زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
اندکی فکر کن ...
به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند.

به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند :
"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.

به بچه هایی فکر کن که گفتند :
"مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند.

به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند
و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند.

به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند
و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود،
و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد.

من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ،
ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند،
سوگواری می کنم.

من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند که :
آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند،
و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،
گریه می کنم.

به افراد دور و بر خود فکر کنید ...

کسانی که بیش از همه دوستشان دارید،
فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمارید،
در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید.

قدر لحظات خود را بدانید.

حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر دارند از دست ندهید؛
زیرا اگر دیگر آنها نباشند،
برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !

"دیروز"
گذشته است؛

و

"آینده"
ممکن است هرگز وجود نداشته باشد.

لحظه
"حال" را دریاب
چون تنها فرصتی است که برای رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری.


اندکی فکر کن ...
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
یعنی راسته؟؟!!!!!

یعنی راسته؟؟!!!!!

نامه دردآور یک دختر/ فوق لیسانس گرفتم و دیگر خواستگار ندارم چه کسی مقصر است؟

به گزارش سرویس قاب نقره برنا، حجت الاسلام قرائتی شب گذشته در سلسله مباحث درس هایی از قرآن درباره راه‌های نفوذ شیطان سخن گفت که یکی از آنها زیبا جلوه دادن زشتی‌ها است. یکی از نمونه‌های این روش، حجاب دختران و دوستی‌هایی است که ممکن است به بهانه کار خوب انجام شود. در ادامه می‌توانید ادامه این سخنان را بخوانید:

بدی‌ها را زیبا جلوه می‌دهد. حالا نمونه‌اش چیست؟ مثلاً فکر می‌کند که اگر خانم این رقمی حجاب داشته باشد، یک دختر پیشرفته‌ای است. فکر می‌کند که مثلاً این تمدن است. فکر می‌کند مثلاً روشن‌فکر است. خودش را حراج می‌کند. دختر خانم تو گران هستی. هرکس می‌خواهد به تو نگاه کند باید خرج تو را هم بدهد. خانه، ماشین، مسکن، گاز، برق، آب، تلفن... اگر خرج تو را داد حق دارد، تو را نگاه کند. تو اینطور خودت را آرایش می‌کنی و مفت نشان جوان‌ها می‌دهی، مگر حراج کردی؟ منتهی فکر می‌کند که این پیشرفت است و تمدن دارد و روشن‌فکر است و این راه شیطان است، یکی این است.

یکی این است که گاهی می‌گوید که ولو این پسر، پسر بدی است، اما چون من دوستش دارم با او ازدواج می‌کنم، انشاءالله هدایتش می‌کنم. یا پسر دختر را دیده، می‌گوید: خوب این دختر دختر بدی است، ولی من اگر با این ازدواج کنم او را هدایت می‌کنم. به اسم هدایت! هدایتش که نمی‌کند، خودش هم گول می‌خورد مثل بچه‌ای که دارد غرق می‌شود، می‌روند نجاتش دهند، خودشان هم غرق می‌شوند.

گاهی می‌گوید: دیگران هم اینطورند. حالا تو یکی می‌خواهی خوب شوی. همه نشستند تو دیگر نمی‌خواهد نماز بخوانی. نشستند دیگر حالا جلسه را به هم نزن. خوب دیگران بکنند. مگر هر کاری دیگران کردند، درست است؟

یک نفر از خانه‌اش بیرون آمد، دید یک کسی یک زغال دست گرفته به دیوار خانه‌اش چیزی می نویسد. شعار می‌نویسد. گفت: آقا این دیوار خانه من است. من راضی نیستم! با این خط بدت و این زغال سیاه آمدی دیوار به این خوبی ما را خراب می‌کنی. گفت: راضی نیستی، پس چرا دیگران شعار نوشتند؟ گفت: دیگران گور پدرشان خندیدند. گفت: خوب من هم به گور پدرم می‌خندم! (خنده حضار)

