زمان مرگ چه احساسی به ما دست می‌دهد؟

pesaretehroni

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]احتمالاً بسیاری از ما در مورد این که هنگام مرگ با چه احساسی ممکن است روبرو شویم فکر کرده‌ایم. دانشمندان این موضوع را مورد بررسی قرار داده و حقایقی در مورد آن کشف کرده‌اند.[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این حقایق که در مجله New Scientist انتشار یافته‌اند، شیوه‌های مختلفی را که یک فرد ممکن است جان خود را از دست دهد، مورد بررسی قرار داده‌اند. این شیوه‌ها موارد مختلفی نظیر سوختن، غرق شدن و بریده شدن سر را در بر می‌گیرد.[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفتنی است محققان این یافته‌ها را با استفاده از پیشرفت‌های علوم درمانی و تجربیات بازماندگان خوش‌شانس به دست آورده‌اند.[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بنا بر نتایج این گزارش، علت مرگ در موارد مختلف معمولاً نرسیدن اکسیژن کافی به مغز عنوان شده است. اما در صورتی که اطلاعات بیشتری نیاز باشد، در زیر پاره‌ای از نتایج تحقیقات پژوهشگران آورده شده است.[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]غرق شدن
نخست، ترس و وحشت قربانیان را فرا می‌گیرد و آن‌ها تلاش می‌کنند تا نفس خود را حبس کنند. این فرآیند حدود 30 تا 90 ثانیه به طول می‌انجامد. نجات یافتگان می‌گویند زمانی که آب وارد شش‌ها می‌شود، حسی «سخت و دردآور» تجربه کرده‌اند اما این حس به سرعت جای خود را به «آرامش و راحتی» می‌دهد. نبود اکسیژن سبب از دست رفتن هوشیاری، توقف قلب و مرگ مغز می‌شود.[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حمله قلبی
احساس درد و فشار شدید در قسمت سینه، معمول‌ترین نشانه در این نوع مرگ است. این امر بدان دلیل اتفاق می‌افتد که ماهیچه‌های قلب در حال تقلی برای دسترسی به اکسیژن هستند. اختلال در ضربان عادی قلب، از کار افتادن آن را به دنبال خواهد داشت. از دست رفتن هوشیاری حدود 10 ثانیه طول می‌کشد و مرگ دقایقی بعد فرا خواهد رسید.[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از دست رفتن خون
هر فرد که 1.5 لیتر از خون خود را از دست دهد، احساس ضعف و تشنگی در او به وجود خواهد آمد. زمانی که 2 لیتر از خون بدن از دست رفته باشد، احساس سرگیجه در افراد غالب می شود و پس از آن فرد از هوش می‌رود.[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]برق گرفتگی
برقی گرفتگی خانگی ممکن است قلب را از کار بیندازد و پس از 10 ثانیه فرد را بی‌هوش کند. این موضوع در مواردی همچنین می‌‌تواند منجر به از دست رفتن فوری هوشیاری شود. این در حالی است که ادعاها حاکی از آن است که برخی زندانیان که توسط صندلی الکتریکی اعدام شده‌اند، در اثر خفگی جان خود را از دست داده‌اند.[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سقوط از ارتفاع
نجات یافتگان سقوط آزاد اغلب این مورد را گزارش کرده‌اند که گذشت زمان کند می‌شود. مطالعه بر روی 100 نفر از افرادی که از روی پل Golden Gate در سانفرانسیسکو خودکشی کرده بودند، نشان داد که اکثر آن‌ها به صورت آنی فوت کرده‌اند.[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اعدام (آویزان شدن از طناب)
مجازات‌هایی که در برخی کشورها برای مجرمین در نظر گرفته می‌شود و یا خودکشی از این طریق، باعث مرگ شخص از طریق خفگی می‌شوند. این عمل ممکن است فرد را ظرف 10 ثانیه بی‌هوش کند اما در صورتی که طناب به شیوه‌ای درست بسته نشده باشد، این فرآیند ممکن است دقایق زیادی طول بکشد.[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آتش
سوختگی، درد شدیدی را منجر می‌شود و حساسیت پوست را به درد افزایش می‌دهد. محققان می‌گویند پس از تخریب عصب‌های سطحی، مقداری از درد ممکن است کاهش یابد اما نه زیاد. اما مرگ در آتش‌سوزی اکثراً به دلیل استنشاق گازهای سمی و خفگی حادث می‌شود.[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بریده شدن سر
بریده شدن سر می‌تواند سریع و بدون درد باشد اما به نظر می‌رسد پس از صدمه دیدن نخاع، هوشیاری همچنان برای مدت کمی ادامه دارد. محققان می‌گویند مغز ممکن است همچنان به فعالیت خود برای مدت 7 ثانیه ادامه دهد. گزارش‌ها از اعدام‌های گیوتین در فرانسه حاکی از آن است که چشم‌ها و دهان برخی قربانیان به مدت 30 ثانیه از خود حرکت نشان می‌داده‌اند.[/FONT]
 

