ريشه هاي قيام عاشورا

mahmood-en

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]خطبه شور انگیز امام (ع) به هنگام صف آرایی دشمن [/FONT]
[FONT=&quot]هنگامی که سپاه دشمن در صبح اشورا آماده حمله شد ، امام حسین (ع) مرکب خود را طلب کرد و بر آن سوار شد و با صدای بلند به طوری که صدای آن حضرت را همگی می شنیدند فرمود: هان ای مردم ! سخن مرا بشنوید ، و برای کشتن من شتاب مکنید، تا شما را بر چیزی که حق شما بر من است، موعظه کنم و دلیل آمدنم را به این دیار با شما در میان بگذارم. اگر سخنم را پذیرفتید سعادتمند خواهید شد و اگر نپذیرفتید و از مسیر عدل و انصاف کناره گرفتید پس هیچ چیز بر شما پوشیده نماند، سپس مهلتم ندهید.[/FONT]​
[FONT=&quot]ولی سرپرست من كسی است که قرآن را نازل کرده است، و او ولایت و سرپرستی همه صالحان را بر عهده دارد.[/FONT]​
[FONT=&quot]امام فرمودند: نسب من را بررسی کنید و ببینید من کیستم؟ و به خود آیید و نفس خود را مورد سرزنش قرار دهید. آیا کشتن و هتک حرمت من بر شما رواست؟[/FONT]​
[FONT=&quot]آیا من پسر دختر پیامبر شما و فرزند جانشین و پسر عموی او نیستم؟ همان کسی که قبل از همه ایمان آوردو رسول خدا را به آنچه از جناب خدا آورده بود تصدیق کرد؟!آیا حمزه سید الشهدا عموی پدرم نیست؟ آیا شما نمی دانید که رسول خدا در مورد من و برادرم فرمود: این دو سرور جوانان اهل بهشتند؟[/FONT]​
[FONT=&quot]اگر سخنان حق مرا تصدیق کنید به نفع شماست، به خدا سوگند! از زمانی که دانستم خدا نسبت به دروغ گویان خشم می گیرد، هرگز آهنگ دروغ نکرده ام و اگر کلام مرا باور ندارید، در میان شما افرادی هستند که اگر از آنها بپرسیدبه شما خبر خواهند داد. از جابربن عبدالله انصاری و ابو سعید خدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید. آنها به شما خبر خواهند داد که خودشان این سخن را از رسول خدا شنیده اند که آن را در حق من و برادرم فرمود . آیا این گواهی ها سبب آن نمی شود تا از قتل من دست بردارید؟[/FONT]​
[FONT=&quot]در این جا شمر بن ذی الجوشن گفت: او تنها خداوند را به زبان می پرستد اگر بداند که چه می گوید.[/FONT]​
[FONT=&quot]حبیب بن مظاهر در پاسخ گفت: به خدا سوگند! من تو را می بینم که خدا را به هفتاد زبان پرستش می کنی! و من گواهی می دهم که تو راست می گویی؛ که نمی فهمی امام چه می گوید!! خداوند بر دل تو مهر زده است.[/FONT]​
 