2- ایستادگی در برابر انحرافات
اینکه چون دیگران این راه را رفتند پس ما هم برویم، نه. ما سه رقم جوان داریم. ببینیم شما از کدام یک هستید. یک جوان داریم که مثل آب است. شل است. آب چون شل است در هر ظرفی شکل همان ظرف درمی‌آید. می‌گوید: خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو. قرآن هم می‌گوید: «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ» (مدثر/45) هرطور زدند ما هم همانطور رقصیدیم. این جوان مثلاً در این جلسه شرکت می‌کند خوب پسرعمو است، پسر خاله، همسایه، همشاگردی است، برو بریم! او این آهنگ را گوش می‌دهد ما هم گوش می‌دهیم. او این حرف را می‌زند ما هم این حرف را می‌زنیم. افرادی هستند از خودشان اراده ندارند. موج اینها را می‌برد. مثل آبی که از خودش شکل ندارد، در هر ظرفی شکل همان ظرف درمی‌آید. این یک دسته جوان.

یک دسته جوان هستند، خودشان دارای فکر هستند. دارای هویت هستند. مستقل هستند. اگر همه هم این را گوش بدهند، می‌گوید: آقا این راه غلط است. من این راه را نمی‌روم. حالا همه شما هم سیگار بکشید، من نمی‌کشم. همه شما هم این فیلم را ببینید من نمی‌بینم. من فکر دارم، برای خودم یک آدم مستقلی هستم. این هم یک دسته...

یک سری جوان‌ها داریم که غیر از اینکه راه خلاف را نمی‌رود، سعی می‌کند خلافکارها را هم به راه خودش بیاورد. پس اگر بردنت آب هستی، هوا هستی، شل هستی! اگر مقاوم بودی طلا هستی. طلا در لجن هم بیفتد طلا است. اگر دیگران را شما به راه حق بردی، امام هستی. امام یعنی کسی که راه حقی را برود، و افراد دیگر را هم به راه حق دعوت کند.

در خانه اگر افرادی راجع به نماز کاهل هستند، شما هم کاهل شدی، شل هستی. اگر آنها کاهل هستند، شما محکم پای نماز ایستادی، پای درست ایستادی میزان هستی. طلا هستی. اگر سعی کردی دیگران را به نماز و مطالعه دعوت کنی امام هستی. دیگران اینطور بودند. خوب دیگران باشند. پدران ما اینطور بودند. مگر هرکاری پدران ما کردند درست است؟ پدران ما خیلی از کارهایشان غلط بوده است. به بت پرست‌ها می‌گفتند: چرا بت می‌پرستید؟ می‌گفتند: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا» (زخرف/22) نیاکان ما بت می‌پرستیدند. قرآن هم می‌گوید: «أَنْتُمْ وَ آباؤُکُم‏» (یوسف/40) هم خودتان، هم نیاکانتان منحرف هستید. پدران ما راههای خوبی هم داشتند. راههای بدی هم داشتند. خوب‌هایش را باید بگیریم، بدهایش را باید ترک کنیم.

گاهی وقتها شیطان آدم را به آرزوها می‌کشاند. حالا این پسر که آمده، تو لیسانس هستی، این پسر دیپلم است. بگو: نه! تو که لیسانس هستی باید خواستگار فوق لیسانس سراغ تو بیاید. به آرزوی خواستگار فوق لیسانس می‌نشیند، سن دختر بالا می‌رود، دیگر نه لیسانس می‌آید نه فوق لیسانس! اصلاً دیگر خواستگار نمی‌آید. من نامه دارم. نامه دارم از یک دختر فوق لیسانس نوشته: من در زمان پیش دانشگاهی و سال اول و دوم دانشگاه، خواستگارهای خوبی داشتم. پدر و مادرم دائم گفتند: باشد لیسانست را بگیری، باشد لیسانست را بگیری، لیسانسم را گرفتم گفتند: برو فوق لیسانست را هم بگیر. الان فوق لیسانس گرفتم و دیگر خواستگار نمی‌آید. خدا پدر و مادرم را لعنت کند. چند بار من این را در تلویزیون بگویم. ازدواج ضرورت است. سومین نیاز بشر همسر است.

