زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
اگر شما از جلمه افراد باهوش هسیتد بگویید اشبتاه کجاست:
123456789

123456789

123456789


یعنی شما الآن به این موضوع تمرکز کرده اید که اشکال ارقام را پیدا کنید؟!

سخت در اشتباهید!

اشکال این است که:

کلمه هستید، هسیتد- تایپ شده و کلمه اشتباه- اشبتاه!

من نگفتم اشتباه در اعداد است!

بهتر نیست برگردیم اول اتبدایی بخونیم؟

حتی کلمه اول ابتدایی هم اشتباهه!!

پس بریم اول مهد کودک بخونیم

حتی کلمه مهد کودک هم اشتباهه!!!

چرا رفتید دوباره مهد کودک رو ببینید؟

هه هه

الو الو... یبمارستان دیوونه ها؟

هه!

حتی کلمه بیمارستان هم اشتباهه!!!


تازه بجاي جمله هم نوشته جلمه

 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر شما از جلمه افراد باهوش هسیتد بگویید اشبتاه کجاست:
123456789

123456789

123456789


یعنی شما الآن به این موضوع تمرکز کرده اید که اشکال ارقام را پیدا کنید؟!

سخت در اشتباهید!

اشکال این است که:

کلمه هستید، هسیتد- تایپ شده و کلمه اشتباه- اشبتاه!

من نگفتم اشتباه در اعداد است!

بهتر نیست برگردیم اول اتبدایی بخونیم؟

حتی کلمه اول ابتدایی هم اشتباهه!!

پس بریم اول مهد کودک بخونیم

حتی کلمه مهد کودک هم اشتباهه!!!

چرا رفتید دوباره مهد کودک رو ببینید؟

هه هه

الو الو... یبمارستان دیوونه ها؟

هه!

حتی کلمه بیمارستان هم اشتباهه!!!


تازه بجاي جمله هم نوشته جلمه



مریضیا آقا مدیر با این تستهای هوشت:D
 

botany

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر شما از جلمه افراد باهوش هسیتد بگویید اشبتاه کجاست:
123456789

123456789

123456789


یعنی شما الآن به این موضوع تمرکز کرده اید که اشکال ارقام را پیدا کنید؟!

سخت در اشتباهید!

اشکال این است که:

کلمه هستید، هسیتد- تایپ شده و کلمه اشتباه- اشبتاه!

من نگفتم اشتباه در اعداد است!

بهتر نیست برگردیم اول اتبدایی بخونیم؟

حتی کلمه اول ابتدایی هم اشتباهه!!

پس بریم اول مهد کودک بخونیم

حتی کلمه مهد کودک هم اشتباهه!!!

چرا رفتید دوباره مهد کودک رو ببینید؟

هه هه

الو الو... یبمارستان دیوونه ها؟

هه!

حتی کلمه بیمارستان هم اشتباهه!!!


