قبلا گفتم که شاید چون نمیتونم خودم رو جای یک خانم بزارم نتونم برایند نظر خوبی ارائه کنم.بنا براین فقط میتونم بر اساس شواهدی که به نظرم مستدل اند اظهار نظر کنم...مطالبی هم که گذاشتم از شهید مطهری بود...
من ازدواج نکردم (در مورد شما نمی دونم)بنابر این احساس روابطی که در زندگی مشترک وجود داره رو فقط می تونم از اطرافیانم...تحقیقات یه عده روان شناس و ... برداشت کنم.
دید شما در برابر هر دلیلی که اورده بشه منفی خواهد بود....(البته شاید دلایل قانع کننده نباشه)مثلا در مورد جملاتی که فرمودید:
((گر شعله عشق و محبت مرد بمیرد ازدواج از نظر طبیعی مرده است!
نارضایتی زن میتواند به رضایت تبدیل شود!
دادن حق طلاق به زنان استحکام رابطه زناشویی رو بر هم میزنه!
نارضایتی زن در ازدواج موضوع چندان با اهمیتی نیست که به خاطر ان ازدواج نابود شود! به بیان دیگر ازدواجی که در ان فقط رضایت مرد وجود دارد بهتر است که حفظ شود!
اگر زنان حق طلاق داشته باشند فوراً طلاق میگیرند!
زنان ممکن است به دلیل داشتن مهریه از حق طلاق به عنوان مستمسک استحصال مال استفاده کنند!))
منفی ترین برداشت ها رو کردید...
اینها دوست من منفی ترین برداشتها نیست! من یک زن هستم ازدواج نکردم ولی طبیعتاً میتونم در مورد این قوانین درک بهتری داشته باشم! این برداشتها بیشتر واقع گرایانه هست تا منفی بافانه! به علاوه تعدادی از اونها کاملاً و عیناً جملاتی هستند که شما در پست خودتون استفاده کردید!
اگه من بخوام بگم:
از دید جامع شناسها...روان شناسها....پایبندی زن به زندگی بیشتر از مردانه.
((خداوند کلید فسخ ازدواج را به دست مرد داده، یعنى مرد با بىعلاقگى و بىوفایى نسبت به زن، او را سرد و بى علاقه مىکند، برخلاف زن که بىعلاقگى اگر از او شروع شود، معمولاً تأثیر چندانى در علاقه مرد ندارد. از این رو معمولاً بىعلاقگى مرد منجر به بى علاقگى طرفین مىشود، ولى بى علاقگى زن لزوماً منجر به بىعلاقگى طرفین نمىشود. سردى و خاموشى علاقه مرد مساوى است با مرگ ازدواج و پایان حیات خانوادگى. اما سردى و خاموشى زن به مرد، آن را به صورت بیمارى نیمه جان در مىآورد که امید بهبود و شفا دارد. حال اگر بى علاقگى از طرف زن شروع شود، براى مرد اهانت نیست که زنِ محبوب خود را به زور قانون نگه دارد، تا تدریجاً او را به زندگی دلگرم کند، ولى براى زن اهانت و غیر قابل تحمل است که براى حفظ حامى خود به زور و اجبار قانون متوسل شود، یعنى به زور شوهر خود را نگه دارد.))
نکته جالب اینجاست که شما معتقدید زنان وابستگی زیادی به زندگی و ازدواجشون دارند! بنابراین قاعدتاً زندگی زمانی میمیره که وابسته ترین فرد به زندگی از زندگی گریزان بشه! زنی که باید عاشق زندگی باشه وقتی به جایی رسید که از زندگی برید به این معنی است که این زندگی به شدت برای اون ازار دهنده شده! در واقع زنان زمانی از ازدواجشون سیر میشوند که این ازدواج کاملاً ازار دهنده شده باشه.
از سوی دیگر معتقدید حفظ زنی که به زندگی بی علاقه است به مدد قانون برای مرد اهانت امیز نیست! شاید حق با شما باشه! ولی این رو هم از من قبول کنید که این شرایط اگر برای مرد توهین آمیز نباشه برای زن هست که با زور مجبور به زندگی با فردی بشه که بهش علاقه ای نداره! این حتماً برای زن توهین آمیز هست!
چرا قانون باید بدون توجه به عواطف موجودی که ادعا میکنید لطیف ترین عواطف رو داره اون رو مجبور به زندگی با فردی بکنه که بهش علاقه ای نداره!