نیاز اول بشر اکسیژن است. نیاز دوم بشر آب و غذا است. آب و نان است. نیاز سوم بشر لباس است. قرآن می‌گوید: خانم و آقا برای همدیگر لباس هستند. «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن‏» (بقه/187) لباس یعنی سومین نیاز. آقا یک کسی تشنه است، شما تشنه‌تان است؟ انشاءالله بعد از لیسانس آبت می‌دهم. بابا تشنه‌اش است. نه انشاءالله فوق لیسانست را بگیر آب بخور.

[align=justify]گاهی به آرزوی اینکه داماد که باشد. به آرزوی اینکه، به آرزوی اینکه، گاهی آرزوها کارها را عقب می‌اندازد. بگذارید بنویسم:
1- زیباسازی، به نام تمدن، روشنفکری، پیشرفت.
2- گاهی به نام هدایتش می‌کنم، من با او رفیق می‌شوم. آقا بچه بدی است. دختر بدی است. چرا با این رفیق شدی؟ خوب حالا من با او رفیق می‌شوم انشاءالله هدایتش می‌کنم. خوب خودت هم منحرف می‌شوی.
3- گاهی به نام اینکه دیگران اینگونه هستند. خوب دیگران اینگونه باشند. مگر شما آب هستی که در هر ظرفی شکل همان شوی؟
4- گاهی به نام اینکه نیاکان ما خوب، نیاکان ما کار خوب داشتند، کار بد هم داشتند.
5- گاهی به نام آرزوها، صبر کن انشاءالله خواستگار فلان برایت می‌آید.
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
حکایاتی از امام علی النقی علیه السلام





احترام پرندگان به امام هادی علیه السلام

ابوهاشم جعفری می‌گوید:

متوکل تالار آفتابگیری درست کرده بود که پنجره‌های مشبک داشت و داخل آن پرندگان خوش آواز را رها ساخته بود. روزهایی که سران حکومت برای سلام رسمی و تبریک نزد او می‌آمدند، متوکل درون همین تالار می‌نشست اما بر اثر سر و صدای پرندگان، نه حرف دیگران را می‌شنید و نه دیگران حرفش را می‌شنیدند.

فقط وقتی که امام هادی علیه السلام وارد می‌شدند تمام پرندگان ساکت و آرام می‌شدند و تا وقتی امام هادی از آنجا خارج نمی‌شد سر و صدایی شنیده نمی‌شد. (۱)

آگاهی امام هادی علیه السلام از سؤال ذهنی اصحاب

محمد بن شرف می‌گوید:

همراه امام هادی علیه السلام در یکی از کوچه ‌های مدینه راه می‌رفتم. خواستم از امام هادی علیه السلام مسأله‌ای بپرسم اما قبل از این که سوالم را مطرح کنم، امام به من فرمود: «ما در جای شلوغی هستیم و مردم در رفت‌ و آمدند. اکنون زمان خوبی برای سوال ‌کردن نیست.» (۲)

امام هادی علیه السلام و پیشگویی مرگ جوان غافل

ابوحسین سعید پسر سهل بصری ملّاح می‌گوید:

روزی امام هادی علیه السلام به مجلس ولیمه یکی از فرزندان خلیفه عباسی دعوت شد. همراه امام وارد مجلس شدیم. حاضران با دیدن امام به احترامش سکوت کردند. ولی جوانی در این مجلس حضور داشت که احترام امام هادی را نگه نداشت و در مجلس به خنده و حرف‌های یاوه مشغول بود. در این هنگام حضرت هادی علیه السلام رو به او کرد و فرمود: «در خنده زیاده‌روی می‌کنی و از یاد خدا غافل هستی، در حالی که سه روز بعد در قبرستان خواهی بود.»