تازه بجاي جمله هم نوشته جلمه

ممنون عالـــــــی بود:gol:
ما هم اصلا اشتباه نکردیم:D
 

khaNuMi

عضو جدید
کاربر ممتاز

گروه اجتماعی شبکه تهران مستندی بنام «سرزده» ساخته که ظاهراً سرزده به منزل ساکنین تهرانی می رود. اگر اشتباه نکنم شنبه 1 مهر ماه 1391 بود که مستندی از خانه ای به نام رویایی کودکی پخش کرد و با سازنده خانه مصاحبه کرد. هر چی گشتم نتونستم ویدئوی این مستند رو در اینترنت پیدا کنم و براتون بذارم ولی تصاویرش بود و از توضیحات دکتر افتخاری هم هر چی یادم مونده بود به توضیحاتی که تو اینترنت بود اضافه کردم تا شما هم بتونید این خونه رو ببینید. امیدوارم لذت ببرید​
رویای کودکی نام خانه ای که در شمال شرق تهران واقع شده است. اسکلت این بنا تماما از چوب و ال. اس. اف می باشد. مالک آن جناب آقای دکتر افتخاری بوده و طراحی این مکان نیز ذوق و سلیقه ایشان می باشد. ایشان دکترای معماری داخلی و طراحی صنعتی دارند و عضو هیات علمی دانشگاه می باشند​
این خانه در فضایی به مساحت 200 مترمربع و در محله حکیمیه تهران ساخته شده. علت انتخاب محله حکیمیه به گفته آقای افتخاری قیمت مناسب تر زمین در اونجا بوده است. جالب تر از همه اینکه چون این خونه به سبک پیش ساخته است ظرف مدت سه روز کار احداث این خونه به اتمام رسیده. به طوری که آقای افتخاری در مصاحبه تلویزیونی اظهار می کند که کار ساخت را شنبه آغاز کرده و خانه دوشنبه آماده بوده است​
این خانه دارای 100 پنجره است و ارتفاع سقف آن به 8 متر می رسد​
دکتر افتخاری می گوید هدف و انگیزه اش از طراحی و ساخت این خانه این بوده که بتواند خانه ای قابل حمل بسازد و هر وقت اراده کرد پیچ و مهره های خانه را باز کند و آن را در مکان دیگری بنا کند​
هم اکنون حدود دو سال است که ایشان به همراه همسر و دو فرزندشان در این منزل سکونت دارند​
گفتنی ها در مورد این سازه و بنا زیاد هست جالبه بدونید این بنا تمامی استاندارد های استحکام سازه ای، مبحث ۱۹ و … را دریافت نموده است​
بسیاری از قطعات و وسایل داخلی و تزئینات رویای کودکی حاصل ذوق و سلیقه دستان استاد افتخاری می باشد​
از کوچکترین و بی ارزش ترین ابزار و وسایل از نظر مردم عادی یک خانه رویایی زاییده شده است​
در ادامه تعدادی از تصاویر این پروژه را می توانید ببینید​












 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز

گروه اجتماعی شبکه تهران مستندی بنام «سرزده» ساخته که ظاهراً سرزده به منزل ساکنین تهرانی می رود. اگر اشتباه نکنم شنبه 1 مهر ماه 1391 بود که مستندی از خانه ای به نام رویایی کودکی پخش کرد و با سازنده خانه مصاحبه کرد. هر چی گشتم نتونستم ویدئوی این مستند رو در اینترنت پیدا کنم و براتون بذارم ولی تصاویرش بود و از توضیحات دکتر افتخاری هم هر چی یادم مونده بود به توضیحاتی که تو اینترنت بود اضافه کردم تا شما هم بتونید این خونه رو ببینید. امیدوارم لذت ببرید​
رویای کودکی نام خانه ای که در شمال شرق تهران واقع شده است. اسکلت این بنا تماما از چوب و ال. اس. اف می باشد. مالک آن جناب آقای دکتر افتخاری بوده و طراحی این مکان نیز ذوق و سلیقه ایشان می باشد. ایشان دکترای معماری داخلی و طراحی صنعتی دارند و عضو هیات علمی دانشگاه می باشند​
این خانه در فضایی به مساحت 200 مترمربع و در محله حکیمیه تهران ساخته شده. علت انتخاب محله حکیمیه به گفته آقای افتخاری قیمت مناسب تر زمین در اونجا بوده است. جالب تر از همه اینکه چون این خونه به سبک پیش ساخته است ظرف مدت سه روز کار احداث این خونه به اتمام رسیده. به طوری که آقای افتخاری در مصاحبه تلویزیونی اظهار می کند که کار ساخت را شنبه آغاز کرده و خانه دوشنبه آماده بوده است​
این خانه دارای 100 پنجره است و ارتفاع سقف آن به 8 متر می رسد​
دکتر افتخاری می گوید هدف و انگیزه اش از طراحی و ساخت این خانه این بوده که بتواند خانه ای قابل حمل بسازد و هر وقت اراده کرد پیچ و مهره های خانه را باز کند و آن را در مکان دیگری بنا کند​
هم اکنون حدود دو سال است که ایشان به همراه همسر و دو فرزندشان در این منزل سکونت دارند​
گفتنی ها در مورد این سازه و بنا زیاد هست جالبه بدونید این بنا تمامی استاندارد های استحکام سازه ای، مبحث ۱۹ و … را دریافت نموده است​
بسیاری از قطعات و وسایل داخلی و تزئینات رویای کودکی حاصل ذوق و سلیقه دستان استاد افتخاری می باشد​
از کوچکترین و بی ارزش ترین ابزار و وسایل از نظر مردم عادی یک خانه رویایی زاییده شده است​
در ادامه تعدادی از تصاویر این پروژه را می توانید ببینید​













