((:.* شیخ بهایی *.:))

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
:gol::gol::gol::gol:
با سلام و آرزوي طراوت و مهر
اين موضوع ، براي ارسال اشعار زيباي
" شیخ بهایی" از طرف شما
دوستان ايجاد گرديد .
بــا سپــاس
:gol::gol:





کوتاه از شیخ بهایی
بهاءالدین محمد بن‏ حسین عاملی معروف به شیخ بهائی (۸ اسفند ۹۲۵ خورشیدی، بعلبک تا ۸ شهریور ۱۰۰۰ خورشیدی، اصفهان) دانشمند نامدار قرن دهم و یازدهم هجری است که در دانش‌های فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات تبحر داشت. در حدود ۹۵ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان ، فقه ، مهندسی و هنر بر جای مانده است. به پاس خدمات وی به علم ستاره‌شناسی یونسکو سال ۲۰۰۹ را به نام او سال نجوم و شیخ بهایی نامگذاری کرد.

زندگی
وی در بعلبک متولد شد. دوران کودکی را در جبل عامل در ناحیه شام و سوریه در روستایی به نام «جبع» یا «جباع» زیست، او از نژاد «حارث بن عبدالله اعور همدانی» بوده‌است (از شخصیت‌های برجسته آغاز اسلام، متوفی به سال ۶۴ خورشیدی). خاندان او از خانواده‌های معروف جبل‌عامل در قرن دهم و یازدهم خورشیدی بوده‌اند. پدر او از شاگردان برجسته شهید ثانی بوده است.
محمد ۱۳ ساله بود که پدرش عزالدین حسین عاملی به خاطر اذیت شیعیان آن منطقه توسط دولت عثمانی از یک سو و دعوت شاه طهماسب صفوی برای حضور در ایران، به سوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنا گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول شد. وقتی او ۱۷ ساله بود (۹۷۰ ق)، پدرش به شیخ‌الاسلامی قزوین به توصیه شیخ علی منشار از سوی شاه طهماسب منصوب شد. ۱۴ سال بعد، در ۹۸۴ قمری، پدر شیخ برای زیارت خانه خدا از ایران خارج شد اما در بحرین فوت کرد.
شخصیت علمی و ادبی و اخلاق و پارسای او باعث شد تا از ۴۳ سالگی شیخ‌الاسلام اصفهان شود و در پی انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان (در ۱۰۰۶ قمری)، از ۵۳ سالگی تا آخر عمر (۷۵ سالگی) منصب شیخ‌الاسلامی پایتخت صفوی را در دربار مقتدرترین شاه صفوی، عباس اول برعهده داشته باشد.
شیخ در فاصلهٔ سال‌های ۹۹۴ ق تا ۱۰۰۸ ق سفرهایی چند به خارج از قلمروی صفویه داشت.این سفرها برای زیارت، سیاحت، دانش‌اندوزی و همچنین به گفته برخی مورخان به سفارت سیاسی بوده است. مکه، مصر و شام از جمله مقصد این سفرها بوده است.
وی در سال ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان درگذشت و بنابر وصیت خودش جنازه او را به مشهد بردند و در جوار مقبرهٔ علی پسر موسی (رضا) جنب موزه آستان قدس دفن کردند. هم‌اکنون قبر وی بین مسجد گوهرشاد و صحن آزادی و صحن امام خمینی در یکی از رواق‌ها است.


تاریخ تولد و مرگ شیخ بهایی
تاریخ تولد و مرگ شیخ بهایی بر روی سنگ قبر و کاشیکاری‌های دیوار اتاق مقبره اندکی متفاوت است:
تاریخ تولد:
کتیبه کاشیکاری دیوار: ۲۶ ذیحجه ۹۵۳ هجری قمری (برابر با پنجشنبه ۸ اسفند ۹۲۵ خورشیدی، و ۲۷ فوریه ۱۵۴۷)
کتیبه سنگ قبر: غروب پنجشنبه محرم‌الحرام ۹۵۳ هجری قمری (برابر با فروردین ۹۲۵ خورشیدی، و مارس ۱۵۴۶)
تاریخ مرگ:
کتیبه کاشیکاری دیوار: ۱۲ شوال ۱۰۳۰ هجری قمری (برابر با ۸ شهریور ۱۰۰۰ خورشیدی، و ۳۰ اوت ۱۶۲۱)
کتیبه سنگ قبر:‌ شوال ۱۰۳۱ هجری قمری (برابر با مرداد یا شهریور ۱۰۰۱، و اوت ۱۶۲۲)
کتیبه دیوار در سال ۱۳۲۴ خورشیدی در زمان استانداری علی منصور ساخته شده‌است و حاوی تاریخ روز، ماه و سال میباشد، در حالی که کتیبه سنگ قبر فقط حاوی تاریخ ماه و سال است. به نظر میرسد که در هنگام بازسازی اتاق تحقیقاتی درباره تاریخ تولد و مرگ انجام شده باشد و به این خاطر تاریخ روز به کتیبه کاشیکاری اضافه گشته است. در این صورت به نظر میرسد که تاریخ‌های کتیبه دیوار دقیق‌تر باشند.
 
آخرین ویرایش:

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شخصیت علمی
استادان
نام برخی از اساتید شیخ بهایی از این قرار است:
فقه و اصول، تفسیر، حدیث و ادبیات عرب را نزد پدرش شیخ عزالدین حسین عاملی.
منطق و کلام و معانی و بیان و ادبیات عرب را نزد عبدالله بن شهاب‏الدین حسین یزدی، معروف به ملاعبدالله یزدی.
ریاضی، کلام و فلسفه را از مولانا افضل قاینی مدرس سرکار فیض کاشانی فرا گرفت.
طب را از حکیم عماد الدین محمود، طبیب ویژه شاه طهماسب و مشهورترین پزشک ایران در آن دوره آموخت.
صحیح بخاری را نزد ابی الطیف مقدسی فرا گرفت.
همچنین نقل است نزد ملا محمد باقر یزدی مؤلف کتاب مطالع الانوار که از ریاضی‌دانان عصر خود بوده نیز درس خوانده‌است.