جوان ساکت شد و چیزی نگفت. ما روزها را شمارش کردیم، دقیقا پس از سه روز از دنیا رفت و همان روز به خاک سپرده شد. (۳)

امام هادی علیه السلام و تبدیل خاک به طلا

داود بن قاسم جعفری می‌گوید:

یک سال پیش از سفر حج، برای وداع با امام هادی علیه السلام وارد شهر سامرا شدم. امام مرا تا بیرون شهر بدرقه کرد. آنگاه از مرکب خویش پیاده شد و روی زمین با دست خود دایره‌ای کشید و فرمود: «ای عمو، آنچه را در این دایره هست برای مخارج و هزینه سفر حج‌ات بردار.»

همین که دست بر خاک گذاشتم، شمشی به وزن دویست مثقال از طلا به دستم آمد.(۴)

امام هادی علیه السلام و شِفای نابینا

هاشم بن زید می‌گوید:

با چشمان خود دیدم که کوری را نزد امام هادی علیه السلام را آوردند و امام، او را بینا کرد. و نیز دیدم که با گِل، پرنده‌ای درست کرد و در آن دمید، و پرنده جان گرفت و به پرواز درآمد.

به امام گفتم: «میان شما و حضرت عیسی علیه السلام تفاوتی نیست!»

امام فرمود: «اَنَا مِنهُ و هُوَ مِنِّی»؛ من از او هستم و او از من است. (۵)

امام هادی علیه السلام و نجات جان یونس نقاش

روزی یونس نقاش با دل ترسان و مضطرب نزد امام هادی علیه السلام رفت و گفت: «ای آقای من، تو را درباره خانواده‌ام سفارش به نیکی می‌کنم.»

امام فرمود: «چه خبر شده؟»

یونس گفت: «تصمیم گرفتم از این جا بروم.»

امام هادی علیه السلام در حالی که تبسمی بر لب داشت فرمود: «چرا؟»

یونس گفت: «موسی بن بغا (یکی از مقامات حکومت بنی‌عباس) نگینی به من سپرد که بسیار ارزشمند و قیمتی است و از من خواست روی آن نقشی حک کنم. موقع کار این نگین دو نیم شد. فردا قرار است آن را تحویل بدهم و در این صورت یا هزار تازیانه می‌خورم یا مرا می‌کشند.»

حضرت هادی علیه السلام فرمود: «به منزلت برگرد. تا فردا جز خیر چیزی نخواهد بود.»

فردا یونس دوباره ترسان و لرزان خدمت امام هادی علیه السلام رسید و اظهار داشت: «مامور آمده و نگین را می‌خواهد.»

امام فرمود: «برگرد که جز خیر نخواهی دید.»

یونس پرسید:«ای آقای من، به او چه بگویم؟»

امام تبسمی کرد و فرمود: «برگرد و به آنچه به تو می‌گوید گوش بده. جز خیر نخواهد بود.» یونس رفت و پس از مدتی با لبان خندان بازگشت. به امام گفت: «ای سید من! مامور می‌گوید کنیزانم با هم اختلاف دارند. آیا می‌توانی این نگین را دو نیمه کنی تا ما نیز تو را بی‌نیاز کنیم؟»

امام هادی علیه السلام خشنود شد و رو به آسمان عرض کرد: «خدایا حمد از آنِ توست که ما را از آن گروهی قرار دادی که تو را ستایش کنند.» (۶)

دعای امام هادی علیه السلام و شفای بیمار

ابوهاشم جعفری می‌گوید:

مردی در شهر سامراء به بیماری پوستی بَرَص مبتلا شد، تا آنجا که زندگی بر او تلخ و ناگوار گشت. روزی یکی از دوستانش به نام ابوعلی فهری به او گفت: «اگر خدمت امام هادی علیه السلام بروی و از او بخواهی برایت دعا کند، انشاءالله بیماری‌ات خوب شود.»