یا مثلا جمله ی زیر من نمی فهمم چطور این برداشت رو کردید(که اگه مفهومش این باشه منم مخالفم)
((مباحثی مثل اینکه زنان اگر حق طلاق داشته باشند فوراً طلاق میگیرند مطلبیست که فقط و فقط میتونه به عنوان باورهای نادرست نگارنده محسوب بشه! از یک سو ادعا میکنیم زن موجود عاطفی تر و با احساس تر و وابسته تری نسبت به مرد است و از سوی دیگر اون رو اونقدر سست عنصر و بی فکر میدونیم که بلافاصله برای حل هر مساله ای به طلاق رو میاره!))
در متن خودتون اشاره کردید که زنان در صورت داشتن حق طلاق ممکنه سر مسایل بی اهمیت هم اقدام به طلاق کنند. سوال من اینه! ایا یک زن اونقدر موجود سست عنصر و بی فکری هست که به همین راحتی از حق طلاق استفاده کنه؟
اشاره به بار مالی طلاق جدای رویه های نادرست امروز به نظرم قابل استناد و عقلانی باشه((همچنین چون ازدواج، حقوق و وظایف مالى و اقتصادى را بر شوهر لازم مىکند، جدا شدن و طلاق براى او سخت تر از زنان است، زیرا مهریه را باید پرداخت کند، در حالى که زن گیرنده است و در طلاق هیچ بار مالى بر او تحمیل نشده، بلکه استفاده مالى دارد، بنابراین شرایط طلاق (که در اسلام مبغوضترین حلال دانسته شده) براى مرد سخت و سنگین است و براى زن از نظر مالى و اقتصادى نه تنها سخت نیست، بلکه مىتواند مطلوب باشد.))
مباحث بار مالی رو قبول ندارم! باز هم توصیه میکنم در مورد دادگاه های خانواده مطالعه کنید!
اولاً :همونطور که گفتم معتقدم در صورت دادن حق طلاق به زنان لزومی برای تعیین مهریه وجود نداره!
دوماً: زنان امروزه تشویق میشوند که مهریه های سبکتر انتخاب کنند! زنانی که با همین روش مثلاً چند شاخه گل رو به عنوان مهریه تعیین میکنند حتماً در این قاعده مورد نظر شما نمیگنجند!
سوماً: امارهای اخیر در دادگاه های خانواده همونطور که ذکر کردم نشان میده فقط 5% زنان میتوانند مهریه خودشون رو کامل دریافت کنند.
چهارماً: قوانین زیادی برای حمایت از مردان در این موارد وجود داره مثل قوانین مربوط به اثبات عسر و حرج و تقسیط مهریه.
بنابراین ادعای اینکه زنان در صورت طلاق نفع مالی دارند و این رو به عنوان یک انگیزه در نظر بگیریم کاملاً غیر منصفانه است.
من چندین بار تاکید کردم اسلام به دنبال عدالته ونه تساوی(این دو واژه متفاوتند.)
((ادعا کردید دادن حق طلاق به زنان استحکام خانواده را به هم میزند! به شدت با شما مخالفم! دادن این حق به زنان بر عکس تساوی و برابری را در خانواده افزایش میدهد!))
خوب این از اون مواردیه که هرگز بر خلاف عدالت نیست! تفویض حقوق در زندگی زناشویی به زن به عنوان یک انسان دارای شعور و حق انتخاب در برابر مهریه عین عدالت است!
همیشه ادعا میشه همه این حقوق از زنان سلب میشه چون مهریه دریافت میکنند! خوب چرا مهریه حذف نشه و این حقوق اهدا نشه!
از سوی دیگر این درخواست اصلاً بر خلاف اسلام نیست! در همین جامعه امروزه ما این قوانین کاملاً شرعی و قانونی محسوب میشوند! ولی نکته اینجاست که تنها در صورت خواست زنان و موافقت مردان این شروط در عقد نامه ذکر میشه! بنابراین مساله فرهنگی است و نه قانونی و شرعی!
حق طلاق برای زنان به هیچ عنوان مخالف شرع نیست! بنابراین مخالف اسلام نیست و بنابراین عین عدالت است!
در مورد بخش دوم...قبول میکنم که شناخت کافی ندارم و همینطور همیشه افرادی هستند که قانون رو زیر پا بزارند.
اما اشاره من به اصلاح قانون طلاق در سالهای گذشته بود که هنوز هم جای بررسی داره و حرکت به سمت و سوی روشنیه....
