رفتن...

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
امشب میخوای بری بدون من..
خیسه چشای نیمه جون من..
حرفام نمیشه باورت چی کار کنم خدایاااااا...
راحت داری میری که بشکنم..
عشقم بذار نگات کنم یه کم..
شاید با هم بمونه قصه ی ما..
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد دارم هر زمان با دوریت یارای پیکارم نبود
چشمها می بستم
در خیالم با دو بال خویشتن
سوی تو پر میزدم
اوج پرواز خیالم بی افق بود
مرزهای بسته ی هفت آسمان را می گشود
کاش میدانستی
چشم من از باز بودن خسته بود
کاش می دانستی
من به چشم بسته از آن آسمانها می گذشتم

تا بدانجا می رسیدم
کز خودم چیزی نبود
هر چه هم بود از تو بود
در من این حال غریب
لحظه لحظه اوج و شدت میگرفت
روزها و هفته ها و ماه ها
راستی انگار
وقت و لحظه معنی خود را نداشت
در من امید نگاه عاشقانه اوج می یافت
آه اما در خیال خام خود بودم...
و نمی دانستم
دست تقدیر برایم چه نوشت!
قبل از آن که صید صیادم شوم او صید شد
و از آن روز دگر
غصه ی آن عشق نافرجام در من مانده است
و از آن لحظه فقط
اشکها یار و وفادار من اند
درک من از عشق این شد
که اگرخاطرت با رفتنم آسوده است
من میروم
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ياور هميشه مؤمن تو برو سفر سلامت
غم من نخور كه دوري براي من شده عادت

اي طلوع اولين دوست اي رفيق آخر من
به سلامت سفرت خوش اي يگانه ياور من

مقصدت هرجا كه باشه هر جاي دنيا كه باشي
اون ور مرز شقايق پشت لحظه‌ها كه باشي

خاطرت باشه كه قلبت سپر بلاي من بود
تنها دست تو رفيق دست بي‌رياي من بود ... :gol:
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
تو رو خدا ببین چه حالیم نگو که میری
دلم میخواد که دستمو بگیری
نرو بدون تو شکنجه می شم
پیشم بمون
دیگه چیزی نمی گم آخریشه
کسی واسم شبیه تو نمیشه
نرو الهی من واست بمیرم....
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای پرنده مهاجر
سفرت سلامت اما
به کجامیری عزیزم قفسه تموم دنیا
.
.
.
آخرش یه روزی هجرت در خونتو میکوبه
تازه اون لحظه میفهمی همه آسمون غروبه
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنیا
http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=برای http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=من http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=همیشه http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=عادل http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=است http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=!
http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=خیالت http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=تخت http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=.http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=.http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=.http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=
http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=همان http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=قدر http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=که http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=بخشیده http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=بودی
http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=از http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=من http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=گرفت http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=!!!
http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=
 

Minish71

عضو جدید
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي نگيد اينارو دلم گرفت:(
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
روی قبرم بنويسيد کبوتر شد و رفت
زير باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل يا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز ميلاد ، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی ميلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسيد
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشيد گذر خواهد کرد
دختری ساده که يک روز کبوتر شد و رفت
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
ز تلخی سکوتت من چه بگویم
همان بهتر که از غم ها نگویم
تو کاری کرده ای با بی وفایی
دگر از عشق خود با کَس نگویم​
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد دارم هر زمان با دوریت یارای پیکارم نبود
چشمها می بستم
در خیالم با دو بال خویشتن
سوی تو پر میزدم
اوج پرواز خیالم بی افق بود
مرزهای بسته ی هفت آسمان را می گشود
کاش میدانستی
چشم من از باز بودن خسته بود
کاش می دانستی
من به چشم بسته از آن آسمانها می گذشتم