تعداد کثیری از دانشوران نامی قرن یازدهم نزد وی تحصیل کرده‌اند. یکی از محققان معاصر
۳۳ تن از شاگردان او را نام برده‌است که در این‏جا به مشهورترین آن‏ها اشاره می‏کنیم:
ملا محمد محسن بن ‏مرتضی بن محمود فیض کاشانی، متوفی
۱۰۹۱ ق.
سیدمیرزا رفیع‏الدین محمدبن حیدر حسینی طباطبایی نائینی، متوفی
۱۰۹۹ ق.
ملامحمدتقی بن مقصود علی مجلسی، معروف به مجلسی اول، متوفی
۱۰۷۰ ق.
صدرالدین محمدبن‏ابراهیم شیرازی، معروف به ملاصدرا، حکیم مشهور قرن یازدهم، متوفی
۱۰۵۰ ق.
ملامحمدباقربن‏محمد مؤمن خراسانی سبزواری، معروف به محقق سبزواری، شیخ‏الاسلام اصفهان، متوفی
۱۰۹۰ ق.
شاگردان
صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی، معروف به ملاصدرا، فیلسوف بنیانگذار حکمت متعالیه، متوفی به سال
۱۰۵۰ ق.
ملا محمد تقی بن مقصود علی مجلسی، معروف به مجلسی اول، وفات
۱۰۷۰ ق.
ملا محمدباقر بن محمد مومن خراسانی سبزواری، معروف به محقق سبزواری، شیخ الاسلام اصفهان، وفات
۱۰۹۰ ق.
سید میرزا رفیع الدین محمد بن حیدر حسینی طباطبایی نائینی، وفات
۱۰۹۹ ق.

آثار و تالیفات
دستخط منسوب به شیخ بهائی. مورخ ۱۰۰۸ق. در کتاب تحریراکر در موضوع ریاضی
بهاءالدین عاملی در علومی که در آن زمان مرسوم بود، بویژه در اخبار و احادیث، تفسیر، اصول فقه و ریاضیات دارای تالیفات بسیار است. تالیفات شیخ بر اساس پژوهش یکی از محققان بالغ بر ۹۵ کتاب و رساله‌است. برخی از نویسندگان نیز آثار او را ۱۲۰ عنوان ذکر کرده‏اند . در این‏جا برخی از آثار علمی شیخ را بررسی می‌کنیم :

جامع عباسی
شاخص‏ترین اثر شیخ است درفقه و به زبان فارسی که این خود ابتکاری نو در نگارش متون فقهی به شمار می‌رفت تا آن‏جا که برخی از صاحب نظران از آن به عنوان اولین دوره فقه فارسی غیر استدلالی که به صورت رساله عملیه نوشته شده است‏یاد می‏کنند، این کتاب از یک مقدمه و بیست ‏باب (از طهارت تا دیات) تشکیل شده‌است.

الزبده فی الاصول
مهم‏ترین اثر شیخ است در اصول. تاریخ نگارش آن یعنی سال ۱۰۱۸ ق و به قولی در سال ۱۰۰۵ ق، حکایت از اهمیت آن دارد، زیرا اوایل قرن یازدهم، عصر سیطره اخباریان در حوزه فقه و
اصول شیعی بوده‌است.

اربعین
تالیف اربعین از سوی محدثان و عالمان شیعی بر اساس حدیث معروفی است که از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده‌است. شیخ بهایی نیز به پیروی از این سنت معمول، به تالیف اربعین حدیث پرداخت، با این امتیاز که شرح کافی و جامع در باره احادیث‏یاد شده دارد و در مجموع، از بهترین و معروف‏ترین اربعین‏ها می‏باشد. این اثر بعد از مثنوی سوانح حجاز، تنها اثری است که شیخ در آن به مباحث ‏سیاسی پرداخته‌است، مؤلف در شرح حدیث پانزدهم (که در باره حرمت اعانت ظالمان و گرایش قلبی به آن‏ها وارد شده‌است) به تفصیل دیدگاه‏های خود را مطرح کرده‌است. شیخ در باره این موضوع به طور صریح و شفاف سخن گفته‌است، از این رو می‏توان دیدگاه و عقیده باطنی او در مورد رفتار با حاکم جور، و نیز علل و عوامل همکاری علما با شاهان صفوی را به دست آورد، همچنین وی در این اثر به بحث از امر به معروف و نهی از منکر، شرایط و مراحل آن پرداخته‌است.

مثنوی سوانح الحجاز(نان و حلوا)
این کتاب آمیخته‏ای از مواعظ، طنز، حکایت، تمثیل و لطایف عرفانی و معارف برین بشری است.با زبانی روان و دلنشین. نان و حلوا ترسیمی است از ریاکاری، تلبیس و غرور به مال و منال و عنوان و منصب دنیایی. بهایی در یکی از بخش‏های این مثنوی به دوری از سلاطین که خود آن را از نزدیک تجربه کرده بود اشاره می‏کند، چرا که قرب شاهان غارت دل و دین را در پی دارد در مجموع، مثنوی نان و حلوا از جمله آثار شیخ بهایی است که در تبیین دیدگاه و اندیشه سیاسی او می‏توان بدان استناد کرد.

کشکول
این کتاب بصورت جُنگی آزاد، شامل شعرها و نثرهای مورد علاقه بهایی است که برخی از خود وی و برخی نیز گردآوری او از دیوان‌ها و کتاب‌های مورد علاقه‌اش بوده‌اند. این مطالب اغلب بی‌هیچ نظم خاصی به دنبال هم آمده‌اند. لکن بیش از سایر تالیفات وی خواننده را به ضمیر فکری بهایی نزدیک می‌کند.