mahmood-en

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]سپس امام چنین ادامه داد:[/FONT]​
[FONT=&quot] اگر به این سخن شک دارید؟ آیا در این هم شک دارید که من پسر دختر پیامبر شما هستم؟!![/FONT]​
[FONT=&quot] به خدا سوگند که در شرق و غرب عالم، فرزند دختر پیامبری جز من در میان شما نیست.[/FONT]​
[FONT=&quot]به من بگویید که آیا کسی از شما را کشته ام که از من خون بهای او را می خواهید؟ آیا مالی را از شما برده ام و یا کسی را مجروح ساخته ام که قصاص آن را از من طلب می کنید؟![/FONT]​
[FONT=&quot]سکوت سنگینی بر همه جا سایه افکنده بود که ناگهان امام فریاد براورد و فرمود:[/FONT]​
[FONT=&quot]ای شبث بن ربعی! ای حجار بن ابجر! ای قیس بن اشعث! ای یزدی بن حارث! آیا شما برای من نامه ننوشتید که درختان ما ثمره داده و باغها سرسبز شده و چاه ها پر آب گشته و تو در سرزمینی پای می گذاری که لشکری آراسته و انبوه در خدمت توست! پس به سوی ما بیا! [/FONT]​
[FONT=&quot]آنها در پاسخ گفتند که ما چنین نامه ای ننوشتیم! [/FONT]​
[FONT=&quot]امام فرمود : سبحان الله آری به خدا سوگند ! شما این نامه را نوشتید.[/FONT]​
[FONT=&quot]سپس افزود: ای مردم! اگر از آمدن ما به این دیار ناخشنودید ، پس ما را رها کنید تا به سرزمین امنی برویم.[/FONT]​
[FONT=&quot]قیس بن اشعث گفت : آیا نمی خواهی به زیر پرچم پسر عمویت یزید درآیی؟ چرا که به آنچه که دوست داری می رسی و از آنان بدی نخواهی دید![/FONT]​
[FONT=&quot]امام حسین (ع) فرمود: [/FONT]​
[FONT=&quot]تو برادر همان برادری ( که مسلم را در کوفه به شهادت رساند) آیا می خواهی بنی هاشم ، بیشتر از خونبهای مسلم را از تو طلب کنند؟ نه! به خدا سوگند دستم را همانند افراد ذلیل و پست در دست آنان نخواهم گذاشت و مانند بردگان نیز تسلیم نخواهم شد.[/FONT]​
[FONT=&quot]آنگاه ادامه داد: ای بندگان خدا! من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از این که مرا متهم کنید. و نیز افزود من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از هر متکبری که به روز حساب ایمان نمی آورد.[/FONT]​
[FONT=&quot]آنگاه مرکب خود را خواباند و به عقبه بن سمعان فرمود تا زانوان مرکب را ببندد(اشاره به اینکه من آغاز گر جنگ نیستم) و آنان آهنگ حمله کردند. تاریخ طبری ج 4 ص 322[/FONT]​
[FONT=&quot]
این رسا ترین و گویا ترین اتمام حجت امام در روز عاشورا بود که همه گفتنی ها را گفت ، تا در تاریخ ثبت گردد و به گوش همگان برسد.[/FONT]
[FONT=&quot]امام با این خطبه نقاب را از چهره بنی امیه کنار زد ومسلمانان را به خطرات جدی حکومت این ستمگران بی ایمان آگاه کرد.[/FONT]
[FONT=&quot]امام با این خطبه ثابت کرد که آنها آگاهانه تنها یادگار و فرزند پیامبر خدا را می کشند، بی آنکه کوچترین خطایی از او سر زده باشد و به این طریق توحش و بی ایمانی خود را اثبات کردند.[/FONT]
[FONT=&quot]امام با اینکه پیشنهاد امان در صورت تسلیم به او داده شده بود ، هرگز تسلیم در برابر ظالمان را نپذیرفت و شهادت را بر همه چیز ترجیح داد و آگاهانه بهای این انتخاب را پرداخت، تا پیشوای آزادگان این جهان باشد و سرمشقی برای همه ملت های دربند.[/FONT]
 

mahmood-en

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]بشتابید ای دلیر مردان ![/FONT]
[FONT=&quot]
روز عاشورا عمر بن سعد تیرا در کمان نهاد و به سوی یاران امام گرفت و رها ساخت و گفت: همگی نزد امیر ( عبیدالله بن زیاد) گواهی دهید اول کسی که به سوی او تیر انداخت من بودم! به دنبال او سپاه لشگر امام را تیر باران کردند، امام به یارانش فرمود : خدا رحمتتان کند! بشتابید به سوی مرگی که از چاره ای نیست، این تیرها فرستادگان این جماعت است!
[/FONT]​
[FONT=&quot]پس اصحاب آن حضرت با دشمن درگیر شدند و بخشی از روز را پیکار کردند تا آنکه گروهی از یاران امام شربت شهادت را نوشیدند، در این هنگام امام دست بر محاسن شریفش نهاد و فرمود:[/FONT]​
[FONT=&quot]
غضب خدا آنگاه بر قوم یهود شدت گرفت که برای او فرزند قائل شدند، و بر امت مسیح آنگاه غضب خدا وند شدت گرفت که او را یکی از سه خدا دانستند و بر زرتشتیان زمانی خشمگین شد که به جای خدا خورشید و ماه را پرستیدند و اکنون غضب خدا بر این امت شدت گرفت که بر کشتن پسر پیامبر خود هماهنگ شدند.
[/FONT]​
[FONT=&quot]
به خدا سوگند! آنچه را از من می خواهند، اجابت نخواهم کرد، تا آنکه آغشته به خون خویش ، خداوند را ملاقات کنم.
[/FONT]​
 