این شخص بیمار روزی هنگام بازگشتِ امام هادی علیه السلام از خانه متوکل، در مسیر راه امام نشست و همین که چشمش به امام افتاد برخاست که نزدیکش شود و از او درخواست دعا کند، اما امام سه بار به او فرمود: «خداوند تو را عافیت عنایت فرماید.»

ابوعلی فهّری به مرد بیمار گفت: «امام برایت دعا کرده است پیش از آن که از او بخواهی. برو که حتماً به ‌زودی خوب می‌شوی.»

مرد بیمار به خانه‌اش برگشت، شب خوابید و صبح که از خواب برخاست هیچ نشانی از بیماری بر پوستش نبود. (۷)

امام هادی علیه السلام و استفتائات متوکل

۱- متوکل کاتب و نویسنده‌ای نصرانی داشت که به او بسیار احترام می‌گذاشت و به خاطر علاقه‌ای که به او داشت او را با کنیه (ابو نوح) صدا می‌زد. عده‌ای از کاتبان، نویسندگان کاخ این عمل را نادرست خوانده و گفتند: (جایز نیست کافر را با کنیه صدا بزنیم ). متوکل از فقها استفتا کرد و نتیجه منجر به دو نظر گردید: گروهی آن را جایز دانستند و گروهی منع کردند. متوکل ناچار از امام استفتا نمود و ماجرا را نوشت. امام هادی علیه السلام در پاسخ نوشتند: "بسم الله الرحمن الرحیم تَبَّت یَدَا اَبِی لَهَبٍ وَ تَب"(آیه اول سوره مسد). این پاسخ بدیع از بی‌نظیرترین پاسخ‌های عالم فتوا بشمار می‌رود و حضرت با استفاده از این آیه نه تنها جواز کنیه گذاری کافر را ثابت می‌کند بلکه وقوع آن را نیز در قرآن یعنی معتبرترین مدرک فتوا نشان می‌دهد. متوکل نیز از پاسخ حضرت قانع شد و به آن عمل کرد.(۸)

۲- متوکل بیمار شد و نذر کرد اگر بهبود یافت دینارهای (بسیاری) صدقه بدهد. پس از آن که سلامتی به او بازگشت خواست نذر خود را ادا نماید، فقها را جمع نمود تا مقدار دقیق بسیار(کثیره) را تعیین کنند و آنان درباره تعیین واحد خاصی برای (بسیار) به جایی نرسیدند. ناچار متوکل از امام پرسش نمود و حضرت پاسخ داد: " باید ۸۳ دینار صدقه دهی" ‌فقها از این جواب تعجب کردند و به متوکل گفتند: بپرس مبنا و مدرک این فتوا چیست؟ متوکل بر این اساس از حضرت دلیل فتوا را خواست. حضرت جواب فرمودند: خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: (خداوند شما را در مواطن و مواقف بسیاری یاری کرد) - سوره توبه/ ۲۵- و همه خاندان ما روایت کرده‌اند که مواطن و مواقفی که در جنگ‌ها و غزوات خداوند پیامبرش را در آنها یاری کرد ۸۳ موطن بوده است.(۹)