pesaretehroni

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
از تجربیاتت در اختیار بچه ها قرار بذار (یک فاتحه هم برات الان فرستادم)
 

Abolfazl_r

عضو جدید
کاربر ممتاز
از تجربیاتت در اختیار بچه ها قرار بذار (یک فاتحه هم برات الان فرستادم)

بیشتر از همه چیز ترس وجود آدمو میگیره. به جرئت میتونم بگم بیشتر کسانی که این اتفاق واسشون میفته قبل از غرق شدن سکته میکنن.

من نزدیکای شب بود. یعنی غروب بود. دریا هم یکم نا آروم بود ولی میشد شنا کرد. رفتم چمخاله زدم به آب. ساحلش عالیه واسه شنا کردن. اینجایی که رفته بودم متروکه بود. وسط هفته هم بود هیچ کس نبود تو ساحل. یه جایی بود که یه سری از خونه ها رفته بودن زیر آب. من داشتم از ساحل فاصله میگرفتم ولی شنا نمیکردم. ارتفاع آب قد میداد. ولی داشتم روی پشت بوم یه خونه که رو به ساحل بود قدم میزدم و خودمم خبر نداشتم. وقتی به لبه پشت بوم ساختمون رسیدم یه دفه زیر پام خالی شد. همونجا فهمیدم چیه جریان ولی چون تنها بودم و کسی هم تو ساحل منتظرم نبود شدیدا ترسیدم. هرچقدر هم زور میزدم برگردم سمت ساحل و لبه پشت بوم نمیتونستم و به صورت اریب از ساحل دور میشدم. نمیدونم علت چی بود که از لبه به اونور فشار آب شدیدا میکشید پایین. خلاصه انقدر دست و پا زدم که دیگه پام گرفت. میومدم بالا نفس میگرفتم دوباره میرفتم پایین. یعنی آب منو میکشید پایین. حالا نمیدونم چاه بود اون پایین چه کوفتی بود که روی آب نمیموندم. یه 20 دقیقه ای اینطوری زنده موندم. دیگه انقدر خسته شده بودم تا مرز خفگی میرسیدم بعد دست و پا میزدم بیام بالا. یه بار که اومدم بالا از دور یه قایق موتوری دیدم که داره تو امتداد ساحل میاد طرفم. یه بار دیگه که اومدم بالا دیدم داره نزدیک میشه. دفه بعدش متوجه شدم منو دید. دیگه واقعا توان نداشتم و دست و پام داشت قفل میشد. رفتم پایین. هنوز نفسمو حبس کرده بودم ولی دیگه نمیتونستم بدنمو تکون بدم. همینطور که داشتم پایین میرفتم فریاد زدم تو آب. آب رفت تو ریه هام. احساس درد شدید تو قفسه سینه داشتم و انگار دارن با فشار آبو میکنن تو حلقم. ولی کم کم هوشیاریمو از دست دادم. به هوش که اومدم دیدم کنار ماشینم درازم کردن. کلی هم آدم جمع شده بود.
یارو که نجاتم داده بود میگفت فقط 4 تا انگشت دستتو یه لحظه تو تاریک و روشنی دیدم و فهمیدم که کجا رفتی پایین. خلاصه پریده بود تو آب پیدام کرده بود. اینطور که اونا میگفتن زنده موندنم معجزه بوده. ولی درس عبرتی شد برام که دیگه جو گیر نشم تنهایی نرم جایی که نمیدونم جریان چیه شنا کنم. یارو بعد از اینکه حالم خوب شده بود میخواست منو خفه کنه. چقدر بهم فحش داد. ای دیگه ....

