شعرهای تنهایی و مرگ

MaaRyaaM

عضو جدید
نمي دانم آيا تا به حال چنين تاپيكي بوده يا نه ...
اما اگر شعري در رابطه با تنهايي و مرگ و وداع داشتيد اينجا بنويسيد ...
ممنون مي شم:gol:



بی تو تنهایم

با تو سکوت

با این همه

دلم برای تو تنگ می شود…
 

MaaRyaaM

عضو جدید
این وقت شب انگار

کسی دارد دانه دانه دلتنگیهایش را

لای برفها می کارد ...

*

کم می آورم

برف چشمانم هی آب می شوند...

*

زمستان

همین است که هست

حالا در این باغچه
حتی
دلتنگی هم
نمی روید!
 

MaaRyaaM

عضو جدید
مي دانم

دل آسمان مي شكند

چگونه مي توانم گريه نكنم

از آن همه ستاره

تنها سنگي شعله ور

به خانه ام افتاد

گيسوانش را بريدند و

برايم پست كردند

و باقي اينكه

سلامت باشم

چگونه مي توانم گريه نكنم

من از باز كردن هيچ نامه اي خوشبخت نبوده ام .
 

MaaRyaaM

عضو جدید
لال شده‌ام

همين‌ قدر كه نمي‌توانم

كلمات را كنار هم بگذارم

تا از دوري تو بگويم
 

MaaRyaaM

عضو جدید
دیر یا زود

مانند یک دسته‌ی گل

باید که حسرتم را در بغل بگیرم و بروم

به خواستگاری‌ آن زن ِ خاکی

که نه نخواهد گفت

آغوشش را باز خواهد کرد

و همه چیزم را خواهد گرفت



و من همه چیزم را به او خواهم بخشید

بی هیچ حسرتی

مگر این حسرت ابدی

که دهانم را می‌گیرد



دیگر چگونه بگویم که دوستت دارم
 

MaaRyaaM

عضو جدید
یک سر این رشته گم شده است…

و چیزی…جایی…

ناگفته مانده است

و اکنون ما

در خانه های خویش غریب ایم…
 

MaaRyaaM

عضو جدید
فراموشی می آید…مثل همین پائیز

با ابرهای سهمگینش

دیروز برگ خشکی دیدم

که نمی دانست

از کدام شاخه جدا شده…
 

MaaRyaaM

عضو جدید
غروب اول آبان صدای موزیك...
دلم گرفته برای یكی دو روزی كه

قرار بود بیایی و زندگی بكنی
و چشم‌های خودت را به در بدوزی كه

اجاق روشن این خانه هی غذا بپزد
درون ظرف غذایت مرا بسوزی كه

نه! هیچ حادثه‌ای روی بند رختم نیست
چقدر باد برقصد در آن بلوزی كه

زن اثیری گلدان جنازه‌ی من بود
درون گاری آن پیرمرد قوزی كه

من و تو راه كمی را جدا شدیم از هم
شبیه حركت یك جفت مار موذی كه

یواش می‌روم و اتفاق می‌افتم
منی كه بعد تو افتاده‌ام به روزی كه...
 

sam-smith

عضو جدید
شب سردیست و من افسرده
راه دوریست و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی سوخته
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدم ها
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
 

MaaRyaaM

عضو جدید
یک سرنوشت سه حرفی ، خالیست در کنج جدول
فکر مرا کرده مشغول این راز از روز اول

آنجا زنی گریه می کرد با کودکان گرسنه
در دود خاکستر اینجا مردی است در پای منقل

سر درد داریم و گیجیم ، اینرا نباید بگوئیم
این چیزها مشکلی نیست ، بعدن خودش می شود حل

این گرگ های گرسنه ، عادیست ولگرد باشند
ما انتظاری نداریم از وضع قانون جنگل

باید فداکار باشیم ، دارد قطاری می آید
پیراهنم را بسوزان ، باید بسازیم مشعل

این شعر را بعد خواندن یک جای خلوت بسوزان
یک گوشه ی شومینه ی گرم ، در یک اتاق مجلل

من می روم تا پس از این آماده ی مرگ باشم !
ها ! راستی " مـرگ " ، دیگر حل شد معمای جدول
 

MaaRyaaM

عضو جدید
شبیه قطره باران که آهن را نمی فهمد
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد

نگاهی شیشه ای دارم به سنگ مردمک هایت
الفبای دلت معنای نشکن را نمی فهمد

هزاران بار دیگر هم بگویی دوستت دارم
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد

من ابراهیم عشقم ، مردم اسماعیل دلهاشان
محبت مانده شمشیری که گردن را نمی فهمد

چراغ چشمهایت را برایم پست کن دیگر
نگاهم فرق شب با روز روشن را نمی فهمد

دلم خون است ، تا حدّی که وقتی از تو می گویم
فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی فهمد

برای خویشتن دنیایی شبیه آرزو دارم
کسی من را نمی فهمد . . . کسی من را نمی فهمد
 

MaaRyaaM

عضو جدید
اين شعرها ديگر براي هيچ كس نيست
نه! در دلم انگار جاي هيچ كس نيست

آنقدر تنهايم كه حتي دردهايم
ديگر شبيهِ دردهاي هيچ كس نيست

حتي نفس‌هاي مرا از من گرفتند
من مرده‌ام در من هواي هيچ كس نيست

دنياي مرموزي‌ست ما بايد بدانيم
كه هيچ‌كس اينجا براي هيچ‌كس نيست

بايد خدا هم با خودش روراست باشد
وقتي كه مي‌داند خداي هيچ‌كس نيست

من مي‌روم هر چند مي‌دانم كه ديگر
پشت سرم حتي دعاي هيچ‌كس نيست
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
مریم خانوم تاپیک خیلی قشنگی داری
سهراب میگه
ما هستیم ، تنهای تنهاییم
امیدوارم خوش باشید
یا علی
تنهایی:gol:
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل تنگم