شخصیت ادبی
بهائی آثار برجسته‌ای به نثر و نظم پدید آورده‌است که علاوه بر فارسی و عربی، شامل ترکی هم می‌شده‌است. اشعار فارسی او عمدتاً شامل مثنویات، غزلیات و رباعیات است. وی در غزل به شیوه فخرالدین عراقی و حافظ، در رباعی با نظر به ابو سعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصاری و در مثنوی به شیوه مولوی شعر سروده‌است. ویژگی مشترک اشعار بهائی میل شدید به زهد و تصوّف و عرفان است. بهترین منبع برای گردآوری اشعار بهائی، کشکول است تا جائی که به عقیده برخی محققان، انتساب اشعاری که در کشکول نیامده‌است به بهائی ثابت نیست. ازمثنوّیات معروف شیخ در زبان فارسی می‌توان از اینها نام برد:
نان و حلوا یا سوانح سفر الحجاز (بر وزن مثنوی مولوی) در این اثر ابیاتی از مثنوی را نیز تضمین کرده‌است).
نان و پنیر (بر وزن مثنوی مولوی) نزدیکترین مثنوی بهائی به مثنوی مولوی از نظر محتوا و زبان
شیر و شکر (اولین منظومة فارسی در بحر خَبَب یا مُتدارک). شیر و شکر بسیار جذاب است و با وجود مختصر بودن (
۱۶۱ بیت در کلیات چاپ نفیسی و ۱۴۱ بیت در کشکول) سرشار از معارف و مواعظ حکمی با لحنی حماسی است.
مثنوی‌هایی مانند نان و خرما، شیخ ابوالپشم و رموز اسم اعظم را نیز منسوب بدو دانسته اند
از نثر فارسی او تنها نمومه‌ای که در دیوان‌های چاپی آمده‌است رساله پند اهل دانش و هوش به زبان گربه و موش است. بهایی در عربی نیز شاعر و زبان دانی چیره دست است و آثار نحوی و بدیع او در ادبیات عرب جایگاه ویژه‌ای دارد که مهم‌ترین و دقیقترین آنها اثر او در نحو به نام الفوائد الصمدیه است.
قصیده: معروفترین آن موسوم به وسیلة الفوز و الامان فی مدح صاحب الزّمان علیه السلام در
۶۳ بیت است که هرگونه شبهه‌ای را در دوازده‌امامی بودن وی مردود می‌سازد.
ارجوزه سرایی : دو نمونه بی بدیل (هراتیة یا الزّهرة) و نیز (ریاض الارواح)

دوبیتی: دوبیتیهای عربی شیخ بیشتر در اظهار شوق نسبت به زیارت روضة مقدّسه معصومین علیه السلام است.
بخش مهمی از اشعار عربی شیخ لُغَز و معمّاست که بیانگر تسلط شیخ بر این حیطه‌است. توانایی او در ایجاز و بیان معماگونه مطالب در آثاری چون رسائل پنجگانه اثنی عشرّیه، خلاصة الحساب، فوائد الصمّدیه، تهذیب البیان، الوجیزه فی الدرایه و همچنین تبحر او در صنعت لُغَز و تعمیه در آثاری چون لغزالزبده، لغزالنحو، لغزالکشّاف، لغزالصمدیه، لغزالکافیه و فائده مشهود است. نامدارترین اثر بهائی الکشکول، معروف به کشکول شیخ بهائی است که مجموعه گرانسنگی از علوم و معارف مختلف و آینه معلومات و مشرب بهائی محسوب می‌شود. بهائی در شمار مؤلفان پر اثر در علوم مختلف است و آثار او تماماً موجز و بدون حشو و زواید است. برجسته‌رین آثار چاپ شده:
مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین: (ارائه فقه استدلالی شیعه بر مبنای قرآن ،آیات الاحکام وحدیث است.
جامع عباسی: از نخستین و معروفترین رساله‌های علمیه به زبان فارسی؛
حبل المتین فی اِحکام احکام الدّین : در فقه
الاثنا عشریه: در پنج باب طهارت، صلات، زکات، خمس، صوم و حج است.
زبده الاصول: شامل بیش از چهل شرح و حاشیه و نظم
الاربعون حدیثاً: معروف به اربعین بهائی
مفتاح الفلاح: در اعمال و اذکار شبانه روز به همراه تفسیر سورة حمد
حدائق الصالحین: (ناتمام)، شرحی است بر صحیفة سجادیه
حدیقة هلالیه: شامل تحقیقات و فوائد نجومی ارزنده
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شخصیت سیاسی
محمد بن حسین عاملی (شیخ بهایی) در مدت ۷۸ سال عمر خود با چهار تن از سلاطین صفوی معاصر بوده‌است ولی عمده فعالیت سیاسی او در دورهٔ دو پادشاه آخر گذشته.
شاه طهماسب (
۹۰۲ - ۹۵۴ خورشیدی) (از۹۶۶ (سال هجرت) تا ۹۸۴ق به مدت ۱۸ سال.)
شاه اسماعیل دوم (
۹۸۴-۹۸۵ق) (به مدت یک سال و اندی.)
سلطان محمد خدابنده (
۹۸۵-۹۹۵ق) (به مدت ۱۰ سال.)
شاه عباس اول (
۹۹۵-۱۰۳۸ق) (تا ۱۰۳۱ق (سال رحلت) به مدت ۳۵ سال.)
او در سال ۹۶۶ق در حالیکه سیزده سال داشت به همراه پدر(از شاگردان مطرح شهید ثانی) از جبل عامل به سمت ایران مهاجرت کرد.
دلیل این مهاجرت از یکسو افزایش تهدیدات حاکمان عثمانی نسبت به شیعیان جبل عامل و از سوی دیگر احترام فراوان حاکمان آن زمان ایران (پادشاهان صفوی) به عالمان دینی بود، حاکمان صفوی با این کار ضمن ترویج دین و کمک به اقتدار سیاسی ایران به تحکیم سلطنت ‏خود نیز کمک می‌کردند، عالمان شیعی نیز در این بستر مناسب ضمن ترویج مذهب تشیع اثنی عشری، از گسترش صوفیگری در جامعه آن زمان جلوگیری می‌کردند.
پس از سه سال اقامت در اصفهان، پدر با توجه به پیشینهٔ علمی و فقهی وبا توصیه شیخ علی منشار (شیخ الاسلام اصفهان) ، از سوی شاه طهماسب به صمت‏ شیخ الاسلامی قزوین (پایتخت) منصوب شد
شیخ‌آلاسلام مهم‌ترین منصب روحانیت در آن دوره بوده و وظیفهٔ آن رفع ظلم از مظلومان، امر به معروف و نهی از منکر و تحقیق و بیان احکام شریعت برای مردم بود.
شش سال بعد عنوان شیخ الاسلامی پایتخت از او گرفته شد و شیخ‌الاسلامی مشهد و سپس هرات به او واگذار شد، نویسنده کتاب الهجرة العاملیة این اقدام شاه طهماسب را مصداق نفی بلد و تبعید سیاسی دانسته و دلیل آن را تلاش وی در احیا و اقامه نماز جمعه (که اقامه آن در عصر غیبت مورد اختلاف علما بود) در پایتخت صفویه می‌داند چرا که باعث ‏شد دولتمردان صفوی احساس خطر کنند و او را مانند محقق کرکی مانع بزرگی در برابر خواسته‏های خود بدانند. سرانجام پدر در سال ((۹۸۳ق) ایران را به قصد زیارت حج ترک کرد و بعد از انجام مناسک حج‏ به بحرین رفت، در آن‏جا اقامت گزید و(یک سال بعد وفات یافت مدت این چهارده سال در پایتخت و در کنار پدر در مشهد و هرات بودن شیخ بهایی را با منصب و وظایف شیخ‏الاسلامی آشنا ساخت و آماده پذیرش این منصب بعد از پدر نمود. شواهدی است که نشان می‌دهد سمت شیخ‌الاسلامی هرات بعداز فوت پدربه پسر(شیخ بهایی) رسیده‌است، میرحسین بن حیدر کرکی (شاگرد شیخ بهایی) در روضات الجنات نقلی دارد که برداشت از آن این است که شیخ بهایی بعد از پدر، شیخ‌الاسلام هرات شده‌ که اگر این برداشت صحیح باشد سال وفات پدر (۹۸۴ق) و سال بعداز آن که سالهای آشوب و هرج و مرج در دربار بوده نمی‌تواند تاریخ اخذ این سمت باشد و احتمال دارد که شیخ بعد از این تاریخ به این سمت منصوب شده.
مؤلف الهجرة العاملیة در این مورد نیز معتقد است شیخ مانند پدراز مرکز سیاسی و قدرت (پایتخت) دور نگه‏داشته می‌شد.
البته تأییدی بر این منصب شیخ‏الاسلامی هرات در کتاب خیرالبیان وجود ندارد، آنچه درمورد این دوره از زندگی شیخ (جوانی) در خیرالبیان عنوان شده و قابل توجه‌است این است که شیخ در عنفوان جوانی سفری طولانی مدت به بلاد اسلامی انجام داده و با توجه به اینکه در کتاب سلافة العصر مدت سفرهای شیخ را ۳۰ سال عنوان کرده . و با در نظر گرفتن اینکه آخرین سفر شیخ در سال ۱۰۱۵قبوده می‌توان احتمال داد که این سفر می‌تواند در همین سالها باشد یعنی ۹۹۴ یا ۹۹۶ که درآن موقع شیخ ۳۰ تا ۳۲ سال داشته است.