mahmood-en

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]حر بن یزید ریاحی[/FONT]
[FONT=&quot]
حر از مردان شریف و بزرگ کوفه بود. ابن زیاد او را به فرماندهی هزار نفر مامور جلوگیری از امام حسین(ع) نمود. ولی چون در روز عاشورا تصمیم جدی ابن سعد برای جنگ با امام را دید، لرزه بر پیکرش افتاد و آرام آرام از سپاه ابن سعد کناره گرفت.مهاجر بن اوس چون اضطراب شدید حر را دید گفت: به خدا سوگند تا کنون چنین حالتی در تو ندیدم، اگر پیش از این از من می پرسیدم که دلاور ترین مرد کوفه کیست، تنها تو را نشان می دادم. حر گفت: خود را در میان بهشت و جهنم می بینم اما من چیزی را بر بهشت ترجیح نمی دهم هرچند پیکرم پاره پاره شود و مرا در آتش بسوزانند.
[/FONT]​
[FONT=&quot]سرانجام حر تصمیمش را گرفت و به سوی اردوگاه امام حسین(ع) شتافت.[/FONT]​
[FONT=&quot]بنا به نقل ابن اثیر در تاریخ هنگامی که حر خدمت امام رسید، عرضه داشت: من فکر نمی کردم که این جماعت کار را به اینجا برسانند، والا هیچگاه آنان را همراهی نمی کردم. اینک برای توبه به نزدت آمده ام و تصمیم دارم تا پای مرگ از شما حمایت کنم ودر پیش رویت کشته شوم ، آیا توبه ام پذیرفته است؟[/FONT]​
[FONT=&quot]امام حسین(ع) با مهربانی پاسخ داد: آری خداند توبه ات را می پذیرد و گناهانت را می بخشد.کامل ابن اثیر ج4 ص 64[/FONT]​
[FONT=&quot]مطابق نقل ابن کثیر و طبری، حر پس از کشته شدن حبیب و قبل از نماز ظهر به اتفاق زهیر بن قین به دشمن حمله کرد، به گونه ای که هریک در محاصره دشمن قرار می گرفت، دیگری به کمک او می شتافت و او را از محاصره دشمن بیرون می آورد تا آنکه اسب حر را پی کردند، ولی وی همچنان می جنگید.[/FONT]​
[FONT=&quot]اصحاب امام پیکر نیمه جان حر را به خیمه آوردند. امام بر بالین وی نشست وخون را از چهره وی پاک کرد و فرمود:[/FONT]​
[FONT=&quot]تویی حر و آزاده، همانگونه که مادرت تو را چنین نامید، تویی آزاد مرد در دنیا وآخرت.[/FONT]​
[FONT=&quot]بستگان حر که در سپاه ابن سعد بودند از وی تقاضا کردند تا بدن حر را به آنان جهت دفن تحویل دهد. لذا بدن وی در محلی که دارای بقعه و بارگاه است دفن شد و سر وی نیز از بدن جدا نگشت. بحارالانوار ج45 ص14[/FONT]​
[FONT=&quot]
حر بن یزید ریاحی درس بزرگی به تمام گم کردگان راه حق داد و آن اینکه اگر انسان صاحب اراده وتصمیم باشد ، ممکن است تا لب پرتگاه هلاکت پیش برود ولی با یک اراده به موقع همه چیر عوض می شود و به سوی عالی ترین درجات بهشت پیش می رود. او یک مرد استثنایی بود و خدا هم به او یک امتیاز استثنایی داد، یاران امام در مقبره ای در کنار او جمع اند ولی حر بن یزید ، قبه و بارگاه مخصوصی به خود در چند کیلومتری بارگاه سید الشهدا دارد و گروه گروه زوار به کنار قبرش میروند و زیارتش می کنند وبه او درود می فرستند.[/FONT]
 