تا بدانجا می رسیدم
کز خودم چیزی نبود
هر چه هم بود از تو بود
در من این حال غریب
لحظه لحظه اوج و شدت میگرفت
روزها و هفته ها و ماه ها
راستی انگار
وقت و لحظه معنی خود را نداشت
در من امید نگاه عاشقانه اوج می یافت
آه اما در خیال خام خود بودم...
و نمی دانستم
دست تقدیر برایم چه نوشت!
قبل از آن که صید صیادم شوم او صید شد
و از آن روز دگر
غصه ی آن عشق نافرجام در من مانده است
و از آن لحظه فقط
اشکها یار و وفادار من اند
درک من از عشق این شد
که اگرخاطرت با رفتنم آسوده است
من میروم
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال

ترا از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ
مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ
مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را
برو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
گرم ترین نقطه ی نگاهت را
چند سالِ کبیسه انتظار بکشم ؟
کوتاه نیا و بلند برو !
بلند بیا و ؛ کوتاه برو ...
امسال ، زمستانِ چشم های تو
سردتر از همیشه آمد و رفت ...
و تابستان ؛
دورترین محالِ ممکنِ توست ...
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو که رفتی!
ماه هم راهش را گرفت و رفت
و مسیری از مورچگان
که قی‌شده‌های دیروز را می‌برند

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
و تقدیر من این بوده است:
آدم برفی ات باشم!
بهاری تازه در راه است
خواهی رفت
می دانم......
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
سالهاست که معنای این را نفهمیده ام “رفت و آمد” یا “آمد‌ و رفت” ؟
آدمها می‌روند که برگردند ، یا می‌آیند که بروند
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
جایم را امشب
زیر سقف باران و ستاره

با ترنم های بید و مهتاب
در هوای مهربان ِ بهار
خواهم انداخت
و چشمانم را
به آسمان دلتنگی خواهم سپرد
تا شهابی بگذرد و خواب تورا هدیه آورد
بابوسه بر باد
شمیم خوش گونه ی تورا به دنیای رویا خواهم برد
و نگاه منتظرم را
به طلوعی دیگر خیره خواهم کرد
شاید با خورشید اینبار تو بیایی....

 

hadi.blue.chem

عضو جدید

" و بعد از رفتنت . . . "


شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی، تورا با
لهجه گل های نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس

تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام روئید، با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی

دلم حیران و سرگردان چشمانی است رؤیایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود آخرین حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشم هایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم

نمی دانم چرا رفتی

نمی دانم چرا، شاید خطا کردم

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی

نمی دانم کجا،تا کی، برای چه،

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمی داشت

تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود

و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت

کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خوام مرد

و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد

کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد

و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد

هنوز آشفته چشمان زیبای توام

برگرد!

ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت:

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم

و من در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است

و من در اوج پاییزی ترین ویزانی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمی دانم چرا؟ شاید به رسم عادت پروانگی مان باز

برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
.
.
.

"مریم حیدرزاده"

 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
رها کردی مرا رفتی شکستن بود تقدیرم
تمام فکر من هستی به فکر دیگران بودی
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
مـــــن

نبودنت را ، تــــــاب می آورم

رفتنت را ، تحمـــــّل میکنم ...

فراموش شدنم را ، بــــاور میکنم...

امــــــا......

فــــــراموش کردنــــــت...دیگر...کـــــا رِ مــــــن

نــــــیست ....!!
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
سالهاست که معنای این را نفهمیده ام “رفت و آمد” یا “آمد‌ و رفت” ؟
آدمها می‌روند که برگردند ، یا می‌آیند که برون
د
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
زن،

گیسویش بافته به بادهای اردی بهشت و بهار نارنج

با پیراهنی از خواب سنجاقک و شبنم


چشم بر درگاه آیینه دارد

سنگین،خاموش،

باز هم یک روز بی جهت از راه رسید

پایان این راه بی پروانه کجاست؟
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
فکر میکردم آنقدر از نگاهم بیزار شده ای که دور دور رفته ای…
اما دور شده بودی تا پا به پا شدنت را نبینم…
و اشکهای خداحافظی را

شرمنده تشکرام تمومید :gol::gol:
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتی اما من پنجره را تا قیامت باز میگذارم مگر یک روز از خم کوچه نمایان شوی
وبرایم دستی تکان دهی . . .

ممنون شب شما هم خوش:gol::gol:
 
Similar threads

Similar threads

بالا