شیخ بهایی و شاه عباس اول

عمده فعالیت‏های سیاسی شیخ بهایی در عهد شاه عباس اول صورت گرفت، ‏شاه عباس بزرگ‌ترین پادشاه سلسله صفوی ضمن آنکه ایران را به اقتدار گذشته‌اش بازگرداند، زمینهٔ رشد و شکوفایی خارق‌العادهٔ فرهنگ، هنر و معارف دینی را نیز فراهم کرد. شاه عباس احترام زیادی برای علمای دین قایل می‌شد و در بیشتر امور از ایشان مشورت می‌جست، از جمله شواهد این امر انتخاب خلیفه سلطان، شاگرد میرداماد و شیخ بهایی به وزارت خود بود ضمن اینکه حضور این دو عالم مطرح در دربار شکوه خاصی به سلطنت این پادشاه بخشیده بود شیخ بهایی در سال ۹۹۶ق دو سال و اندی بعد از رحلت‏ شیخ علی منشار (شیخ الاسلام اصفهان)(۹۹۳)، به دستور شاه عباس اول به شیخ الاسلامی اصفهان منصوب شد، درسال ۱۰۰۶ ق با تغییر مکان پایتخت از قزوین به اصفهان این سمت به شیخ‌الاسلامی کشور تغییر و ارتقاء یافت. شیخ تا زمان وفاتش در این منصب بود.
در عالم‌آرای عباسی آمده که شیخ پس از مدتی از سمت شیخ‌الاسلامی اصفهان به دلیل ملالت ‏خاطر و دلزدگی از مناصب دنیایی ارادهٔ سفر بلاد اسلامی کرد که تاریخ این رخداد می‌تواند بین سالهای ۹۹۶ تا ۱۰۰۸ق . باشد ، یعنی سالی که شاه عباس پیاده به زیارت امام رضا علیه السلام رفت و شیخ بهایی نیز همراه او بود، اما در منابع دیگر دلیل سفر او به بلاد اسلامی اختلاف آرا و دیدگاه‏های علمی او با مکتب‏های فلسفی موجود در حوزه اصفهان (یعنی «توغل میرداماد و اصحاب او در علوم عقلی و رواج آن‏») می‌دانند.
به اعتقاد عده‏ای شیخ بهایی در یکی از سفرهای خارجی خود به کشور عثمانی، سفارت شاه صفوی را بر عهده داشته و حامل پیامی از طرف شاه عباس اول به سلطان مراد حاکم عثمانی بوده است.
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مخمس

مخمس

این شعر زیبا از شیخ بهایی رو قطعا شنیدید!!
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

رفتم به در صومعه‌ی عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه

روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

او خانه همی جوید و من صاحب خانه

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

دیوانه منم من که روم خانه به خانه

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آیین تو جوید
تا غنچه‌ی بشکفته‌ی این باغ که بوید
هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید

بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه

بیچاره بهائی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مستزاد

مستزاد

هرگز نرسیده‌ام من سوخته جان،
روزی به امید

وز بخت سیه ندیده‌ام، هیچ زمان،
یک روز سفید
قاصد چو نوید وصل با من می‌گفت،
آهسته بگفت
در حیرتم از بخت بد خود که چه سان؟
این حرف شنید
:gol:
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
رباعی

رباعی

ای عقل خجل ز جهل و نادانی ما
درهم شده خلقی، ز پریشانی ما

بت در بغل و به سجده پیشانی ما
کافر زده خنده بر مسلمانی ما
:gol:
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
غزل

غزل

این غزل زیبا از شیخ بهایی تقدیم به همه شما دوستان

ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی
بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی
بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من
خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی
دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟
ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی
رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن
آستین این ژنده، می‌کند گریبانی
زاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدم
گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی
زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم
می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی
خانه‌ی دل ما را از کرم، عمارت کن!
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی
ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
گر نبود خنگ مطلّا لگام
زد بتوان بر قدم خویش گام
*
ور نبود مشربه از زرّ ناب
با دو کف دست توان خورد آب
*
ور نبود جامه اطلس تو را
دلق کهن ساتر تن بس تو را
*
جمله که بینی همه دارد عوض
وز عوضش گشته میسّر غرض
*
آنچه ندارد عوض ای هوشیار
عمر عزیز است غنیمت شمار
 

farzad84

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در مدح امام هشتم سلام الله علیه

در مدح امام هشتم سلام الله علیه

ای خاک دَرَت سرمه ارباب بصارت / در تأدیتِ مدحِ تو خم پشت عبارت
گردِ قدم ِ زائرت از غایت رفعت / بر فرقِ فریدون بنشیند ز حقارت
در روضه تو خیل ملایک ز مهابت / گویند به هم مطلب خود را به اشارت
هر صبح که روح القدس آید به طوافت / در چشمه خورشید کند غسل زیارت
در حشر به فریاد بهائی برس از لطف / کز عمر نشد حاصل او غیر خسارت
:gol::gol::gol:

 
  • Like
واکنش ها: floe

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دلا! باز این همه افسردگی چیست؟
به عهد گل، چنین پژمردگی چیست؟
اگر آزرده‌ای از توبه‌ی دوش
دگر بتوان شکست، آزردگی چیست؟
شنیدم گرم داری حلقه، ای دوست!
بهائی! باز این افسردگی چیست؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد




عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود
نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود
کارکنان سپهر، بر سر دعوی شدند
آنچه بدادند دیر، باز گرفتند زود
حاصل ما از جهان نیست بجز درد و غم
هیچ ندانم چراست این همه رشک حسود
نیست عجب گر شدیم شهره به زرق و ریا
پرده‌ی تزویر ما، سد سکندر نبود
نام جنون را به خود داد بهائی قرار
نیست بجز راه عشق، زیر سپهر کبود
 
  • Like
واکنش ها: floe

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
رباعی

رباعی

یکچند، در این مدرسه‌ها گردیدم
از اهل کمال، نکته‌ها پرسیدم
یک مسله‌ای که بوی عشق آید از آن
در عمر خود، از مدرسی نشنیدم
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مضی فی غفلة عمری، کذلک یذهب الباقی
ادر کأسا و ناولها، الا یا ایها الساقی
شراب عشق، می‌سازد تو را از سر کار آگه
نه تدقیقات مشائی، نه تحقیقات اشراقی
الا یاریح! ان تمرو علی وادی أخلائی
فبلغهم تحیاتی و نبئهم باشواقی
وقل یا سادتی انتم بنقض العهد عجلتم
و انی ثابت باق علی عهدی و میثاقی
بهائی، خرقه‌ی خود را، مگر آتش زدی، کامشب
جهان، پر شد ز دود کفر و سالوسی و زراقی
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
جاء البرید مبشرا من بعد ما طال المدا
ای قاصد جانان تو را صد جان و دل بادا فدا
بالله اخبرنی بما قد قال جیران الحمی
حرف دروغی از لب جانان بگو بهر خدا
یا ایها الساقی أدر کأس المدام فانها
مفتاح ابواب النهی مشکوة انوار الهدی
قد ذاب قلبی یا بنی شوقا الی اهل الحمی
خوش آنکه از یک جرعه می، سازی مرا از من جدا
هذا الربیع اذا آتی یا شیخ قل حتی متی
منع من محنت زده زان باده‌ی محنت زدا
قم یا غلام و قل لنا الدیر این طریقه
فالقلب ضیع رشده و من المدارس ما اهتدا
قل للبهائی الممتحن داوالفؤاد من المحن
بمدامة انوارها تجلوا عن القلب الصدی
 

گلابتون

مدیر بازنشسته


دستخط منسوب به شیخ بهائی. مورخ ۱۰۰۸ق. در کتاب تحریراکر در موضوع ریاضی

منبع ..ويكي پديا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای عاشق خام، از خدا دوری تو
ما با تو چه کوشیم؟ که معذوری تو
تو طاعت حق کنی به امید بهشت
رو رو! تو نه عاشقی، که مزدوری تو:gol:
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
به شهر عافیت، مأوی ندارم
بغیر از کوی حرمان، جا ندارم
من از پروانه دارم چشم تحسین
ز عشاق دگر، پروا ندارم
بهشتم می‌دهد رضوان به طاعت
سر و سامان این سودا ندارم
بهائی جوید از من زهد و تقوی
سخن کوتاه، من اینها ندارم
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نگشود مرا ز یاریت کار
دست از دلم ای رفیق! بردار