ياس من

عضو جدید
دوست من تشخيص حق از باطل جزو وديعه هايي است كه خدا در درون هر انساني قرار داده و جزء فطرت هر انسانيت. با كمي تامل كاملا مي توان حق از باطل رو از هم تشخيص داد حتي اگر حق و باطل در فتنه اي به هم شبيه باشند باز هم قابل تشخيص هست
فقط كافيست به نشانه هاي كوچك دو جريان كاملا توجه كنيد.
اين نيست كه بگوييم يك زمين مانند كربلاست. پس هركس در درون او ست پس حسينيست. نه

عيب هاي يزيد اين بود وبه تدريج به مردم سرايت ميشد
1 - سگ باز ........باز ...........امروز هم اين پديده در تهران - شهرك غرب ......وجوددارد
2 - شراب مي خورد .........امروز علناً شراب مي خوردند آنهم شراب تازه چند روزه توليد شده از فرانسه و.و.و.
3- معذرت مي خواهم خانم بازي وبي بندباري:eek: ............وامروز در تهران علناً مشاهده مي شود
4 - نه نماز مي خواند ونه روزه مي گرفت ..........واقعاً .......وامروز
5 - در مقابل دين ومذهب دهن كجي ميكرد .............واقع.........وامروز اً
وامام حسين درچنين فردي قيام كرد ..............وامروزه :que:..........
 

mahmood-en

عضو جدید
کاربر ممتاز
عيب هاي يزيد اين بود وبه تدريج به مردم سرايت ميشد
1 - سگ باز ........باز ...........امروز هم اين پديده در تهران - شهرك غرب ......وجوددارد
2 - شراب مي خورد .........امروز علناً شراب مي خوردند آنهم شراب تازه چند روزه توليد شده از فرانسه و.و.و.
3- معذرت مي خواهم خانم بازي وبي بندباري:eek: ............وامروز در تهران علناً مشاهده مي شود
4 - نه نماز مي خواند ونه روزه مي گرفت ..........واقعاً .......وامروز
5 - در مقابل دين ومذهب دهن كجي ميكرد .............واقع.........وامروز اً
وامام حسين درچنين فردي قيام كرد ..............وامروزه :que:..........

خب بله اين مطالبي كه شما فرمودين در تهران نه، در زمان حضرت علي(ع) نيز اتفاق ميافتاد. و تاريخ ذكر كرده است كه با اين طور افراد برخورد قاطع صورت مي گرفته است.
ولي در حكومت يزيد چي؟
تاريخ شاهد است كه علنا بر منبر رسول خدا(ص) شرب خمر صورت مي گرفته و احدي از مردم اعتراض نمي كرده است.
ولي در جامعه ايران چه؟
نگوييد كه با اين مسائل برخورد نمي شود
ولي در مورد نماز ، چون عملي است كه حريم شخصي افراد مربوط مي شود نمي توان با آن برخورد قاطع نمود. ولي فرهنگ سازي انجام مي شود.
در مورد روزه، اگر فقط مربوط به حريم شخصي افراد باشد خير مجازاتي در قانون حكومت اسلامي براي آن در نظر گرفته نشده( در پيشگاه خداوند بايد پاسخگو باشد) ولي در مورد روزه خواري در ملا عام چرا
در مورد سگ ، اگر شاكي خصوصي داشته باشد صاحب سگ مجازات مي شود.
و اما در مورد كسي كه اين موراد رو بخواهد در جامعه ترويج بدهد، بدانيد در مورد هر عمل جزئي كه انجام دهد مورد باز خواست قرار مي گيرد. و اين از خواص جامعه حسيني ست
و مطمئن باشيد زماني كه حضرت مهدي (عج) ظهور نمايند تمام موارد بالا در اولويت آخر كار ايشان هست. چون وقتي در جامعه اي عدالت برقرار باشد و ظالمي نباشد تمام مسائل در سايه آن حل خواهد شد.
همانطور كه در زمان رسول خدا (ص) مكه فتح شد و همه در امان بودند حتي خاندان ابو سفيان و تمام مسائل اسلامي در سايه لطف و مهرباني خود به خود انجام مي گرفت

ولي به عنوان اخرين جملاتم بگويم كه هركسي كه شعار حسيني سر داد حق نيست. اگر كسي كه شعار حسيني سر داد و عملش هم حسيني بود و اطرافيانش هم حسيني بودند بدانيد حق و از باطل به دوراند
نه افرادي كه شعار حسيني دارند ولي عمل انان پر واضح است كه از حق دور است
 

mahmood-en

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]حبیب بن مظاهر[/FONT]
[FONT=&quot]
او از صحابه پیامبر بود و پس از آن[/FONT] [FONT=&quot] در جمع ياران با وفاي امير مومنان(ع) از خواص اصحاب آن حضرت شد و در تمام جنگ ها در ركاب امام شمشير زد.

حبيب در زمان خلافت امير مومنان به كوفه كوج كرد. زماني كه مسلم بن عقيل به كوفه آمد او مسلم بن عوسجه به ياري عقيل شتافتند، ولي پس از ورود عبيدالله بن زياد و شهادت مسلم مدتي پنهان گشتند و به طور شبانه به سوي كربلا شتافتند. زماني كه به كربلا رسيدند و امام را غريب و تنها ديدند بسيار متاثر گشتند.[/FONT]
[FONT=&quot]
حبيب به امام عرض كرد: در اين منطقه تيره اي از بني اسد زندگي مي كند ، اجازه مي دهيد تا به آنها صحبت كنم تا به ياريمان بيايند؟[/FONT]
[FONT=&quot]
امام موافقت نمود و حبيب به سمت آنها رفت و به انها گفت: شما را به شرافت [/FONT][FONT=&quot] و بزرگی که در روز قیامت خواهید داشت می خوانم، پسر دختر پیامبرتان در کربلا تنها و مظلوم محاصره شده است. مردم کوفه او را دعوت کردند تا یاریش کنند، حال که به سوی آنان آمده است او رارها کرده اند و آماده پیکار با او شده اند. به خدا سوگند هر که در کنار حسین (ع) کشته شود در برترین جایگاه در بهشت، دوست و همنشین محمد (ص) خواهد بود. [/FONT]
[FONT=&quot]
هفتاد نفر اماده شدند امام در آن میان یک جاسوس خبر را به بن سعد رساند و او هم یک گروه چهارصد نفره فرستاد و در نزدیکی فرات جنگ سختی بین قبیله بنی اسد و بن سعد در گرفت که تعداد زیادی کشته شدند و بقیه متواری شدند.[/FONT]
[FONT=&quot]
در شب عاشورا زمانی که امام یارانش را برای تجدید بیعت فراخواند اولین شخصی را که امام نامش را بر زبان جاری ساخت حبیب بن مظاهر بود.[/FONT]
[FONT=&quot]آری حبیب بزرگ اصحاب امام بود همانگونه که قمر بنی هاشم بزرگ جوانان بنی هاشم محسوب می شد.[/FONT]
[FONT=&quot]
در روز عاشورا فرماندهی جناح چپ بر عهده حبیب واگذار شده بود. در ظهر عاشورا هنگامی که امام برای اقامه نماز برخاست و درخواست آتش بس داد حصین بن تمیم با صدای بلند فریاد زد : نماز شما قبول نیست!![/FONT]
[FONT=&quot]حبیب در پاسخ گفت: گمان می کنی نماز از آل رسول قبول نیست ولی نماز تو قبول است ، ای حیوان![/FONT]
[FONT=&quot]حصین تمیم به او حمله کرد، حبیب نیز به سمت او حمله کرد. و درگیری بین دو سپاه پیش آمد .[/FONT]
[FONT=&quot]
حبیب مردانه جنگید تا به شهادت رسید. به نقل تاریخ بین سپاه بن سعد برای بردن سر حبیب نزاع در گرفت.[/FONT]
 

mahmood-en

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]خدا یا شاهد باش![/FONT]
[FONT=&quot]حضرت علی بن حسین (ع) (علی اکبر) اولین فرد از بنی هاشم بود که آماده نبرد شد او از زیبا ترین و خوش ترین مردم بود و در هنگام شهادت سن آن حضرت را 19 سال یا 18 سال و به روایتی 25 سال نیز ذکر کرده اند. او اولین شهید از خاندان ابی طالب است که نزد پدرش آمد و اذن میدان طلبید. هنگامی که امام به چهره نورانی فرزندش نگریست رو به آسمان نمود و فرمود :[/FONT]
[FONT=&quot]
خدایا! بر این گروه ستمگار گاوه باش که اکنون جوانی به مبارزه با آنان می رود که از نظر صورت سیرت و گفتار ، شبیه ترین مردم به رسول تو، حضرت محمد(ص) است
.ما هر زمان که مشتاق دیدار پیامبرت می شدیم، به چهره او می نگریستیم. خدایا! برکات زمین را از آنان دریغ دار، و اجتماع آنان را پراکنده و متلاشی ساز و آنان را گروه های مختلف و متفاوتی قرار ده، و والیان آنها هیچ گاه از آنان راضی مگردان! که اینان ما را دعوت کردند تا به یاری ما برخیزند و اینک ستمکارانه به مبارزه با برخاسته اند.[/FONT]
[FONT=&quot]
در این هنگام علی اکبر (ع) بر سپاه اموی حمله کرد. با آنکه تشنگی بر ان حضرت چیره شده بود 120 نفر را به هلاکت رسانده بود و در حالی که زخم های بسیاری برداشته بود نزد پدرش برگشت و عرض کرد: پدر جان تشنگی مرا از پای درآورد وسنگینی سلاح نا توانم ساخت . آیا جرعه آبی هست تا بنوشم و به جنگ ادامه دهم؟![/FONT]
[FONT=&quot]
امام حسین(ع) فرمود: پسر جان! چقدر بر حضرت محمد و علی و پدرت ناگوار است که انان را بخوانی ولی پاسخی به تو ندهند. ای فرزندم! زبان خود را نزدیک آر![/FONT]
[FONT=&quot]آنگاه امام (ع) زبان علی اکبر را مکید و انگشتر خود را به او داد و فرمود:[/FONT]
[FONT=&quot]این انگشتر را در دهانت بگذار و با نبرد با دشمن بازگردامیدوارم که هنوز به شب نرسیده جدت رسول خدا با جامی سرشار از شربت بهشتی تو رت سیراب سازد، به گونه ای که هرگز بعد از آن تشنه نگردی ! [/FONT]
[FONT=&quot]
علی اکبر (ع) به میدان بازگشت و همانند جدش و پدرش علی مرتضی(ع) در هنگام نبرد بر یمین و یسار کوفه حمله می نمود و بر هر سو روی می کرد جمعیت انبوهی از او می گریختندیا به خاک می افتادند.[/FONT]
[FONT=&quot]
مرة بن منقد ناجوانمردانه بال نیزه اش از پشت بر او حمله کردکه علی اکبر از زین اسب به زمین افتاد و مرة با شمشیر بر فرق آن حضرت زد و سرش شکافت. دشمن خونخوار و وحشی دورش را گرفتندو با شمشیر بدن پاکش را قطعه قطعه نمودند.[/FONT]
[FONT=&quot]انگاه فریادی زد و به شهادت رسید. [/FONT]
[FONT=&quot]
امام با شنیدن صدای علی اکبر خود را چون باز شکاری بر بالین آن حضرت رساند و بنابر نقل سید بن طاووس صورت به صورت فرزندش نهاد.[/FONT]
[FONT=&quot]امام فرمود: خداوند بکشد قومی را که تو را شهید کرد.[/FONT]
[FONT=&quot]
در آن حال امام سخت منقلب شد و به گونه ای که صدای گریه آن حضرت بلند شد در حالی که کسی تا آن زمان صدای گریه او را نشنیده بود.( نفس المهموم، ص 162)[/FONT]
[FONT=&quot]