و اینطور بود که خدا به شما رحم کرد و من زنده موندم و الان از مصاحبت با من لذت میبرید.
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیشتر از همه چیز ترس وجود آدمو میگیره. به جرئت میتونم بگم بیشتر کسانی که این اتفاق واسشون میفته قبل از غرق شدن سکته میکنن.

من نزدیکای شب بود. یعنی غروب بود. دریا هم یکم نا آروم بود ولی میشد شنا کرد. رفتم چمخاله زدم به آب. ساحلش عالیه واسه شنا کردن. اینجایی که رفته بودم متروکه بود. وسط هفته هم بود هیچ کس نبود تو ساحل. یه جایی بود که یه سری از خونه ها رفته بودن زیر آب. من داشتم از ساحل فاصله میگرفتم ولی شنا نمیکردم. ارتفاع آب قد میداد. ولی داشتم روی پشت بوم یه خونه که رو به ساحل بود قدم میزدم و خودمم خبر نداشتم. وقتی به لبه پشت بوم ساختمون رسیدم یه دفه زیر پام خالی شد. همونجا فهمیدم چیه جریان ولی چون تنها بودم و کسی هم تو ساحل منتظرم نبود شدیدا ترسیدم. هرچقدر هم زور میزدم برگردم سمت ساحل و لبه پشت بوم نمیتونستم و به صورت اریب از ساحل دور میشدم. نمیدونم علت چی بود که از لبه به اونور فشار آب شدیدا میکشید پایین. خلاصه انقدر دست و پا زدم که دیگه پام گرفت. میومدم بالا نفس میگرفتم دوباره میرفتم پایین. یعنی آب منو میکشید پایین. حالا نمیدونم چاه بود اون پایین چه کوفتی بود که روی آب نمیموندم. یه 20 دقیقه ای اینطوری زنده موندم. دیگه انقدر خسته شده بودم تا مرز خفگی میرسیدم بعد دست و پا میزدم بیام بالا. یه بار که اومدم بالا از دور یه قایق موتوری دیدم که داره تو امتداد ساحل میاد طرفم. یه بار دیگه که اومدم بالا دیدم داره نزدیک میشه. دفه بعدش متوجه شدم منو دید. دیگه واقعا توان نداشتم و دست و پام داشت قفل میشد. رفتم پایین. هنوز نفسمو حبس کرده بودم ولی دیگه نمیتونستم بدنمو تکون بدم. همینطور که داشتم پایین میرفتم فریاد زدم تو آب. آب رفت تو ریه هام. احساس درد شدید تو قفسه سینه داشتم و انگار دارن با فشار آبو میکنن تو حلقم. ولی کم کم هوشیاریمو از دست دادم. به هوش که اومدم دیدم کنار ماشینم درازم کردن. کلی هم آدم جمع شده بود.
یارو که نجاتم داده بود میگفت فقط 4 تا انگشت دستتو یه لحظه تو تاریک و روشنی دیدم و فهمیدم که کجا رفتی پایین. خلاصه پریده بود تو آب پیدام کرده بود. اینطور که اونا میگفتن زنده موندنم معجزه بوده. ولی درس عبرتی شد برام که دیگه جو گیر نشم تنهایی نرم جایی که نمیدونم جریان چیه شنا کنم. یارو بعد از اینکه حالم خوب شده بود میخواست منو خفه کنه. چقدر بهم فحش داد. ای دیگه ....

و اینطور بود که خدا به شما رحم کرد و من زنده موندم و الان از مصاحبت با من لذت میبرید.

:cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry:
 

آیتای_AYTAY

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیشتر از همه چیز ترس وجود آدمو میگیره. به جرئت میتونم بگم بیشتر کسانی که این اتفاق واسشون میفته قبل از غرق شدن سکته میکنن.