گرد رخ من، ز خاک آن کوست
ناشسته مرا به خاک بسپار

رندیست ره سلامت ای دل!
من کرده‌ام استخاره، صد بار

سجاده‌ی زهد من، که آمد
خالی از عیب و عاری از عار

پودش، همگی ز تار چنگ است
تارش، همگی ز پود زنار

خالی شده کوی دوست از دوست
از بام و درش، چه پرسی اخبار؟

کز غیر صدا جواب ناید
هرچند کنی سؤال تکرار

گر می‌پرسی: کجاست دلدار؟
آید ز صدا: کجاست دلدار؟

از بهر فریب خلق، دامی است
هان! تا نشوی بدان گرفتار

افسوس که تقوی بهائی
شد شهره به رندی آخر کار
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آنانکه شمع آرزو در بزم عشق افروختند
از تلخی جان کندنم، از عاشقی واسوختند

دی مفتیان شهر را تعلیم کردم مسئله
و امروز اهل میکده، رندی ز من آموختند

چون رشته‌ی ایمان من، بگسسته دیدند اهل کفر
یک رشته از زنار خود، بر خرقه‌ی من دوختند

یارب! چه فرخ طالعند، آنانکه در بازار عشق

دردی خریدند و غم دنیای دون بفروختند


در گوش اهل مدرسه، یارب! بهائی شب چه گفت؟
کامروز، آن بیچارگان اوراق خود را سوختند
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
روی تو گل تازه و خط سبزه‌ی نوخیز
نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز

شد هوش دلم غارت آن غمزه‌ی خونریز
این بود مرا فایده از دیدن تبریز

ای دل! تو در این ورطه مزن لاف صبوری
وای عقل! تو هم بر سر این واقعه مگریز

فرخنده شبی بود که آن خسرو خوبان
افسوس کنان، لب به تبسم، شکر آمیز

از راه وفا، بر سر بالین من آمد
وز روی کرم گفت که: ای دلشده، برخیز

از دیده‌ی خونبار، نثار قدم او
کردم گهر اشک، من مفلس بی‌چیز

چون رفت دل گمشده‌ام گفت: بهائی!
خوش باش که من رفتم و جان گفت که : من نیز
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من آینه‌ی طلعت معشوق وجودم
از عکس رخش مظهر انوار شهودم

ابلیس نشد ساجد و مردود ابد شد
آن دم که ملائک همه کردند سجودم

تا کس نبرد ره به شناسایی ذاتم
گه مؤمن و گه کافر و گه گبر و یهودم
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شیخ بهایی مردی بود که از تظاهر و فخر فروشی نفرت داشت و این خود انگیزه ای برای اشتهار خالص شیخ بود.شیخ بهایی به تایید و تصدیق اکثر محققین و مستشرقین ، نادر روزگار و یکی از مردان یگانه دانش و ادب ایران بود که پرورش یافته فرهنگ آن عصر این مرز و بوم و از بهترین نمایندگان معارف ایران در قرن دهم و یازدهم هجری قمری بوده است. شیخ بهایی شاگردانی تربیت نموده که به نوبه خود از بزرگترین مفاخر علم و ادب ایران بوده اند، مانند فیلسوف و حکیم الهی ملاصدرای شیرازی و ملاحسن حنیفی کاشانی وعده یی دیگر که در فلسفه و حکمت الهی و فقه و اصول و ریاضی و نجوم سرآمد بوده و ستارگان درخشانی در آسمان علم و ادب ایران گردیدند که نه تنها ایران ،بلکه عالم اسلام به وجود آنان افتخار می کند. از کتب و آثار بزرگ علمی و ادبی شیخ بهایی علاوه بر غزلیات و رباعیات دارای دو مثنوی بوده که یکی به نام مثنوی "نان و حلوا" و دیگری "شیر و شکر" می باشد و آثار علمی او عبارتند از "جامع عباسی، کشکول، بحرالحساب و مفتاح الفلاح والاربعین و شرع القلاف، اسرارالبلاغه والوجیزه". سایر تالیفات شیخ بهایی که بالغ بر هشتاد و هشت کتاب و رساله می شود همواره کتب مورد نیاز طالبان علم و ادب بوده است.
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شیخ بهایى و بریانى فروش اصفهانى

شیخ بهایى و بریانى فروش اصفهانى

روزى شیخ بهایى به طور ناشناس از بازار اصفهان مى‏گذشت در بین راه به دكان بریانى كه تعدادى مرغ سرخ كرده با قلاب به در و دیوار دكان خود آویخته بود رسید شیخ نگاهى به مرغ‏ها انداخت و سپس به استاد بریانى فرمود:
یكى از این مرغ‏ها را نیاز این درویش كن!
استاد بریانى گفت:
پول دارى بدهم؟
شیخ گفت:
پولى در كار نیست.
استاد بریانى گفت:
پس برو گمشو تو را با مرغ چه كار! آدمى كه پول ندارد مرغ پخته مى‏خواهد چه كار؟
شیخ فرمود:
اگر به امتناع خود باقى بمانى. تمام این مرغ‏هاى كشته و بریان شده را به گفتن)كیشى( زنده كرده و پرواز مى‏دهم!
بریانى فروش از شنیدن این حرف كه نشانه دیوانگى گوینده آن بود، متعجبانه نگاهى به سر و روى شیخ كرده و گفت:
برو باب پى كارت و گرنه تو را با چوب خواهم راند!
شیخ كه البته مقصودش امتحان بریانى و دادن یك درس اخلاقى به او بودگفت:
من درویش ناتوان و گرسنه‏ام و مدتى است كه غذایى به دهانم نرسیده و بیا و مردانگى كن و امروز ما را با یكى ازاین مرغ‏هاى چاق و چله مهمان بفرما.
بریانى با عصبانیت روى به شاگردش كرد و گفت:
استغفرالله. ببین امروز گرفتار عجب ابلیسى شدیم ه‏ا؟!
و بعد به جانب شیخ بهایى برگشته و برفریاد گفت:
دبرو مرد حسابى!
شیخ فرمود:
حالا كه اینطور شد، پس تماشا كن.
كیش!
ناگهان مرغ‏هاى بریان و پخته زنده گشته و پرواز كرده و از آنجا قرار نمودند.
بریان فروش اصفهانى و شاگردش و نیز مشترى‏ها و مردم بسیارى كه در مقابل دكان ایستاده و ناظر جریان بودند از دیدن آن منظره حیرت‏انگیز به شگفتى فرو رفته و به خیال اینكه شیخ مرد مستجاب الدعوه و صاحب كرامات است به او نزدیك شده و عموماً روى خاك افتادند و در برابر شیخ سجده نمودند.
شیخ از ملاحظه گمراهى مردم به فكر چاره افتاد و بلافاصله شلوار خود را بالا كشید و ردودروى مردم بناى ادرار كردن را گذاشت!
مردم از این رفتار زشت شیخ سر از سجده برداشته و هر یك به طرفى گریختند در این موقع شیخ به یكى از آنها گفت:
عجب مریدانى هستند به كیشى آمدند و به فیشى رفتند!
از همان روز جمله به كیشى آمدند و با فیشى رفتند در اصفهان ضرب المثل شد و سپس به سایر نقاط ایران سرایت كرد.
 