۳- مرد نصرانی که با زن مسلمانی مرتکب عمل خلاف شده بود نزد متوکل آوردند همین که خلیفه خواست بر او حد شرعی جاری کند آن مرد مسلمان گشت. یحیی بن اکثم گفت: "اسلام این مرد، شرک و عمل گذشته او را از بین برد (و دیگر حدی بر او اجرا نباید گردد). یکی دیگر از فقها گفت: باید او را سه حد بزنند. و هر یک فتوایی داد تا آن که متوکل تصمیم گرفت از امام استفتا کند. لذا طی نامه‌ای موضوع را بیان کرد و از حضرت نظر خواست. امام در جواب نوشت: (باید آنقدر او را بزنند تا بمیرد) این فتوا به مذاق یحیی و دیگر فقها خوش نیامد، و نپذیرفتند و گفتند: "نه کتاب خدا گواه این مدعاست و نه سنّت پیامبر آن را تایید می‌کند." متوکل به امام علیه السلام نامه‌ای نوشت و در آن یادآور شد که فقهای مسلمین فتوای ایشان را نپذیرفته‌اند و آن را خلاف کتاب و سنت می‌دانند و افزود (پس برای ما منبع فتوا را بیان کن)؟ امام در جواب نوشت: (بسم الله الرحمان الرحیم خداوند متعال درباره کافران می‌فرماید: فَلَمَا رَأَوا بَأسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللهِ وَحدَهُ وَ کَفَرنَا بِمَا کُنّا بِهِ مُشرِکِین، فَلَم یَکُ یَنفَعُهُم اِیمانُهُم لَمَّا رَأَوا بَأسَنا) - مؤمن/ ۸۴ و۸۵ - پس آنگاه که شدّت قهر و عقاب ما را به چشم دیدند در آن حال گفتند ما به خدای یکتا ایمان آوردیم و به همه بت‌هایی که شریک خدا می‌دانستیم کفر ورزیدیم، اما ایمانشان پس از دیدن مرگ و مشاهده عذاب به آنها هیچ سودی نبخشید. متوکل این فتوا (و استنباط از آیه) را پذیرفت و دستور داد تا حکم را بر آن مرد اجرا کنند.

امام هادی علیه السلام و توطئه یحیی بن اَکثَم

یحیی بن اکثم سؤالاتی را از قبل آمده کرده و آنها را برای آزمودن امام هادی علیه السلام در نظر گرفته بود به امام علیه‌السلام ارائه نموده و خواستار جواب از حضرت شدند. حضرت سؤالات را گرفتند و به آنها پاسخ دادند که برخی سؤالات و جواب‌های حضرت امام هادی علیه السلام عبارتند از:

سوال۱: خداوند در قرآن می‌فرماید: " قَالَ الَّذی عِندَهُ عِلمٌ مِن الکِتابِ أنَا آتِیکَ بِهِ قَبلَ أن یَرتَدَّ اِلَیکَ طَرفُکَ" - سوره نمل/ ۴۰- ؛ آن که نزدش بهره‌ای از کتاب بود (به سلیمان) گفت: من تخت(ملکه سبأ) را قبل از آن که پلک بزنی نزدت حاضر خواهم کرد. سؤال کننده حضرت سلیمان و پاسخ دهنده آصف (ابن بَرخیا) است آیا سلیمان پیامبر به علم آصف نیازمند است؟

جواب امام - سلیمان به آنچه آصف می‌دانست و فراتر از آن عالم و آگاه بود لیکن می‌خواست به امّت خود اعم از جن و انس بفهماند که حجت پس از او آ‎صف است و آنچه آصف انجام داد از سلیمان آموخته بود به امر پروردگار تا در پیشوایی و ولایت وی اختلاف به وجود نیاید و حجت بر همگان تمام باشد.

سوال۲- خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: (فَاِن کُنتَ فِی شَکٍّ مِمّا اَنزَلنَا اِلَیک فََسئَل الّذینَ یَقرَؤُونَ الکِتابَ) - سوره یونس/ ۹۴- (اگر در آنچه بر تو فرو فرستاده‌ایم شک داری پس از قاریان کتب آسمانی بپرس) اگر مخاطب آیه خود پیامبر باشد پس او نیز شک کرده است (و دچار تردید شده است) و اگر مخاطب آیه کسی دیگری است پس قرآن بر چه کسی نازل شده است؟