((ه هر حال قانون مدنی طبق ماده 1133 اختیار طلاق را صرفا به دست مرد سپرده بود . که با تصویب قانون حمایت خانواده این ماده به طور ضمنی نسخ و اختیار مطلق مرد از میان رفت و طلاق مرد را به موارد خاص محدود کرد . و سرانجام قانون دادگاههای مدنی خاص مصوب 1358 آن قانون را دوباره احیا کرد ولی برای جلوگیری از سو استفاده مرد ارجاع به داوری و سعی در سازش را مقرر ساخت.))
این قانون در واقع در سال 58 یک عقبگرد داشت! ارجاع به داوری در واقع تنها فرایند طلاق رو به تاخیر می اندازه ولی حق جدیدی برای زن قایل نمیشه!
چند بار به عدم مغایرت با شرع تاکید کردید ام من در رساله ی چند مرجع (به غیر از ایت الله صانعی که نگاه نکردم)که گشتم احکام مشابهی رو دیدم....یا مراجع شرعی نیستند نمی دونم....البته شاید چند وقت دیگه استفتائات فرغ کنه...
شروط ضمن عقد از احکام روشن اسلام هستند! زن میتونه هر شرطی رو تعیین کنه در صورتی که از عبارات صحیح قانونی استفاده کنه و ابهام در شرط اون وجود نداشته باشه! حق طلاق برای زن حرام نیست! این رو در هیچ مرجعی پیدا نمیکنید! اونچه که شما در رسایل دیدید همان بحث ذاتی بودن حق طلاق برای مرد هست (ایقاع) و نه نهی از دادن وکالت در طلاق به زن ( که بهش میگیم حق طلاق).
ضمناً کتابهای ایت الله صانعی رو بخونید! این قرائت از احکام نشان میده درخواستهای فعالان زنان مخالف شرع نیست که خوب در ایران بسیار مهم و تعیین کننده است.
در مورد جمله ی اخری هم که اشاره به من داشت...
((راستی به نظر شما دختری که با اون پیمان زناشویی میبندید اونقدر غیر قابل اعتماد هست که نگرانید از این حقوق به ضرر شما استفاده کنه؟ در این صورت باید توصیه کنم اگر این دید را در مورد هر دختری دارید حتماً باهاش ازدواج نکنید!))
اگه قرار به پیمان بستن باشه دیگه هیچ تضمینی نخواهم خواست...
اما شما مطلب رو اشتباه برداشت کردید....
اگه مهریه و حقوق زن رو کنار بزاریم...اگه حقوق مرد رو کنار بزاریم شاید همه چیز یه شکل دیگه بشه(البته شما دارید با مثال بحث میکنید ...)
من در زندگی امام علی و حضرت فاطمه هم رعایت این مسائل رو دیدم در حالی که هرگز به خودشون اجازه فکر کردن به این مسائل رو هم ندادند.
پس مسئله اون جمله ای شما به من توصیه کردید نیست.
در واقع مردان در ازدواج به تضمین نیاز ندارند زیرا قانون کاملاً از انها حمایت کرده! این زنان هستند که به ضمانت نیاز دارند! (مهریه های سنگین) .
اگر مهریه رو حذف کنیم و به زنان حقوق متقابلی اهدا کنیم شکل ازدواج حتماً فرقی نمیکنه.
ببینید وقتی دو نفر تصمیم میگیرند با هم ازدواج کنند باید قاعدتاً اونقدر به هم اعتماد داشته باشند که اصلاً نیاز به تضمین ها دیده نمیشه! در واقع هزاران زن و مرد سالها با هم زندگی میکنند و اصلاً نیازی به بحث در مورد این مطالب بین اونها به وجود نمیاد!
این تضمین ها برای اون زمانی هست که اون اعتماد از بین رفته و دو طرف از هم اسیب دیده اند.
زمانی که دو طرف تصمیم گرفتند رابطه تمام بشه! بله در این شرایط حداقل کردن اسیبها بسیار حیاتی است و به تضمین نیاز داره!
به زندگی حضرت علی و فاطمه اشاره کردید! چرا راه دور بریم؟ من زندگی پدر و مادر خودم رو مثال میزنم! ازدواجی که این مطالب در اون مطرح نشد و کاملاً هم موفق بود. ولی میتونم زندگی هایی رو هم مثال بزنم که از معلوم نبودن این روابط اسیب دیده اند.
این تضمینها برای خوشبخت شدن نیست! برای جلوگیری از اسیبهای احتمالی است! و کاملاً عاقلانه است که تکلیف این حقوق در ابتدای زندگی معلوم بشه.
این قوانین حقوقی از مردان رو تصییع نمیکنه ولی موقعیت حقوقی و توانایی های قانونی زنان رو تقریباً تا حد مردان بالا میاره!
ایا این تهدیدی برای مردان هست؟