reza.izadi

عضو جدید
شیخ بهایی حمامی ساخته بود فکر کنم در کاشان.
این حمام با یکدانه شمع همیشه ابش گرم بود و شمعش پایانی نداشت.شمع در میان دیوارهایی احاطه شده بود و هیچکس از چگونگی کار کرد این حمام در تعجب بودند.
بعد از سالها دانشمندان سوئدی برای اینکه راز این کار را فاش کنند امدند و دیوارهای این حمام را خاموش کردند و دیگر این حمام ابش گرم نشد و چند وقت پیش از یکی از دوستانم شنیدم که دانشمندان حدس زدند که این حمام با انرزی اتم کار میکرده که انرزی تمام نشدنی(بسیار زیاد) داشته.
 
  • Like
واکنش ها: floe

reza.izadi

عضو جدید
شیخ بهایی مسجدی ساخته بود که کسی که بالای منبر می رفت و صحبت می کرد همه بخوبی صدای او را به وضوح می شنیدند.در ان زمان که میکروفون و بلند گویی وجود نداشته بود پس این کار چطور ممکن بوده است؟
تحقیقات شیخ بهایی نشان داده بود که عدد 17 عدد صوت است.از این جمله که در کتابش نوشته بود هیچ برداشتی ندارم.
ولی در کل شیخ بهایی کسی بود که در طول تاریخ تعداد همچین افرادی بسیار کم است از بابت علم و دانش!
 
  • Like
واکنش ها: floe

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شیخ بهایى و ساختمان مدرسه چهارباغ

شیخ بهایى و ساختمان مدرسه چهارباغ

همه می دانند كه ساحل زاینده رود سست و باتلاقى است و قابلیت ساختمان را دارا نمى‏باشد، شیخ بهایى به دستور شاه عباس مجبور بود كه در همین زمین سست و باتلاقى مبادرت به ساختمان یك مسجد و یك مدرسه نماید تا ساختمان‏هاى میدان نقش جهان تكمیل گردد.
شیخ بهایى علاوه بر علوم دینى در دانش‏هاى ریاضى و مهندسى ساختمان نیز تبحر داشت از این رو براى شروع ساختمان در زمین باتلاقى زاینده رود دستور داد قطعات بزرگ و قطورى از ذغال چوب تهیه و آنها را در پى ساختمان نهادند و روى آنها را شفته ریزى كردند منتهى براى اینكه ملات خاك و آهك حسابى مخلوط گردیده و محكم شد در جلوى چشم كارگران ساختمانى و مردم اصفهان هر روز چند مشت سكه طلا به داخل شفته‏ها مى‏ریخت و از كارگران و مردم مى‏خواست كه سكه‏ها را براى خود پیدا كنند.
هر روز هزاران نفر از اصفهانى‏هاى بى كار به ساحل زاینده رود مى‏آمدند و پاها را برهنه كرده و به داخل شفته‏ها مى‏رفتند و با پاها و دست‏هاى تا آرنج لخت خود كوهى از خاك و آهك را زیر و رو مى‏ساختند تا سكه را پیدا كنند، بعضى‏ها با این جستجو موفق به پیدا كردن چند سكه مى‏شدند و به طمع پیدا كردن سكه بیشتر ملات خاك و اهك را بیشتر پا زده و زیر و رو مى‏كردند و به این ترتیب بهترین و زیادترین خاك و آهك را بیشتر پا زده و زیر و رو مى‏كردند و به این ترتیب بهترین و زیادترین خاك و اهك كه براى ساختمان مناسب بود به وجود آمد و مدرسه زیباى چهارباغ اصفهان در كنار ساحل سست زاینده رود بنا شد و امروز كه چهارصد سال از عمر این بناى زیبا مى‏گذرد هنوز در كمال استحكام قرار دارد و شاید كمتر كسى بداند كه این بنا چگونه ساخته شده است.
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار
از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار

ای ساربان، ! خدا را؛ پیوسته متصل ساز
ایوار را به شبگیر، شبگیر را به ایوار

در کیش عشقبازان، راحت روا نباشد
ای دیده! اشک می‌ریز، ای سینه! باش افگار

هر سنگ و خار این راه، سنجاب دان و قاقم
راه زیارت است این، نه راه گشت بازار

با زائران محرم، شرط است آنکه باشد
غسل زیارت ما، از اشک چشم خونبار

ما عاشقان مستیم، سر را ز پا ندانیم
این نکته‌ها بگیرید، بر مردمان هشیار

در راه عشق اگر سر، بر جای پا نهادیم
بر ما مگیر نکته، ما را ز دست مگذار

در فال ما نیاید جز عاشقی و مستی
در کار ما بهائی کرد استخاره صد بار
 
  • Like
واکنش ها: floe

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شیخ بهایى و سقاى اصفهانى

شیخ بهایى و سقاى اصفهانى

شیخ بهایى روزى در بازار اصفهان دید سقایى به مردم آب مى‏دهد و به آنها سفارش مى‏كند كه بگویند سلام بر حسین لعنت بر شیخ بهایى!
شیخ به نزدیك سقا رفت چون شیخ بهایى را به صورت نمى‏شناخت گفت:
آشیخ به شرطى آب را مى‏دهم بخورى كه بگویى سلام بر حسین، لعنت بر شیخ بهایى.
شیخ گفت:
حرفى ندارم ولى من شیخ بهایى را نمى‏شناسم، چطور به آدم نشناخته لعن كنم، بر مسلمان و اهل كتاب حرام است.
سقا گفت:
این مرد كیمیاگر و خدانشناس است.
شیخ پرسید:
خدانشناسى شیخ بهایى چگونه بر تو معلوم شد؟
سقا گفت:
من كاغذى به او نوشتم كه عیال بارم و هرچه جان مى‏كنم، كفاف اهل و عیال را نمى‏دهد، تو این سر كیمیا را به من نشان بده بلكه از فلاكت بدر آیم. آن ملعون جواب مرا هم نداد!
شیخ بهایى گفت:
لابد از بدجنسى نبوده و مى‏ترسیده كه تو نتوانى آن سر را نگهدارى و به دست نااهل بیفتد، حالا كه تو مقصودت كیمیاگرى نیست و مى‏خواهى راه دخل و استفاده‏ات باز شود من یك چیزى مى‏دانم كه خوراكى است و در ایران
نیست و در شامات و لبنان درست مى‏كنند و شیخ بهایى هم خیلى دوست دارد.
سقا گفت:
خیلى جالبه، چى‏چى هست.
شیخ گفت:
من راز درست كردن آن را به تو مى‏گویم. درست كن و یك قدح براى او ببر او هم انعام فراوانى به تو مى‏دهد و ضمناً نزد اعیان و اشراف هم معرفى مى‏شود و به این ترتیب خیلى زود متمول و پولدار خواهى شد به شرطى كه هیچكس را راز این كار با خبر نشود.
سقا گفت:
من كه سرمایه ندارم.
شیخ گفت:
سرمایه این كار با دیگ و آبكش و هیزم و شكر و گلاب 100 ریال
بیشتر نیست.
سقا گفت:
همین 100 ریال را هم من ندارم.
شیخ دست به جیب كرد و گفت:
این هم 100 ریال، بگیر و برو این كار را بكن.
سقا گفت:
شیخ خدا به تو سلامتى بدهد و از عمر شیخ بهایى بكاهد و بر عمر تو بیفزاید.
شیخ گفت:
آن افشره‏اى كه درست مى‏كنى، نامش فالودج است و براى شیخ بهایى بفرست و بعد نتیجه كار را ببین.
سقا با تشكر فراوان پول را گرفت و رفت و پالوده را طبق دستور درست كرد و یك كاسه بزرگ براى شیخ بهایى فرستاد. شیخ بهایى به منظور كمك به سقا مبلغ هزار ریال به او انعام داد و خیلى از پالوده‏اش تعریف كرد. كم كم
مشترى سقا زیاد شد و حسابى از این راه پولدار گردید ولى به هیچ كس نگفت كه چطورى پالوده را درست مى‏كند.
زنش در صدد آن برآمد كه سر از كار او در بیاورد. او را در تنگناگذاشت و عرصه را به سقا تنگ كرد به طورى كه مرد خسته شد و عاقبت با هزار قسم كه به او داد اسرار كار ساختن پالوده را به زنش گفت و از او قول گرفت به كسى چیزى نگوید از قدیم گفته‏اند كه اگر مى‏خواهى همه پى به رازت ببرند، موضوع را با زنى در میان بگذار و به او بگو كه به كسى نگوید و فردا آن سر و راز در همه جا پخش مى‏شود. سر سقانى وقتى از دهان مردك در آمد به گوش زن رسید دیگر تكلیفش معلوم بود زن به خواهر و خواهر به مادر و مادر به خاله و خاله به عمه گفتند و همه هم همدیگر را قسم دادند كه به كسى نگوید به كسى هم نگفتند ولى یك وقت سقاى بیچاره دید همه شهر پالوده درست مى‏كنند و طشتك‏هاى برنجى پر از پالوده او در سربازار مشترى است و او باید بنشیند و مگس بپراند.
با این ترتیب آن مرد به فلاكت افتاد، زیرا عادت به ولخرجى پیدا كرده بود و دیگر آن سقاى قبلى نبود كه بتواند با مختصر عایدى زندگى كند چون روزگار به او فشار آورد ناچار شده باز مشك سقایى را به دوش بگیرد و آب فروشى كند. این بار نیز در موقع آب دادن به مردم از آنها مى‏خواست كه بگویند سلام بر حسین لعنت بر شیخ بهایى!
مدتى بعد به شیخ بهایى خبردادند كه سقایى در بازار پیده شده و به مردم مى‏گوید كه به شیخ بهایى لعنت كنند.
شیخ از جایى برخاست و به دیدن سقا شتافت و در بازار به او برخورد و گفت:
رفیق چرا دست از كسب به آن مهمى كشیدى؟!
سقا با ناراحتى گفت:
این كسب اولش خوب بود ولى به قدرى رقیب و همكار پیدا شد كه دیگر قیمت آب جوى شد.
شیخ گفت:
چرا اسرار كارت را فاش ساختى؟
سقا گفت:
من فقط به زنم گفتم!
شیخ گفت:
همین بس بود پس بدان كه شیخ بهایى من هستم و حالا من مى‏گویم سلام بر حسین و لعنت بر تو و پدرت و هفت جد و آبادت زیرا تو كه نتوانستى سِر و راز یك پالوده را نگاه دارى چه طور مى‏توانستى سِركیمیا را نگاه دارى و آن وقت كیمیا هم مثل پالوده بود و قیمتى نداشت!
 

Similar threads

بالا