ان گاه فرمود : پس از تو اف بر این دنیا باد.( ارشاد مفید، ص 459)[/FONT]
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
ممنون از مطالب زیباتون
یک نکته ای که همیشه در حادثه عاشورا ذهن من به خودش مشغول می کرد این بود که چرا
علی اکبر بازگشت و از امام طلب آب کرد مگر او نمیدونست ابی در کار نیست
تا اینکه بزرگی یک نعبیر زیبایی کرد شاید براتون جالب باشه ایشون فرمود:
امام حسین امام عصر بود و تا زمانی که ولی امر یا امام زمان اجازه نده کسی به شهادت نمیرسه
و به عبارت دیگه حسین هنوز از علی اکبرش دل نکنده بود زیرا این جوان رعنای حسین شبیه ترین افراد بود
به پیامبر خلقا و خلقا
علی میدونست تا حسین دل نکنه به شهادت نمی رسه
پس بازگشت و با زبان بی زبانی در خواست شهادت کرد
حقیقتا که کربلا جز زیبایی نیست
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام حال و روزگار او را پرسید. او گفت: روزگار می‏گذرد. ولی ما در مضیقه آب هستیم. اگر آب می‏داشتیم بسیار خوب بود. امام با او به کناری رفتند، تا به سنگی رسیدند، امام با نیزه خود آن سنگ را از جا کند. آب خوش‏گواری از زیر سنگ بیرون آمد. پیرزن بسیار شادمان شد و از امام‏علیه السلام تشکر کرد. هنگام خداحافظی، امام حسین‏علیه السلام هدف از هجرت و حرکت‏خود را گفت و به آن مادر پیر فرمود: ما نیازی به یار و یاور داریم. وقتی که پسرت وهب بازگشت، به او بگو به ما بپیوندد و ما را در راه دفاع از حق و مبارزه با ظلم کمک کند. امام رفت. پیرزن در حیرت فرو رفته بود، عظمت و کرامت و ضعیف‏نوازی و مهربانی امام فکر و قلب او را قبضه کرده بود. دلش می‏خواست‏با امام حرکت کند. صبر کرد تا عروس و پسرش وهب آمدند. آنان آب گوارای چشمه در کنار خیمه خود را دیدند. از علت پرسیدند. قمر جریان را برای آنان تعریف کرد. و پیام امام را نیز به پسرش ابلاغ نمود. این سه نفر شیفته امام شدند. بار و بنه خود را برداشتند و به سوی کاروان امام حرکت کرده و به حضور امام رسیده و اسلام را پذیرفتند و با سپاه امام‏علیه السلام با کمال عشق و علاقه به راه خود ادامه داده تا به کربلا رسیدند. نه روز از عروسی وهب و هانیه می‏گذشت. آنان ماه عسل خود را در کربلا کنار حسین‏علیه السلام و خاندان ارجمند ایشان گذراندند. سرانجام روز عاشورا و در هفدهمین روز عروسی خود، وهب و هانیه به شهادت رسیدند. قمر با دلاوری‏های خود، حماسه‏ها آفرید و روسفیدی دو سرا را کسب کرد. اینک به چگونگی شهادت وهب و هانیه توجه کنید:
روز عاشورا فرا رسید. قمر به وهب گفت: پسرم برخیز و پسر دختر پیامبرصلی الله علیه وآله را یاری کن.
وهب گفت: مادرم حتما یاری می‏کنم و کوتاهی نخواهم کرد.
ام وهب آن‏چنان پسرش را عاشقانه به سوی میدان دعوت می‏کرد، که گویی می‏خواهد کبوترش را به سوی میدان به پرواز درآورد. او اشک شوق می‏ریخت که جوان تازه دامادش، در رکاب حسین‏علیه السلام شهد شهادت بنوشد.