لایک فراوووووووووووووووووووووووووووووووووووووون داره این خونه.
آفرین خوشبحالشون چه جای باحالی
 

ReD_CoDE

متخصص REVIT
کاربر ممتاز
سازه LSF، سازه های پیش ساخته هستن که با پیچ و مهره سرهم میشن و تا سه طبقه میشه ساختشون و به سرعت سرهم میشن، همونطور که نوشتن 3 روزه این ساختمون ساخته شده
چیزی که برام دوست داشتنی و زیبا بود استفاده ایشون از معماری سنتی و تلفیقش با معماری مدرنه، خصوصا استفاده از چوب که ما رو یاد خونه های شمال میندازه
ممنون بابت پست مفیدتون
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
سازه LSF، سازه های پیش ساخته هستن که با پیچ و مهره سرهم میشن و تا سه طبقه میشه ساختشون و به سرعت سرهم میشن، همونطور که نوشتن 3 روزه این ساختمون ساخته شده
چیزی که برام دوست داشتنی و زیبا بود استفاده ایشون از معماری سنتی و تلفیقش با معماری مدرنه، خصوصا استفاده از چوب که ما رو یاد خونه های شمال میندازه
ممنون بابت پست مفیدتون

شما معمارا نمیشه از یه مصالحی شبیه چوب استفاده کنین که این همه درخت برای فقط یک خونه قطع نشه ؟ من که با ترویج استفاده از چوب در ساختمان خیلی مخالفم ! با دیدن این عکسا هم روحم آزرده شد قلبم شکست ! :mad:
 

khaNuMi

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma, sans-serif]مهسان پنج[/FONT]
[FONT=tahoma, sans-serif][/FONT]

[FONT=tahoma, sans-serif]تفریحی - ویلایی : شهرک غرب[/FONT]
[FONT=tahoma, sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma, sans-serif]مساحت زمین: ۸۰۰ متر مربع[/FONT]
[FONT=tahoma, sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma, sans-serif]تعداد طبقات: ۴[/FONT]
[FONT=tahoma, sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma, sans-serif]امکانات: قرار گرفتن در بین ۷ کاندید برتر مسابقات هوشمند KNX آلمان در سال۲۰۱۰ (هوشمندترین ساختمان ایران تا سال۲۰۱۰) ، دارای برچسب انرژی نوع A (بهینه سازی مصرف سوخت و انرژی) ، خانه زنده(با تغییر روز و شب و فصل تغییراتی در خانه بوجود می آید.) ، تلفیق معماری سنتی ایرانی با معماری مدرن ، استفاده از آخرین تکنولوژی ها,متدها و برندهای سلطنتی و روز دنیا ، اجرای بسیار دقیق و خاص توسط استادان ایرانی و خارجی[/FONT]


 

khaNuMi

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما معمارا نمیشه از یه مصالحی شبیه چوب استفاده کنین که این همه درخت برای فقط یک خونه قطع نشه ؟ من که با ترویج استفاده از چوب در ساختمان خیلی مخالفم ! با دیدن این عکسا هم روحم آزرده شد قلبم شکست ! :mad:

هرچیزی بجا و درستش خوبه مگه تو کشوری مثل انگلیس که هنوزم چوب جز مصالح اصلی محسوب میشه کسی اینطوری جبهه گیری میکنه چون مثل کشور ما بی برنامه نیستن جنگلکاری و درختکاری هس و بابرنامه هایی که دارن هم سیمای شهری رو رسیدگی میکنن هم به محیط زیستشون میرسن
من که خودم عاشق وسایل چوبی هستم . خوشا به حال ساکنین این خونه:surprised:
 

khaNuMi

عضو جدید
کاربر ممتاز

ادعای مرد فاسق !
مسافري در شهر بلخ جماعتي را ديد كه مردي زنده را در تابوت انداخته و به سوي گورستان مي‌برند و آن بيچاره مرتب داد و فرياد مي‌زند و خدا و پيغمبر را به شهادت مي‌گيرد كه والله، بالله من زنده‌ام! چطور مي‌خواهيد مرا به خاك بسپاريد؟
اما چند ملا كه پشت سر تابوت هستند، بي توجه به حال و احوال او رو به مردم كرده ومي‌گويند: پدرسوخته ي ملعون دروغ مي‌‌گويد. مُرده.
مسافر حيرت زده حكايت را پرسيد. گفتند: اين مرد فاسق و تاجري ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پيش كه به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضي بلخ شهادت دادند كه ُمرده و قاضي نيز به مرگ او گواهي داد. پس يكي از مقدسين شهر زنش را گرفت و يكي ديگر اموالش را تصاحب كرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعاي حيات مي كند. حال آنكه ادعاي مردي فاسق در برابر گواهي چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمي‌افتد. اين است كه به حكم قاضي به قبرستانش مي‌بريم، زيرا كه دفن ميّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا جايزنيست.
.........................................................................
برگرفته از کتاب " کوچه " -- احمد شاملو
 

khaNuMi

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.


آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.

ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت:

- بهلول، چه می سازی؟

بهلول با لحنی جدی گفت:

- بهشت می سازم.

همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت:

- آن را می فروشی؟!

بهلول گفت:

- می فروشم.


- قیمت آن چند دینار است؟

- صد دینار.

زبیده خاتون گفت:

- من آن را می خرم.


بهلول صد دینار را گرفت و گفت:

- این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.

زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.


بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.

زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت:

- این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای.


وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.


صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت:



- یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش.


بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت:

- به تو نمی فروشم.

هارون گفت:

- اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.

بهلول گفت:

- اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم.

هارون ناراحت شد و پرسید:

- چرا؟

بهلول گفت:

- زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!






 

khaNuMi

عضو جدید
کاربر ممتاز
مارها قورباغه ها را می خوردند .. و قورباغه ها غمگین بودند ..
قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند ..
لک لک ها مارها را خوردند .. و قورباغه ها شادمان شدند ..

لک لک ها گرسنه ماندند .. و شروع کردند به خوردن قورباغه ها ..

قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند ..
عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند ..
و عده ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند ..

مارها باز گشتند و همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند ..

حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که ..
برای خورده شدن به دنیا می آیند ..

تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است ..

اینکه نمی دانند ..
توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان ... !


قورباغه ها .. منوچهر احترامی ...

 

نقره بارون

عضو جدید
چــه قانــون ناعــادلانــه ای !

بــرای شــروع یــک رابطــه ,

هــر دو طــرف بایــد بخواهنــد ...

امــا ...

بــرای تمــام شدنــش ,

همیــن کــه یــک نفــر بخواهــد کافیســت ...........!
 

mardokh

عضو جدید
سلام.من لیسانس مکانیزاسیون دارم و الان سرباز امریه جهاد هستم
و به همه ی شما سلام میکنم.
 