جواب امام- مخاطب آیه شخص پیامبر است و کمترین شک و تردیدی درباره آنچه بر او نازل شده بود نداشت لیکن جاهلان می‌گفتند: (چرا خداوند از ملائکه پیامبری مبعوث نکرد؟ و چرا خداوند پیامبر خود را از خوردن، آشامیدن و رفت و آمد در معابر و بازارها بی‌نیاز نساخت؟) لذا خداوند به رسول اکرم وحی نمود در حضور معترضان جاهل از قاریان کتاب "تورات" بپرسد. (آیا خداوند تاکنون پیامبری را که نه بخورد و نه بیاشامد و نه در بازارها رفت و آمد کند فرستاده است؟(و چون چنین نیست ای محمد تو نیز مانند آنان هستی و در این موارد با دیگران فرقی نداری) و این که خداوند تعبیر: "فإن کنت فی شک؛ اگر شک داری" را به کار می‌برَد - با آن که پیامبر هرگز شک نداشته است- برای رعایت انصاف در گفتگو و مجادله است که خداوند در آیه مباهله می‌فرماید: (فَقُل تَعَالَوا نَدعُ اَبنَائَنا و اَبنَائَکُم و نِسائَنا و نِسائَکُم و اَنفُسَنا و اَنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَةَ اللهِ عَلی الکاذِبین) - آل عمران/ ۶۱- بگو: "ای کافران" بیایید همگی فرزندان، همسران و خود را بخوانیم سپس به مباهله بپردازیم و لعنت خدا را به دروغگویان قرار دهیم . اگر خداوند می‌فرمود: بیایید لعنت خدا را بر شما قرار دهیم، آنان دعوت حق را نمی‌پذیرفتند. لذا با آن که خداوند می‌دانست فرستاده و پیامبرش راستگوست و ادای وظیفه کرده است و همچنین خود پیامبر نیک می‌دانست که در گفته‌هایش صادق است لیکن ترجیح داد انصاف در گفتار را رعایت کند و دروغگویان را مردد قرار دهد

سوال۳- خداوند می‌فرماید: "وَ لَو أنَّما فِی الارضِ مِن شَجَرَةٍ اَقلامٌ وَالبَحرُ یَمُدُّهُ مِن بَعدِهِ سَبعَةَ اَبحُرٍ مَا نَفَدَت کَلِماتُ اللهِ" – لقمان/ ۲۶- (اگر تمامی درختان عالم قلم شود و دریا به اضافه هفت دریای دیگر مرکب گردد نخواهند توانست که کلمات الهی را بنگارند و به پایان رسانند) این دریاهای هفتگانه چه نام دارند و کجا هستند؟

جواب امام- مطلب از همین قرار است و اگر تمامی درختان عالم قلم شوند و تمام زمین تبدیل به چشمه و دریا شود - مانند طوفان نوح - نمی‌توانند کلمات الهی را به پایان رسانند. امّا این دریاها عبارتند از: عین الکبریت، عین الیمن، عین برهوت، عین الطبریه، چشمه گرم ماسیدان (ماسبدان در تحف العقول) معروف به "سان" چشمه آب گرم افریقیه معروف به "لسنان" و عین با حوران. و کلمات الهی که پایان نپذیرد ماییم که تمامی فضائل و صفاتمان به قلم نخواهد آمد.

سوال ۴- خداوند می‌فرماید: "وَ فیها مَا تََشتَهِیهِ الاَنفُسُ وَ تَلَذَّ الاَعیُنُ، در بهشت آنچه دل خواهد و چشم را خوش آید یافت شود" - سوره زخرف/ ۷۱- دل حضرت آدم نیز هوای خوردن گندم کرد پس چرا مجازات گشت و از بهشت رانده شد؟

جواب امام- در بهشت آنچه دل آدمی بخواهد و چشم ببینند از خوردنی و نوشیدنی و سرگرمی یافت می‌شود و خداوند تمام آنها را بر حضرت آدم مباح ساخت، اما درختی که خداوند آدم و حوا را از نزدیک شدن و خوردن میوه آن منع کرد، درخت(حسد) بود. خداوند از آدم و همسرش عهد گرفت که با چشم حسادت به هیچ یک از مخلوقات ننگرند و بر آن که از فضل الهی برخوردار است حسد نورزند لیکن آدم فراموش کرد و خداوند عزم او را سست یافت.

پی‌نوشت‌ها:

۱- بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۱۴۸، ح ۳۴.

۲- بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۷۶.

۳- بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۸۱، ح ۵۷.

۴- بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۷۲، ح ۵۲.

۵- بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۸۵/ شماره ۶۳ از کتاب عیون المعجزات .

۶- بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۲۵، ح ۳.

۷- بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۴۵، ح ۲۹.

۸ - تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۵۷.

۹- تاریخ اسلام ذهبی و تذکرة الخواص، ص۳۶۰.
 

shalizeh-0123

عضو جدید
پیرمرد نارنجی پوش در حالی که کودک
را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان
شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد
این بچه برسید.بچه ماشین بهش زد و فرار کرد...
پرستار:این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو
پرداخت کنید.
پیرمرد:اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو
هم نمی شناسم.خواهش می کنم عملش کنید
من پول و تا شب براتون میارم...
پرستار:با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه
صحبت کنید.
...اما دکتر بدون اینکه نگاهی به کودک بیندازد
گفت:این قانون بیمارستانه.باید پول قبل از عمل
پرداخت بشه.
اما صبح روز بعد..
دکتر بر سر مزار دختر کوچکش اشک می ریخت...
و چه قدر زود دیر می شود.




 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سیلااااااااااااااااااام جیگیلیای عسیسم


( واسه دختر خانمای خوشگل کشاورزی بود :D )
 

Coraline

مدیر تالار پزشکی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سلام... (شکلک آدم غریبه و تنها و غیره) :دی
 

Coraline

مدیر تالار پزشکی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
خواهر؟ به پسر خاله ت بگو یه چایی چیزی برامون بیاره :دی
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
نفوس ايران و جمعيت تهران در سال 1335 (1956 ميلادي)
در پي نخستين سرشماري «هر ده سال يك بار»، 22 آبان 1335 (53 سال پیش) جزئيات نتايج اين سرشماري انتشار يافت كه به موجب آن، ايران داراي 19 ميليون و شهر تهران يك ميليون وپانصد و31 هزارتن جمعيت بود.
جمعيت ايران پس از گذشت 40 سال (در سال 1375) كمي بيش از سه برابر و نفوس تهران نزديك به هفت برابر شده بود
كه يك ششم جمعيت كشور را در خود جاي داده بود كه در معيار جمعيت شناسي نسبتي نا سالم است. جمعیت تهران در 13 سال گذشته با همان شتاب افزایش یافته است ـ منطقه تهران و ازجمله دو سدی که آب آن را تامین می کنند روی کمربند زلزله قرار دارد. دیرزمانی است که دولت های به کنترل جمعیت پایتخت ها دست زده اند و برخی از این دولتها که موفق به محدود کردن جمعیت پایتخت نشده بودند پایتخت را منتقل و یا به ایجاد شهر تازه و محدود برای استقرار ادارات مرکزی دست زده اند و این ابتکار از برزیل آغاز شده است که پایتخت تازه ای ساخته که سکونت در آن تابع شرایط خاصی است. شهر واشنگتن پایتخت فدراسیون 307 میلیونی آمریکا حدود هشتصد هزار تن جمعیت دارد. در پاره ای از کشورها، سه قوه حکومتی (مقننه، مجریه و قضائیه) هرکدام در یک شهر مستقر هستند و کشور دارای سه پایتخت است و جمهوری آفریقای جنوبی یکی از این کشورهاست.
 

Azin*

عضو جدید
آقا شما از یکی‌ خوشتون نمیاد چجوری دودرش می‌کنین؟ فرض کنین طرف دوست قدیمی‌ بوده حالا بنا به دلایلی جدیداً متوجه شدین که میخواین رابطه تون رو باهاش قطع کنین! البته نه با بی‌ محل و بی‌ منطقی‌! ولی‌ خوب یه‌جوری محترمانه قطع روابط کنی‌ که سؤ تفاهم هم نشه. چیکار می‌کنین؟
 
بالا