رد پای احساس ...

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
فــصــل امــتـحــــان،
من
جـــز مــرور رنگ چشــــمــــانت ..

و

خـط کشـــیــدن زیــر دلتنگـــــــی هــایم..

هــیــچ درســـی نــدارم ..
 

zina20

عضو جدید
زانو نمی زنم

زانو نمی زنم

زانو نمی زنم...... حتی اگر سقف آسمان، کوتاه تر ازقد من باشد.کم کم یاد خواهی گرفتتفاوت ظریفمیان نگهداشتن یک دست و زنجیرکردن یک روح رااین که عشق ،تکیه کردن نیست ورفاقت، اطمینان خاطرویاد می گیری که بوسه ها قرارداد نیستندوهدیه ها ،معنیعهد و پیمان نمی دهند.
کم کم یاد می گیری
که حتی نور خورشید هم می سوزانداگرزیاد آفتاب بگیریباید باغ خودت را پرورش دهی به جای این کهمنتظر کسیباشی تا برایت گل بیاورد.
یاد می گیری که می توانی تحمل کنی
که محکمباشی...
پای هر خداحافظی یاد می گیری که خیلی می ارزی....!!!

http://soluokeerfani.blogfa.com:gol::gol::gol:
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدم ها گاهی ادعای چیزهایی را دارند
که استعدادش را ندارند...
مثل تو که ادعای عشق...
مثل من که ادعای باور تو
بیا دیگر این حرف ها را نزن.
...این کلمات را نپیچان...
حرف تازه ای بزن...
آنقدر تکراری نباش...
حالم را بهم نزن...
چیز جدیدی به من بگو...
تو دوستت دارم را به " همه " می گویی..
 

sougmad

عضو جدید
دل به غم سپرده ام در عبور سال ها
زخمی از زمانه و خسته از خیال ها

چون حکایتی مگو رفته ام ز یاد ها
برگ بی درختم و در مسیر بادها

نه صدایی، نه سکوتی، نه درنگی، نه نگاهی
نه تو را مانده امیدی، نه مرا مانده پناهی

نیش ها و نوش ها چشیده ام
بس روا و ناروا شنیده ام

هر چه داغ را به دل سپرده ام
هر چه درد را به جان خریده ام
در مسیر بادها

هر چه داغ را به دل سپرده ام
هر چه درد را به جان خریده ام
در عبور سال ها ...
 

sahar-architect

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آدم هـا می آینـد..

زنـدگی می کننـد..
می میـرنـد و می رونـد ...
امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ تــو
آن هـنگـام آغـاز می شـود که...

آدمی می رود امــا نـمی میـرد!
مـی مـــانــد!
و نبـودنـش... در بـودن ِ تـو
چنـان تـه نـشیـن می شـود
کـه تـــو می میـری!
در حالـی کـه زنــده ای ...
 

shimi86

عضو جدید
می خواهم برگردم

می خواهم برگردم

من عشق را
و جوانی را
و شانه را
آیینه را گم کرده ام .
من آسمان را
و باران را
و خورشید را
ستاره را گم کرده ام .
من دیروز را
امروز را
هر روز را
گم کرده ام .

من باغ را
و بهار را
و درخت را
گم کرده ام .

من گمشده ام
در تشنگی زمین
در شناسنامه ی گیاه
در آرامش شب
در باور گندم .

می خواهم برگردم
به مهربانی خاک
به عشوه های زمان
به سبزینه
به کوچه
به خیابان
به پرواز پرنده
در باران یکریز بهار.
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
می روی...
پرده ها را کنار می زنم
پنجره را باز می کنم
موهایم را به دست باد می سپارم و نفس می کشم
نفسی عمیق ...
رد پایت نرسیده به پیچ کوچه محو می شوی
خورشید تیره می شود
خیابان سردتر می شود
نفس می گیرد
بغضم اشك می شود
و تا آمدن دوباره ی تو انتظار می كشم

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شاید ، شاید که ما نیز عروسک های کوکی یک تقدیر بوده ایم.

ما هرگز از آن چه نمی دانستیم و از کسانی که نمی شناختیم ترسی نداشتیم . ترس، سوغات آشنایی هاست .

هیچ پایانی به راستی پایان نیست . در هر سرانجام ، مفهوم یک آغاز نهفته است .

چه کسی می تواند بگوید "تمام شد" و دروغ نگفته باشد...!

 

sougmad

عضو جدید
ایـن روزهــا

عجیـــب دلـم بـچگـی مـی خواهـد ...

/خستـه ام/

فـقط یـک قـلم لطـفاً ...

می خواهـم خـودم را خط خـطی کنـم !
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها نیاز بیشتری دارم
به دوست داشتن، به دیده شدن
به اینکه من باشم و بوسه
من باشم و آغوشی برای اشکهایم و دستهایی که موهایم را نوازش کند
نیستی و هیچ کس جای این نبودن هایت را
پر نکـــرد و نخواهد کرد !!!
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر خوشحــ ــال بود

شیطــ ــان

وقتے سیبــ را چیدم
.........
گمان مے کرد فریب داده استــ مرا

نمے دانستــ

تو پرسیده بودے

مرا بیشتر دوستــ دارے

!. . . یا ماندن در بهشــ ــتــ را
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
اين روزهــا فـقــط يكـ معـجــزه ميـتواند

از ايـن جـهنـم رهــايم كند

خــوب ميدانی كه به معـجـزه ات ايــمان دارم
...
پـس زود بــاش!

يـد بيـضا و شـق القـمر نميـخواهم

فـقــط كـمی نـگاهــم كن...
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم برای تو که نه, ولی برای روزهای با هم بودنمان تنگ شده

برای تو که نه , ولی برای " مواظب خودت باش " شنیدن تنگ شده

برای تو که نه , ولی برای نگاهی که تا پیچ سر کوچه تعقیبم می کرد تنگ شده

برای تو که نه , ولی برای دلی که نگرانم می شد تنگ شده

راستش برای اینها که نه, ولی برای خــــــودت , دلم خیلی تنگ شده..
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
به شقايق سوگند که تو برخواهي گشت
من به اين معجزه ايمان دارم ...
" منتظر بايد بود تا زمستان برود، غنچه ها گل بکنند ... "
 

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوابــــهايم بوي ِ تن ِ تــو را مي دهـــد !
نکنـــد ، آن دور تــر هــا
نيمــه شب ، در آغوشم مي گيـــري ؟!!
 

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
چـه اشـتـبـاه بـزرگـیسـت که مصرّانه تکرارش میکنیم
تلخ کردن زندگیمان
بـرای کـسـی کـه در دوری مـا
شـیـریـن تـریـن لـحـظـات
زنـدگـیـش را سپری مـی کـنـد . . .
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
به پیش جادوی چشمت عجب راحت کم آوردم

عجب راحت به پیش جادوی چشمت کم آوردم



گذشتی بی تفاوت، راه افتادم به دنبالت

اگرچه می دویدم با سرم، سرعت کم آوردم



پریشب داشتم در تو شکارِ بوسه می رفتم

ولی در لحظه ی آخر کمی جرئت کم آوردم



بر آن بودم بچینم یک سبد از سیب لب هایت

ندانم سرو یا سیب است!؟ من قامت کم آوردم



من و بیراهه و توفان، تمام عمر سرگردان

رسیدم تا دمِ دروازه! واحسرت! کم آوردم



خبر های تنم داغ است از کانال دل بشنو

چه آتش سوزیِ سختی ست بی علت!... کم آوردم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا