زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

dalin

عضو جدید
کاربر ممتاز
نهار نوش جانتون

نماز هاتون هم قبول

دعا کنید همه دوستان رو ... مخصوصا من رو :gol:

عید همگی هم مبارک

یه عید مبارک ویژه هم به آبجی و داداشی های عزیزم

زهرا
نارون
محمد رضا
پژمان
کاغذ رنگی
افسون
Losi
 

زهرا فرشید

عضو جدید
کاربر ممتاز
یهووووووووووووووووووووووو
کجایییییییییییییییییییدددددددددددددد
من امروژخیلی انرژیدارم
ولی دلم میخاد یکی رو اذیت کنم
 

fgni

متخصص باغبانی
کاربر ممتاز
چته كبكت خروس ميخونه بگو ما هم بدونيم :gol:
 

dalin

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

نفس کش ..... :w08:

حریف می طلبم



 

fgni

متخصص باغبانی
کاربر ممتاز
:gol: سلام بچه ها خوبين كي مبارز ميخواد ريز ميبينم ......
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب همگی بخیر...
چه خبرا خوبید همگی؟
افسون چه کار میکنیییییییییییییییییییییییییییییییییی؟
کجایییییییییییییییییییییییییییییییی؟
 

افشـین

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اول سلام :gol:

افشين جان نينجا همينه ديگه نه.....:Ph34r:
:surprised:

دوستان سلام
امیدوارم حال همه شما خوب باشد.
امروز 5 شنبه مورخ 12 آدر 1388 می باشد. اینجانب سارا خانم گل، پس از غیبتی طولانی برایم فرصتی پیش آمد که به شما دوستان عزیز سر بزنم ولی متأسفانه و در کمال بی سعادتی دوستان بزرگوارم طبق معمول در ساعت مراجعه به این محل کسی را نیافتم. به عبارت ساده تر آمدم نبودید...
ایام عید را پیشاپیش به همه عزیزان تبریک گفته و برایشان آرزوی شادکامی دارم.
تا دیدار بعد همه شما را به خداوند بزرگ می سپارم.
به امید دیدار
سارا :gol:

این اعتماد به نفست منو کشته !!! :D

سلام زهرایی جونم
خوبی زهرا جونم
قربونت برم زهرا جونم
عزیززمی زهرا جونم

:surprised::surprised::surprised:
 

dalin

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام صبحتون بخیر

هیشکی سحر خیز نبوده ها

فقط سعید

عید مبارک


 

fgni

متخصص باغبانی
کاربر ممتاز
سلام سعيد جان حالت خوبه عيد سعيدت مبارك
بچه ها عيد شما هم مبارك باشه :gol:
 

fgni

متخصص باغبانی
کاربر ممتاز
سلام
زهرا جان افسون سعيد.... كيفتون كوكه
حسنک کجایی؟
گاو ماما می کرد. گوسفند بع بع می کرد سگ واق واق می کرد. همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی؟ شب شده بود اما از حسنک خبری نبود ، حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید . او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آیینه به موهای خود ژل می زند ، موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند. دیروز حسنک با کبری چت می کرد. کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است. کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند با او چت نکند چون او با پترس چت می کرد، پترس همیشه پای کامپیوتر نشسته بود و چت می کرد. پترس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پترس در حال چت کردن غرق شد.
برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود . ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت . ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را درآورد. ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله ی دردسر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد. کبری و مسافران قطار مردند اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود. الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد او حوصله ی مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت . اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد....
 

زهرا فرشید

عضو جدید
کاربر ممتاز
محمدرضا خیلی باحال بود
توپ بود
کیفم توپ شد .............. داره میترکه

شرمنده تشکرام غیرفعال شدن
 
بالا