من نزدیکای شب بود. یعنی غروب بود. دریا هم یکم نا آروم بود ولی میشد شنا کرد. رفتم چمخاله زدم به آب. ساحلش عالیه واسه شنا کردن. اینجایی که رفته بودم متروکه بود. وسط هفته هم بود هیچ کس نبود تو ساحل. یه جایی بود که یه سری از خونه ها رفته بودن زیر آب. من داشتم از ساحل فاصله میگرفتم ولی شنا نمیکردم. ارتفاع آب قد میداد. ولی داشتم روی پشت بوم یه خونه که رو به ساحل بود قدم میزدم و خودمم خبر نداشتم. وقتی به لبه پشت بوم ساختمون رسیدم یه دفه زیر پام خالی شد. همونجا فهمیدم چیه جریان ولی چون تنها بودم و کسی هم تو ساحل منتظرم نبود شدیدا ترسیدم. هرچقدر هم زور میزدم برگردم سمت ساحل و لبه پشت بوم نمیتونستم و به صورت اریب از ساحل دور میشدم. نمیدونم علت چی بود که از لبه به اونور فشار آب شدیدا میکشید پایین. خلاصه انقدر دست و پا زدم که دیگه پام گرفت. میومدم بالا نفس میگرفتم دوباره میرفتم پایین. یعنی آب منو میکشید پایین. حالا نمیدونم چاه بود اون پایین چه کوفتی بود که روی آب نمیموندم. یه 20 دقیقه ای اینطوری زنده موندم. دیگه انقدر خسته شده بودم تا مرز خفگی میرسیدم بعد دست و پا میزدم بیام بالا. یه بار که اومدم بالا از دور یه قایق موتوری دیدم که داره تو امتداد ساحل میاد طرفم. یه بار دیگه که اومدم بالا دیدم داره نزدیک میشه. دفه بعدش متوجه شدم منو دید. دیگه واقعا توان نداشتم و دست و پام داشت قفل میشد. رفتم پایین. هنوز نفسمو حبس کرده بودم ولی دیگه نمیتونستم بدنمو تکون بدم. همینطور که داشتم پایین میرفتم فریاد زدم تو آب. آب رفت تو ریه هام. احساس درد شدید تو قفسه سینه داشتم و انگار دارن با فشار آبو میکنن تو حلقم. ولی کم کم هوشیاریمو از دست دادم. به هوش که اومدم دیدم کنار ماشینم درازم کردن. کلی هم آدم جمع شده بود.
یارو که نجاتم داده بود میگفت فقط 4 تا انگشت دستتو یه لحظه تو تاریک و روشنی دیدم و فهمیدم که کجا رفتی پایین. خلاصه پریده بود تو آب پیدام کرده بود. اینطور که اونا میگفتن زنده موندنم معجزه بوده. ولی درس عبرتی شد برام که دیگه جو گیر نشم تنهایی نرم جایی که نمیدونم جریان چیه شنا کنم. یارو بعد از اینکه حالم خوب شده بود میخواست منو خفه کنه. چقدر بهم فحش داد. ای دیگه ....

و اینطور بود که خدا به شما رحم کرد و من زنده موندم و الان از مصاحبت با من لذت میبرید.

خیلی خوب توضیح دادی
با تمام سلولهام حس کردم چی شده
 

Abolfazl_r

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی خوب توضیح دادی
با تمام سلولهام حس کردم چی شده

من خیلی خلاصه گفتم. احساساتی تو اون لحظات به آدم دست میده که اصلا قابل توصیف نیست.
آدم به خیلی چیزا فکر میکنه. چون واقعا قبل از دیدن قایق موتوریه همه امیدمو از دست داده بودم. شاید گفتنش درست نباشه ولی قبل از اون اتفاق خیلی به خدا اعتقاد نداشتم. اون لحظه دستم به هیچی بند نبود و مرگ رو با تمام وجودم حس میکردم. ولی ته دلم یه چیزی بهم میگفت از یکی باید کمک بخوام و خواستم. چون نمیخواستم زندگیم تموم شه. چون مسئولیت رو دوشم بود. و بعدها که بهش فکر میکردم یاد این جمله تو مباحث خداشناسی درس معارف دبیرستان افتادم که میگفت انسان فطرتا خدا جوست و میل به پرستیدن داره. و این میل تو ضمیر ناخودآگاه و فطرت انسان قرار داره و بالاخره یه جایی بیدار میشه و تو یه موقعیتی انسان درکش میکنه.
 
بالا