان ميخواي بگي هر چي ك خوبان همه دارن من يكجا دارم خخخخ:ديييييييييي
والا احسان جان نظر لطفته عزيزم لطف داشتي هميشه بهم تو
اما خو خانواده فك كنم نقش زيادي داشته
ولي بازم ميگم لطف داري بهم تو هميشه
5- فعلا یه ذره از تالار معماری تعریف کن تا سوال بعدی رو بنویسم ؟ :دی
هي تالار معماري تالاريست خيلي خوب منم ميخوام توش كاربر فعال بشم والا
تالارتون مرتبه حرف نداره...بسه؟:ديييييييييييييي
6- راستی دستپختت بهتر شده ؟! اولین مشوق و مربی ِ آشپزی ت کی بوده ؟ ( دمش گرم ، ازت چی ساخت :دی ) .توی یک خط ، درباره ی "خوراک ِ لوبیای مهرانی" برامون حرف بزن .
دسپختم از همون اولشم ك اشپزي نميكردم خوب بود عاغا خخخ
اما خو اره ديگ يه استاد داشتم اصن يه وضعي ....:دييييييييي
استاد اشپزي با بادمجون خخخخخ
دمش گرم اشپزي درست كردم ك املتو با ظرفش ميسوزونه خخخخ:دييييييييييييي
طرز تهيهشو بنويسم الان؟؟
عاغا قابلمه رو اب ميكنيد ميذاريد رو گاز زيرشو زياد كنيد تا ابش جوش بياد
تا موقعي ك ابش جوش بياد ميريد فوتبال....
جوش ك امد ميايد لوبيا رو ميريزيد توش و يه پيازم ير قابلمه خرد ميكني توش دوباره درو ببند برو فوتبال!
خودش اماده ميشه ديگ
واس خودنشم احسان يه نفر بود غذاش ك همين لوبيا بود بعد نيم ساعت فمت كردن هنوز سرد نشده بود...يادته اون شب :دييييييييييييييييييي
يه نفر فلفل زياد مصرف كنه همينه ديگ خخخ اصن منظورم تو نيستي ها نه
7- برای بچه های باشگاه تعریف کن که " تفت" چیه ؟از اساتید ِ این رشته دو نفر رو نام ببر ؟ : ))))))
تفت: قسمت ناشناخته اي از ادبيات ك مظلوم واقع شده احسان و در حقش اجحاف شده
تفت والا خو تعريفيه كلاسيكشو بگم من؟؟خخخخ
عاغا پرداختن بيش از به يك موضوع و نوشتن و گفت راجع به ان در زماني بيش از يك ساعتو بهش ميگن تفت
از اساتيد از صنعت ميتوان از اساتيد به نام...اسماشونو بگم؟؟ نميگم اسماشونو ولي من شاگكرد همين اساتيدم خخخخ:دييييييييييييييييييييي
8- سه تا کروکدیل نام ببر که در لباس ِ خرس زندگی میکنن با قلبی به وسعت ِ گنجشک ؟
يكي دو تا بودم برخورد داشتم باهاشون...نه 6 تا بودن:دييييييييييي
از ويژگي هاي يه نفرشون اين بود ك اگ يه قابلمه غذا بهش ميدادي غذا رو ك تا اخر ميخورد ..ماشالا..احتمال تحويل دادن سالم قابلمه بهت حول هوش 5 درصد بود خخخخ
به نحوي ك من وقتي اشپزي ميكردم از ساعت 6 بعد ظهر ميرفتم تو اشپزخونه ساعت 11 شب با غذا ميمومدم تازه بازم سير نميشدن
9- برات چند تا کلمه می نویسم ، اولین احساسی که ازشون داشتی رو در قالب ِ هر چی دلت خواست ، ( متن ، شکلک ، عکس ، شعر و... ) بیان کن :
احسان
هنر..شعر..سه تار...كتاب شعر...خواب سنگين خخخ
نه ولي خداي احساني ك من ديدم حرف نداشت تك از همه لحاظ
صداقت
اعتماد...
پدر
همه چيز بودنش نعمتيه...كاش قدرشو بدونيم
زلزله
اخ يادته اون روزو؟زلزله نيشابور
پسر اولش خنده بود وسطش گريه و اخرشم خنده واسه من
اولش ك زمين لرزيد خنديدم و فرار كرديم ...فرار كردن من با هدست تو گوشام ك گير كردم...ترسيدن مرتضي...گله كردن ارش ك چرا بيدارش نكريدم فرار كنه خخخ شعر خوندناي وحيد واسه ارش خخخخ
ولي وسط همونا يهو مادرم زنگ زد ك زلزله اصلش تو نيشابوره و بعد وسط حرف زدن يهو گفت دوباره شرو شد و تلفن قطع شد...پسر اون لحظه دنيا رو سرم خراب شد ..هرچي زنگ زدم خطا خراب بود...
به 1500 تا جا زنگ زدم فقط كاري كردن ك من نگرانتر بشم ميخواستم اماده شم برم نيشابور ك يهو بهم زنگ زدن...
اما خو اخرش بازم قشنگ بود يادش بخير
جاوید و آرش :دی
اوه اينا تنها موجودات زنده اي هستن ك به مدت 24 ساعت متوالي نشستن فوتبال بازي كردن و هيچكدومشون باختن قبول نكردن!
ركورد من 19 ساعته خخخخ
ولي جدي خيلي گل بودن خيلي دلم براشون تنگ شده
واسه جمله هاي قصار جاويد
واسه درسخوندن و توضيح دادن ارش
اینترنت
باشگاه!! خخخخ واس جاويد دانلود خخخ:دييييييييييييي
حاج خانوم
عجب خانوم با شخصيتي بودن ايشون خدا حفظشون كنه
مزدا
مزدا 2000 سبز..داغون...ضبط اماده به كار! مرتضي .. خدايا!!
میرزا قاسمی
بادمجون..احسان..شام..خوشمزه بود خدايي ولي خو ..البته تخصير بادمجوناش بوداآآ لباي ادمو ميسوزوند خخخ
10- تو اصلا میدونی الان مرغ کیلویی چند ؟ اون جوجه های بدبخت رو چیکار کردی ؟ هوم ؟
توضيح كاملو تو پست ستايش دادم احسان:ديييييييييييييي
اما خو نه اينكه بخوام ازش انتقام بگيرماآآ نه ولي از وقتي جوجت نوك زد پا چشم مهرش از دلم رفت خخخ
اما اخرين خبرا اينه ك من خبر ندارم ازش مفقود شده!
آهان ؛ نکنه عکس و مدرک میخوای ؛ آره ؟ بیا ، اینم عکس ؛ از دوران طفولیت تا سن بلوغ :
مشاهده پیوست 144937
___________________________________
مشاهده پیوست 144938
اين روبان مشكي چيه خو هنو ك معلوم نيست هيچي
هشدار: ببین محسن ، "تفت" ممنوع . تفره بری ، نرفتیا ! :دی
چشم خو تفت ندادم يني جلو خودمو گرفتم خخخخ :دي
پ . ن : حرف نداری .
خودت حرف نداري رفيق