آریوداد

عضو جدید
سلام.من لیسانس مکانیزاسیون دارم و الان سرباز امریه جهاد هستم
و به همه ی شما سلام میکنم.

سلام.
خوش آمدید. امیدوارم که دوران سربازی خوبی داشته باشید و با آمدن در جمع دوستان کشاورزی این دوران براتون خوش باشه.
پیروز و بهروز باشید.
 

shalizeh-0123

عضو جدید
لاف زدن تهرانی، اصفهانی، شیرازی و آبادانی

لاف زدن تهرانی، اصفهانی، شیرازی و آبادانی

یک تهرانی، یه اصفهانی، یه شیرازی و یک آبادانی توی کافی شاپ با هم صحبت میکردند :


تهرانی: من یک موقعیت عالی دارم، می خوام بانک ملی رو بخرم !

اصفهانی: من خیلی ثروتمندم و می خوام شرکت بنز رو بخرم !


شیرازی: من یه شاهزاده ثروتمندم و می خوام شرکت مایکروسافت و اپل رو بخرم !

سپس منتظر شدند تا آبادانی صحبت کند

.

.

.

.

.

.

آبادانی قهوه خود رو هم زد. خیلی با حوصله قاشق رو روی میز گذاشت،

یه کم قهوه خورد، یه نگاهی به اونها انداخت و با آرامی گفت:
نمیفروشم
 

shalizeh-0123

عضو جدید
.. یه بار هم رفتم باشگاه بدنسازی اسم نوشتم. مربیه همون روز اول بهم یه رژیم داد صبح باس یه خرما لیس می‌زدم؛ اون‌وخت شب به همون خرمای صبح خیره می‌شدم!!! سه روز رفتم بعدش به این نتیجه رسیدم مرد باس معرفت داشته باشه، نه بازوی ستبر!!!
 

shalizeh-0123

عضو جدید
دوستی می گفت: به مادر زنم میگم چند درصد دعاهات قبول میشه؟ میگه : 50 درصد میگم از کجا فهمیدی؟ میگه: از خدا خواستم دامادم خرپول باشه، دامادم خر هست اما پول نداره!
 

shalizeh-0123

عضو جدید
قبض برق زیاد اومده بود، نشون بابام که دادم، یه سری تکون داد و پاشد رفت طرف کامپیوتر!!! فک کردم رفت کامپیوترو داغون کنه... منم رفتم نزدیکتر ببینم چیکار میخواد بکنه، دیدم رفته توو گوگل نوشته: آموزش دستکاری کنتور برق!! سلامتی دهه شصتی ها که ماشین کنترلی نداشتن ولی یه نخ دومتری به ماشین پلاستیکیشون میبستن و ذوق دنیارو میکردن که ماشینشون ۲متر عقب تر از خودشون راه میره !
 

shalizeh-0123

عضو جدید
یه موقعی توی مراسم عقد سکه هدیه میدادن، بعد شد نیم سکه، بعد ربع سکه، بعد این سکه‌های یک گرمی و نیم گرمی «پارسیان» و این چیزا اومد ... عنقریب روزی فرا میرسه که به عروس و داماد فقط بتونیم بگیم "آفرین
 

shalizeh-0123

عضو جدید
مصاحبه شغلی

مصاحبه شغلی



در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شرکتی، مدیر منابع انسانی شرکت از مهندس جوان صفر کیلومتر ام آی تی پرسید: « برای شروع کار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟»
مهندس گفت: «حدود 75000 دلار در سال، بسته به اینکه چه مزایایی داده شود.»
مدیر منابع انسانی گفت: «خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطیلی، 14 روز
تعطیلی با حقوق، بیمه کامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیک و مدل بالا چیست؟»
مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: «شوخی می‌کنید؟ »
مدیر منابع انسانی گفت: «بله، اما یادت باشه اول تو شروع کردی.
 
بالا