من آن ابرم که می خواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمی داند کجا سر می گذارد
 
  • Like
واکنش ها: 2st

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
مريم جان جمله ي امضامو بخون ::


تنهايي رو دوست دارم زيرا بي وفا نيست

اين يه حقيقته
سعي كن تنها باشي چون ما تنها به دنيا اومديم و تنها هم از اين دنيا خواهيم رفت
تنهايي رو دوست دارم چون خدا هم تنهاست
تنهايي رو دوست دارم چون . . .


موفق باشي گلم :smile:
 
  • Like
واکنش ها: 2st

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
وصیت نامه!

وصیت نامه!

وصیتم این است
این قلم خیس گریه را
به کودکی در جنوب جستجو بسپارید!
تا در دفتر مشق های نا تمامش بنویسد
آن مرد سیب دارد ...
آن مرد انار دارد ...
آن مرد سبد ندارد !
یا هر پرنده یی را که از پهنای پنجره ی کلاسش گذشت
نقاشی کند
گوش کن !
صدای آن پری پریشان نی نواز را می شنوی
که هنوز
بعد از گذشت این همه روز
خواب بلند دریا راآشفته می کند ؟
نمی خواهم جز او کسی برایم گریه کند
راضی به غلتیدن قطره یی هم بر گل گونه هایت نیستم !
می خواهم در جنگلی از درختان کاج خاکم کنند
تا عطر سوزنی کاجها همیشه با من باشد
مثل نگاه تو
که تا خاموشی واپسین فانوس افروخته یدنیا
همراهم است
برای کفن هم همان ترمه ی تا خورده ی یادگاری خوب است
تنها اگر به قبای قاصدکی بر نمی خورد
تاری از طلای مویت را
در دست من بگذار
می خواهم وقتی به انتهای آسمان رفتم
آن را به موهای بلند خورشید گره بزنم
تا هر کس خورشید را نگاه کند
خطوط پاک چهره ی تو را هم ببیند
آن وقت همه خواهند دانست
بانوی بهاری من که بوده است
همین را می خواهم و
دیگر هیچ!
 

MaaRyaaM

عضو جدید
تو بیا...
که اگر آمدنت دیر شود
یا اگر آمدنت قصه پوچی باشد
من ترا ای همه خوب
تا دم مرگ....
نخواهم بخشید
 

MaaRyaaM

عضو جدید
کوچه از من پرسيد

کين چنين سرد و خموش

به کجا می روی امشب به کجا ؟؟!!

گفتمش
آن روزی
که همه زندگيم زين جا رفت
تو از او پرسيدی

به کجا می رود از خانه ی ما ؟؟؟!!!!!
 

MaaRyaaM

عضو جدید
آمدن


رفتن


همه زندگی، يعني همين




تمام زندگی


فاصله آمدن و رفتن ها است




خلاصه شده است در صرف شدن اين دو فعل


در صيغه های مختلف با ضماير متفاوت…




ستاره آمد ،خورشيد رفت




تو آمدي ،عشق مي آمد




شب آمد، تو مي روي




من مي آيم ،عقل رفت




تو رفتي،پاييز آمده بود




ماه آمد




او رفت

... مي روم


می روم

می روم
 

neda_eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرگ ان نیست که در گور سیاه دفن شوم
مرگ ان است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
بس كه تن تشنه بود خاك من
پدرم شوق جان سپردن داشت
 

MaaRyaaM

عضو جدید
اصلا نباش
پس باید رفت
باید به تمامی رفت
برای همیشه باید رفت
به جایی که هیچ نشان پستی ندارد
هیچ بلیط برگشتی نیست!



سحر قره داغی
 

sam-smith

عضو جدید
خشکید و کویر لوت شد دریامان
امروز بد و از آن بتر -بدتر- فردامان
زین تیره دل دیو صفت مشتی شمر
چون آخرت یزید شد دنیامان
 

afsaneh_k

عضو جدید
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چه دردیست در میان جمع بودن [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ولی در گوشه ای تنها نشستن[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]برای دیگران چون کوه بودن[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ولی در چشم خود آرام شکستن[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]برای هر لبی شعری سرودن[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ولی لبهای خو همواره بستن[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چه دردیست در میان جمع بودن[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ولی در گوشه ای تنها نشستن[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]به رسم دوستی دستی فشردن[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ولی با هر سخن قلبی شکستن[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]به نزد عاشقان چون سنگ خاموش[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ولی در بطن خود غوغا نشستن[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]به غربت دوستان بر خاک سپردن[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ولی در دل امید به خانه بستن[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]به من هر دم نوای دل زند بانگ[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چه خوش باشد از این غمخانه رستن[/FONT]
 

hitech

عضو جدید
مرگ

مرگ

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت
ولی آنقدر سخت مشتاقم كه از خاك گلويم سوتكی سازند
گلويم سوتكی باشد به دست طفلكی گستاخ و بازی گوش
كه هر دم پاك خودش را در گلويم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را در گلويم آشفته تر سازد
بدين سان بشكند سكوت مرگبارم را :gol:
 
بالا