هانیه همسر وهب به خاطر غربت و این‏که با وهب تازه عروسی کرده بود، در آغاز در مورد رفتن وهب به میدان بی‏میل بود. و تحمل فراق وهب برای او سخت و رنج‏آور بود. ولی قمر اصرار داشت که وهب به میدان برود و می‏گفت: پسرم از تو راضی نخواهم شد مگر این‏که به یاری پسر پیغمبر بروی. پسرم تو هرگز به شفاعت جد امام حسین‏علیه السلام نمی‏رسی مگر با رضایت امام و رضایت من.
سرانجام هانیه به وهب گفت: تو وقتی که کشته شوی وارد بهشت می‏گردی و همنشین حورالعین می‏شوی. آنگاه مرا فراموش می‏کنی. اگر می‏خواهی دلم را آرام کنی، نزد امام حسین‏علیه السلام برویم در محضر او با من عهد کن که مرا فراموش نکنی.
وهب و هانیه به حضور امام آمدند. هانیه به امام عرض کرد: من دو حاجت دارم:
1. وقتی که وهب کشته شد، من بی‏سرپرست می‏شوم، مرا به اهل‏بیت‏خودت ملحق کن.
2. وقتی که وهب کشته شد و با حورالعین محشور گردید، شاهد باش که او مرا فراموش نکند.
گفتار از دل برخاسته هانیه، امام حسین‏علیه السلام را منقلب کرد. قطرات اشک از چشمان حسین‏علیه السلام سرازیر شد. هانیه را آرام کرد و قول داد که به خواسته‏های او عمل شود.
وهب به میدان تاخت و رجز جانانه خواند و ایثارگرانه جنگید، و جماعتی را کشت و نزد مادر بازگشت و گفت: آیا از من راضی شدی؟
قمر گفت: از تو راضی نمی‏شوم تا در پیشگاه حسین‏علیه السلام کشته گردی. او به میدان بازگشت و همچنان با صولت عجیب می‏جنگید به طوری که نوزده سواره و بیست پیاده را کشت. سپس هر دو دست او را قطع کردند.
همسرش هانیه عمودی برداشت و کنار شوهرش آمد و گفت: پدر و مادرم به فدایت در رکاب پاکان، با دشمن جنگ کن، وهب لباس همسرش را گرفت تا او را به خیمه‏ها برگرداند. ولی او می‏گفت: برنمی‏گردم تا با تو کشته شوم.
امام حسین‏علیه السلام فرمود: از ناحیه ما بهترین پاداش به شما برسد، به خیمه‏ها برگرد هانیه بازگشت. وهب همچنان جنگید تا او را اسیر کرده نزد عمرسعد آوردند. عمرسعد که صلابت و دلاوری او را دیده بود، به او گفت:
ما اشد صولتک: «چقدر صولت و رشادت سختی داری.»
سپس دستور داد گردنش را زدند و سربریده او را به سوی لشگر امام حسین‏علیه السلام انداختند. مادرش قمر، سر او را گرفت و به آغوش کشید و خون صورتش را پاک کرد و گفت: «حمد و سپاس خداوندی را که با شهادت تو، مرا روسفید کرد»
سپس سر بریده فرزندش را به سوی دشمن انداخت. یعنی متاعی که در راه خدا دادم پس نمی‏گیرم. آن‏گاه عمود خیمه را از جا کند و به میدان رفت و دو نفر از دشمن را کشت. امام حسین‏علیه السلام فرمود: ای مادر وهب به خیمه برگرد، پسرت اکنون با رسول‏خداصلی الله علیه وآله است. او به خیمه بازگشت در حالی که می‏گفت: «خدایا امیدم را ناامید نکن‏»، امام به او فرمود: ای مادر وهب امیدت برآورده است.
هانیه همسر وهب خود را به جنازه به خون غلطیده همسرش وهب رساند، خون‏ها را از پیکر او پاک می‏کرد و می‏گفت: «بهشت‏بر تو گوارا باد»
شمر وقتی که او را دید به غلامش رستم دستور داد او را بکشد. رستم با عمود بر آن نو عروس زد و او را کشت. و این نخستین زن و یگانه زنی بود که در کربلا در راه دفاع از حریم امام حسین‏علیه السلام به شهادت رسید.
وهب هنگام شهادت 25 سال داشت. او و خانواده‏اش در روز عاشورا ده روز بود که به اسلام گرویده بودند.
 

Similar threads

بالا